افق روشن
www.ofros.com

گفتگوی نشریه جنبش کارگری با محمود صالحی

کمیتۀ هماهنگی برای کمک                                                                               چهارشنبه ١٩ اسفند ۱٣٨٨


(توضیح: این مصاحبه برای انتشار در نشریه جنبش کارگری تنظیم شده بود، اما به دلیل آماده نشدن

این نشریه، آن را در سایت کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری، منتشر کردیم.)

با تشکر از شما که دعوت ما را برای شرکت در این گفتگو قبول کردید. دهه ٨٠ در ایران آغاز دوره جدیدی از رشد جنبش کارگری بود. کارگران در این سال ها، با طرح مطالبات خود به میدان مبارزه طبقاتی گام نهادند. مبارزه کارگران خاتون آباد در بهمن سال ٨٢ در اعتراض به شرایط کار خود و سرکوب شدید آنها توسط پلیس و تشکیل سنیکای شرکت واحد تهران، از شاخص ترین مبارزات کارگری آن دوره بود.همگام با این حرکت طبقه کارگر، تشکل هایی نیز شکل گرفت، که یکی از آنها " کمیته هماهنگی..." بود. اولین سئوال ما در این رابطه است. شما در سال ٨۴ و قبل از اول ماه مه این سال، به همراه سه فعال کارگری دیگر، بیانیه ای با عنوان " تشکل کارگری را به نیروی خود ایجاد کنیم " را امضاء کردید و به این ترتیب " کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری " اعلام موجودیت کرد. لطفا برای خوانندگان ما توضیح دهید که این تشکل در چه شرایطی تشکیل شد و چه نیازی به ایجاد آن بود و اساسا چه دلایلی باعث شد که جمع شما به این نتیجه رسید که فعالین کارگری نیاز به چنین تشکلی دارند؟

این درست است که کمیته هماهنگی در سال ١٣٨۴ اعلام موجودیت کرد، اما این ایده بر می گردد به سالهای پیش از آن. اگر ما کمی به عقب برگردیم و تاریخ مبارزه طبقاتی کارگران را مرور کنیم، مشاهده خواهیم کرد که طبقه کارگر ایران مبارزه سخت و پرهزینه ای را پشت سر گذاشته و در این راه هزاران نفر از رهبران و فعالین خود را از دست داده است. دولت های حاکم بر ایران هر زمانی که احساس کرده اند که جنبش کارگری دارد وارد یک فازعملی جدی شده و مطالبات خود را در جامعه مطرح می کند، آن را سرکوب کرده و فعالین این جنبش را به هر طریقی که برایش ممکن بوده از بدنه طبقه جدا کرده و آنها را وادار کرده که وارد مبارزه مخفی شوند. به این ترتیب فعالین جنبش کارگری با روی آوردن به فعالیت زیر زمینی و غیر قانونی( از نظر مقامات حکومتی) در عمل به حاشیه رانده می شدند و تا خواسته اند خود را دوباره سازماندهی کنند، زمان را از دست داده است.
بعد از سرکوب شوراها و دیگر تشکل های کارگری در دهه ٦٠، خانه کارگر و شوراهای اسلامی مدعی نمایندگی مبارزه طبقه کارگر در ایران شدند و فعالین رادیکال کارگری را وادار کردند تا حتی گرامیداشت روز جهانی کارگر را به کوه و دشت ببرند و به دور ازحضور طبقه کارگر، مراسم های خود را برگزار کنند. ما این نوع تفکر را به جالش کشیدیم و فعالانه برای برون رفت از این بینش، فعالیت گشترده ای را شروع کردیم و برای اولین بار در سال ١٣٧٦ مراسم های کارگری را به داخل شهر آوردیم.
بنابراین در این دوره در جنبش کارگری ایران سه گرایش وجود داشت: یکی بر این باور امکان گرایی بود که باید طبقه کارگر به هر قیمتی که شده برای خود تشکل ایجاد کند و اگر هم زیر نظر دولت و کارفرما باشد، مشکلی نیست، نیمه جان از مردن بهتر است. گرایش دوم معتقد بود که باید به دور از چشم دولت و کارفرمایان کار خود را شروع کنیم و جلسات و مراسم ها کارگری را به دور از چشم آنها، یعنی به شکلی مخفی برگزار کنیم. گرایش سوم ما بودیم که به این اعتقاد داریم که باید طبقه کارگر را در محل کار و زیست خود سازماندهی کرده و آنها را متشکل و راهنمایی کنیم تا بتواند تشکل های خود را بدون دخالت دولت و کارفرما را ایجاد کند. رویکرد ما گسست از کار مخفی و پرداختن و پیوستن به مبارزه علنی طبقه کارگر بود.
با این رویکرد و بینش بود که ما کارگران خباز سقز، جشن های اول ماه مه را به شهر آوردیم. برای مقابله با این حرکت ما، دولت به هر شکلی که برایش ممکن بود تلاش کرد تا این مراسم ها را دوباره به بیرون از شهر بکشاند. زمانی که ما اطلاعیه دادیم و از کارگران دعوت کردیم تا در مراسم روز جهانی کارگر شرکت کنند، مسئولین دولت ما را تحت فشار قرار می دادند و می گفتند که در اطلاعیه تنها باید از کارگران خباز دعوت کنید، شما صنف خباز هستید چه کاری به کارگران دیگر دارید!
به این ترتیب در سال ١٣٨٣، برای اولین بار کارگران سقز عزم را جزم کردند که مراسم روز جهانی کارگر را به خیابان بیاورند. کارگران سقز هزینه زیادی را متحمل شدند تا توانستند این تفکر را به دیگر کارگران در شهرها مختلف انتقال و ترویج کنند. این بود که ما با جمعی از فعالین کارگری ایران، در تهران چند جلسه گذاشتیم و به این نتیجه رسیدیم که یک کمیته تشکیل دهیم تا با ایجاد آن بتوانیم در سراسر ایران به کارگران کمک کنیم تا تشکل های کارگری را به نیروی خودشان تشکیل دهند.

یکی از مباحثی که آن روزها و کمابیش امروز هم در میان محافل کارگری مطرح می شود، این است که گویا کمیته هماهنگی در تقابل با " کمیته پیگیری... " ایجاد شده است. نظر شما در این باره چیست؟ و اساسا آیا کمیته هماهنگی در تقابل نظری و عملی با گرایشات معینی در جنبش کارگری شکل گرفت؟ و اگر این تفکر درست است، کمیته هماهنگی در نقد کدام اندیشه و رویکردی در جنبش اعتراضی کارگران، پا به عرصه فعالیت کارگری گذاشت و چه اهدافی را دنبال می کرد؟

بخشی از پرسش شما را در پاسخ به سئوال قبل، جواب دادم. این را هم در اینجا اضافه کنم که همان طوری که گفتم در بین فعالین جنبش کارگری ایران چند گرایش وجود دارد و این گرایشات هر کدام، نماینده یک طیف خاصی هستند. ما هم نماینده آن دسته ازفعالینی هستیم که به نیروی طبقه کارگر باور داشته و اعتقاد دارند که طبقه کارگر تنها به نیروی خود می تواند تشکل های خود را ایجاد کند و این تشکل های خود ساخته آنهاست که می تواند جوابگوی دستیابی کارگران به مطالبات شان باشد. کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری در این راستا، موجودیت خود را اعلام کرد.
در حقیقت کمیته هماهنگی در تقابل با هیچ کمیته و یا نهاد کارگری و به طور مشخص " کمیته پیگیری ..." تشکیل نشد و این نظر درستی نیست. اما جهت گیری و کارکرد اجتماعی ما با آنها متفاوت بود و این گرایشات و رویکردهاست که تشکل ها را از هم جدا می کند. کمیته پیگیری بنابر بیانیه اولیه و فراخوان شان، تشکل کارگری را می خواست با کسب اجازه از دولت ایجاد کند و ما این رویکرد را قبول نداشتیم. برای مثال باید بگویم که مدتی بعد از اعلام موجودیت این تشکل، من در جلسه ای با حضور چندین نفر از کارگران سنندج، با نمایندگان کمیته پیگیری گفتگو کردم و نظرات خودمان را اعلام کردیم. من گفتم " حداقل یک تبصره به بیانیه خود اضافه کنید که اگر وزارت کار اجازه فعالیت به شما نداد، چکار خواهید کرد." و از آنها خواستم بیایند با هم یک بیانیه مشترک بنویسیم و آن را انتشار دهیم که تشکل کارگری را بدون اجازه از دولت با نیروی خود کارگران ایجاد کنیم. اما نمایندگان کمیته پیگیری آن را قبول نکردند. البته ممکن است امروز این تشکل، آن رویکرد اولیه را قبول نداشته باشد، ما داریم از دوره ای معین از جنبش کارگری و گرایشات آن صحبت می کنیم.
نگرش ما بر این اساس استوار است که طبقه کارگر تنها به نیروی خود می تواند تشکل خود را ایجاد کند و ما ( کمیته هماهنگی ) تنها می توانیم در این پروسه، به آنها کمک کنیم. ما تشکل توده ای کارگری نیستیم، بلکه جمعی از فعالین کارگری هستیم که وظیفه مان تبلیغ و ترویج گرایشات رادیکال است و قصد داریم اعتماد به نفس کارگران را تقویت کنیم و به آنان بقبولانیم که تنها خودمان هستیم که می توانیم به مشکلات و مصائب مان پایان دهیم.

اساسا آنچه که در بیانیه اولیه و سپس اساسنامه کمیته هماهنگی آمده است، تلاش برای ایجاد تشکل های کارگری به نیروی خود کارگران است. ضمن تشریح این موضوع، برای ما بگویید که به نظر شما در شرایط کنونی، ساختار تشکلی که طبقه کارگر ایجاد می کند، چگونه باید باشد و چه اهدافی را دنبال کند؟

بله، اساس فعالیت کمیته هماهنگی، ایجاد تشکل به نیروی خود کارگران است. اما در این شرایط کارگران خود باید در این باره تصمیم بگیرند. اما به نظر ما هر تشکلی که ایجاد می کنند، باید بدون دخالت دولت و کارفرما باشد. اساس کار اینجاست که این تشکل ها باید ساخته دست خود کارگران باشد. نام این تشکل ها مهم نیست، بلکه این جهت گیری آنهاست که ماهیت و هویت شان را مشخص می کند. اگر نظر من را بخواهید، من به شوراهای کارگری اعتقاد دارم و کمیته هماهنگی هم چنین فکری دارد. اما این فکر و گرایش نباید مانع تشکیل تشکل های کارگری دیگری در این شرایط شود. ما در اساسنامه کمیته اعلام کرده ایم که از کلیه تشکل های کارگری که به دست خود کارگران ساخته شود حمایت و کمک می کنیم، اما پیشنهاد ما برای کارگران شوراهای کارگری است ، نه برای کارگران نسخه پیچی کنیم .

پرسش دیگر ما باز هم در رابطه با تشکل کارگری است. شما یکی از اعضای هیئت موسس سندیکای خبازان در دهه ٧٠ بودید و نقش موثری در شکل گیری و ادامه کاری آن داشته اید. با توجه به این تجربه عینی، به نظر شما کارگران باید برای ایجاد تشکل کارگری چه اقداماتی باید انجام دهند و در این راه، با چه موانع جدی روبرو هستند و چگونه باید از این موانع بگذرند تا بتوانند به تشکل مستقل خود برسند؟

قبل از هر چیز باید بگویم که کارگران هر صنف باید عزم خود برای ساختن تشکل های کارگری جزم کنند و همین که کارگران در خانه و در کارخانه نشسته و چشم انتظار آن باشند که دستی از بیرون بیاید و برای آنان تشکل ایجاد کند، غیر واقعی است. هیچ وقت تشکل بدون اینکه کسانی دغدغه آن را داشته باشند، ایجاد نمی شود و تجربه اعتراضات پراکنده و تلاش های فردی به ما می آموزد که اگر از همدیگر حمایت نکنیم و متشکل نباشیم، موفق نخواهیم شد. تجارب مبارزه جنبش کارگری، نیاز به داشتن تشکل را در درون کارگران به اندازه کافی توجیه می کند. کارگران خباز سقز با توجه به سابقه مبارزاتی سال های گذشته، در سال ١٣٧٣، فعالانه اقدام به تشکیل انجمن صنفی کارگران خبازیهای سقز و حومه ( سندیکا ) کردند و البته این حرکت، در یک پروسه طولانی صورت گرفت.
اما تلاش برای ایجاد تشکل کارگری با موانع و مشکلاتی مواجه است که در این روند، پیشاروی طبقه کارگر قرار می گیرد. از یک سو مقام های دولتی هستند که برای آن دسته از فعالینی که می خواهند در این امر دخیل شوند، مانع و صد راه آنها می شوند و از سوی دیگر کارفرمایان، کارگران را از عضویت در تشکلهای کارگری منع می کنند و به شرط عدم عضویت آنها در تشکل های کارگری، استخدام می شوند. کارگر هم برای اینکه کارش را از دست ندهد، مجبور به پذیرش این شرایط است. از این مسائل که بگذریم، یکی از مشکلات مهمی که برای تشکل های ایجاد شده، وجود دارد این است که برخی از آنها به دلیل اینکه توان مالی ندارند که حتی هزینه ساختمان محل اجاره خود را پرداخت نمایند، خود به خود منحل شده واز بین می روند. واضح است که به دلیل اینکه سرمایه داران، شب و روز برای کارگر تبلیغ می کنند " که حق عضویت پرداخت نکنید چرا که تشکل شما هیچ کاری برای کارگران انجام نمی دهد و..." با توجه به موارد گفته شده عده ای از کارگران حق عضویت خود را پرداخت نمی کنند و عملا" تشکل آنها از بین خواهد رفت.

شما مورد خاصی سراغ دارید که تشکل کارگری به دلیل نداشتن هزینه محل اجاره خود، از بین رفته باشد؟

بله، موارد زیادی وجود دارد. یکی از نمونه های آن، تشکل کارگران خباز بوکان است که کرایه چند ماه اجاره محل آن را خود ما تهیه می کردیم، ولی سرانجام دیگرتحمل هزینه آن را نداشتیم. و یا به دلیل نپرداختن حق عضویت کارگران ، تشکل کارگران ساختمانی سقز، عملا" درب آن بسته شده و کسی به آنجا نمی رود. حتی سندیکا کارگران خباز سقز هم به این درد مبتلا شد، ولی با همت دلسوزان طبقه کارگر این مشکل رفع شد. انجمن صنفی کارگران خباز بانه، دیواندره، مریوان حتی نمی توانند هزینه ایاب و ذهاب اعضای هیئت مدیره خود را پرداخت کنند. این در حالی ست که در خیلی ازکشورهای جهان، حق عضویت کارگر، هر ماه از طرف کارفرما به تشکل های کارگری پرداخت می شود. اما متاسفانه در کشور ما، این کارفرما است که مانع ورود کارگر به تشکل های خود آنها می شود و کارگر نمی تواند اعلام کند که عضو یک تشکل کارگری است. کارفرما به کارگر تذکر می دهد " اگر چنانچه عضو یک تشکل هستید سریع از آن تشکل استعفاء دهید در غیر اینصورت اخراج خواهید شد ". حتی کارگران به دلیل حمایت و پشتیبانی از همه طبقه ای خود، از طرف دولت و کارفرما مورد پیگرد و بازجویی قرار گرفته و یا محکوم شده اند.

یکی از مسایلی که " کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " همواره روی آن تاکید داشته است، همکاری با دیگر تشکل های موجود در جنبش کارگری است که شاخص ترین مورد آن، شرکت در کمپین اول ماه مه ٨٨ است. در حالی این همکاری شکل گرفت که پیش از این در بین برخی محافل و به شیوه ای غیر اصولی، رهبران کارگری را تخریب می کردند. کسانی دیگران را " محافل نظاره گر " می نامیدند و خود را محور همه مبارزات کارگری می دانستند و برای مثال زمانی به نمایندگان سندیکا حمله می کردند و وقتی دیگر " محمود " را به چالش می کشیدند. نظر شما در این باره چیست و چه افق و دورنمایی را برای چنین اتحاد عمل هایی ترسیم می کنید؟

من خودم شخصا" به اتحاد عمل اعتقاد دارم، اما به شرطی که از ما سوء استفاده نشود. ما همه نوع آن را دیده ایم. شعار هر فعال کارگری اتحاد، اتحاد و بازهم اتحاد است. مگر همه فعالین کارگری با هر گرایشی که داشته باشند، هدف آنها اتحاد کارگران نیست؟ بدون شک جواب فعالین جنبش کارگری به این پرسش، مثبت است. اما چرا یکدیگر را پیدا نمی کنند و با هم متحد نمی شوند، این سئوال را باید کسانی جواب دهند که از اتحاد وحشت دارند و همیشه خود و تشکل خود را برتر از دیگران می دانند، بدون اینکه حتی یک بار هم به آرای کارگران مراجعه کرده و نظر آنها را پرسیده باشند. دوست من این اشخاص و یا تشکل های آنها نیستند که در مقابل هم قرار می گیرند، این گرایشات موجود در جامعه است که جهت گیری هر تشکل و یا یک سازمان را محک می زند. کسانی دوست دارند تشکل خود را برتر معرفی کنند، اما به نظر من این رویکرد در جامعه امروز ما، مردود است؛ چرا که اگر ما اعتقاد به رای کارگران داریم، پس کسی نمی تواند بدون آنکه به آرای کارگران مراجعه کند خود را برنده این میدان بداند. این آب در هاون کوبیدن است. من و جمع متشکلی که در کمیته هماهنگی فعالیت می کنند به اتحاد عمل اعتقاد داریم نه اتحاد گرایشات و برای این اتحاد نمونه های زیادی هستند که ما پای آن رفتیم .

بخش دیگری از پرسش های ما در باره کارگران کردستان است. شاید در نگاه اول طرح این موضوع، یعنی جدا کردن کارگر کرد با دیگر مناطق، غیر منطقی به نظر برسد، اما آنچه که ما را برآن داشت که به این موضوع بپردازیم، رواج تفکرات ملی و قوم پرستانه ای است که اساسا منکر وجود طبقه کارگر و یا کارگران صنعتی به معنای واقعی آن در کردستان است و بر این اساس نقش این طبقه را در تحولات اجتماعی بی اهمیت و یا کمرنگ می بیند. شما به عنوان یک کارگر و فعال کارگری که در این منطقه زندگی می کنید، نظرتان در باره چنین تفکراتی چیست؟ و اگر موافق ایده های ملی گرایانه در این رابطه نیستید، بر چه اساس و دلایل عینی ، از وجود طبقه کارگر در کردستان صحبت می کنید؟ شرایط کار و زیست و مبارزه کارگران در این منطقه در چه موقعیتی و چگونه است؟

پیش از هر چیز باید از کسانی که تا دیروز مدعی دفاع از کارگران کردستان بودند و امروز معتقدند که کارگر صنعتی در این منطقه وجود ندارد و منکر طبقه کارگر در کردستان شده و دنبال متحدین دیگری برای " ملت کرد " می گردند، پرسید که چگونه به چنین نتایجی دست یافته اند؟! به نظر من این افراد می خواهند به همفکران خود در خارج از کردستان بگویند که " ما باور به مبارزه طبقاتی نداریم شماها را به امامزاده قسم می دهیم که ما را قبول کنید...". شاید این اشخاص می خواهند خود را کرد معرفی کنند و دست روی احساسات مردم این منطقه بگذارند. من هم کرد هستم و از این بابت هیچ وقت مشکلی نداشته ام، اما این به آن معنا نیست که نباید گرایش انترناسیونالیستی داشته باشم. من در یک منطقه جغرافیایی زندگی می کنم که اسم آن کردستان است، با این وصف با ناسیونالیست قوم پرست و سکت هم مرزبندی دارم. این به معنای آن نیست که ما مبارزه مردم کرد برای حقوق خود را که دهها سال زنده و پویا، وجود دارد را زیر سئوال ببریم و کسی هم نمی تواند آن را نادیده بگیرد.
نکته دیگر اینکه در چند سال گذشته اتفاقات زیادی در منطقه روی داده و هر کدام از آن، تاثیرات خود را روی کسانی که در مبارزه طبقاتی تزلزل داشته اند، گذاشته است. برای مثال بعضی ها که در گذشته، ادعاهای زیادی در دفاع از منافع طبقه کارگر کردستان را داشتند و " مانیفیست " را به عنوان برنامه عمل مبارزاتی کارگران، معرفی می کردند، امروز پرچم سبز را به دست خود بسته و به آن افتخار هم می کنند. در چنین شرایطی است که ماهیت طبقاتی جریان های سیاسی و منافع آنها، روشن تر می شود.
نکته مهم و اساسی دیگر این است که شرایط اقتصادی و اجتماعی کنونی در کردستان با ٣٠ سال گذشته تفاوت دارد. امروز کارخانه ها و کارگاه های زیادی در کردستان وجود دارد که نشانه رشد و گسترش سرمایه داری در این منطقه است. یکی از بزرگترین سرمایه داران ایران اهل مریوان می باشد و کرد هم است. از کسانی که در پی قدرت هستند و هنوز به آن نرسیده اند و طبقه کارگر را در کردستان انکار می کنند سئوال کنید که چند میلیون نفر انسان که در نقطه ای بنام کردستان زندگی می کنند به نان، مسکن، آب، گاز، برق، غذا، نظافت و بهداشت، پوشاک و... احتیاج ندارند ؟ از آنها بپرسید که پسر کدام سرمایه دار شب ها، خیابان های شهر را نظافت می کند؟ و یا پسر کدام سرمایه دار جلو درب بانک ها نگهبان پول سرمایه داران است در حالی که خودشان از نظر مالی، با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کنند؟ من نمی دانم چنین کسانی، این همه انسانهای مولد در کارخانه ها و کارگاهای کوچک کردستان را نمی بینند؟ این در حالی است که این کارگران به دستور کارفرما کار می کنند و حتی درقانون کار دولت ایران، به رسمیت شناخته می شوند و به آنان می گویند شامل ماده ٢ قانون کار .
این افراد در برابر کاری که انجام می دهند مزد ناچیزی برای زنده ماندن دریافت می کنند. اگر بخواهم نگاهی به آمار بیاندازم این توضیح را میدهم، طبق آخرین اطلاعات فقط در استان کردستان که کمی کمتر از ٢ میلیون از کردهای ساکن ایران را در برمیگیرد، حدود ۴٠٠ هزار نفر شاغلند. از این عده بیش از ٦٠ هزار نفرشان در حدود ٢٣ هزار کارگاه و سی کارخانه به کارهای صنعتی مشغولند. به نظر من در کردستان با توجه به وجود گرایش های چپ و رادیکال در سال های گذشته و حال، کارگران این منطقه درک طبقاتی بیشتری دارند و به خوبی سرمایه داری را می شناسند و می دانند سرمایه دار کیست و از نظر ذهنی، شرایط بهتری را دارند. انکار وجود طبقه کارگر توسط ناسیونالیسم قوم پرست و به اصطلاح صنعت گرا، هیچ تاثیری بر رشد عینی و ذهنی کارگران ندارد و آنچه که می بینیم رشد تفکرات رادیکال کارگری در کردستان است.

در طول سال های اخیر، جنبش کارگری در کردستان رشد قابل ملاحظه ای داشته است. اما به نظر می رسد که ضعف اساسی این جنبش، نداشتن تشکل های فراگیر کارگری است. به نظر شما این مسئله در کردستان چه دلایلی دارد؟ آیا همان فاکتورهایی که در دیگر مناطق ایران، باعث بی تشکلی کارگران است، در اینجا هم صادق است؟ و یا دلایل خاصی دارد؟

یکی از مشکلات تشکل های کارگری در کردستان همیشه این بوده و هست که مسئولین دولتی همواره کارگران را به بهانه و عناوین ارتباط با احزاب " غیر قانونی " سرکوب کرده اند. دلیل آن هم مبارزه و رویارویی دایمی مردم این منطقه با دولت مرکزی بوده است. برای مثال در سال ١٣۵٧ برای بار دوم سندیکای کارگران خباز سقز اعلام موجودیت کرد و فعالیت خود را، بدون وابستگی به هیچ حزب و سازمانی، آغاز کرد. اما زمانی که دولت، کردستان را تصرف نمود، بلافاصله کارفرمایان نزد سپاه پاسداران رفتند و از نمایندگان سندیکا شکایت کردند و آرام کمونیست بودن و ارتباط با کومله را بر پیشانی آنها کوبیدند. در سال ١٣٧٣ نیز، وقتی سندیکای کارگران خباز سقز دوباره فعالیت خود را شروع کرد، کارفرمایان هر روز جلو درب سندیکا تجمع می کردند و خطاب به من که نماینده کارگران بودم و سابقه زندان داشتم ، با صدای بلند فریاد می زدند: " این مرکز، مقر کومله است که در سقز دایر شده "و یا می گفتند که " دولت حامی لنین است به این دلیل که محمود صالحی دارد تزهای لنین را در این شهر به اجرا در می آورد." تجمع های کارفرمایان آنقدر ادامه داشت تا اینکه من و محمد عبدی پور و جلال حسینی که نماینده کارگران بودیم را دستگیر کردند و مدت ٧۵ روز را درسلول های انفرادی گذراندیم. همان زمان کارگران خیاط هم می خواستند که تشکل خود را ایجاد کنند و یکی از کارگران خیاط جهت این کار مامور شده بود. اما بنا به گفته آن کارگر، او از طرف دادسرای انقلاب احضار می شود و به او تذکر می دهند که دست از این کارها بردارد، در غیر اینصورت دستگیر خواهد شد.
به این دلیل و موارد دیگری که پیشتر ذکر کردم، باعث شده که تشکل های کارگری در کردستان ضعیف تر باشد. ولی به نظر من، با وجود مشکلات فراوانی که پیشاروی کارگران در راه تشکل سازی قرار گرفته است، طبقه کارگر کردستان این آمادگی را دارد که هر زمان که فرصتی فراهم شود، تشکل ها و شوراهای کارگری را در این منطقه ایجاد کند.

پرسش آخر ما در باره اوضاع سیاسی و اجتماعی ماه های اخیر است. همان طوری که مشهود است اقشار و طبقات مختلف در بحران چند ماه گذشته، هر یک بر اساس موقعیت اجتماعی و مطالبات خود در جامعه صف آرایی کرده اند و در کشمکش به سر می برند. ما در اینجا قصد تحلیل این شرایط را نداریم، اما تا آنجا که به ما به عنوان فعالین جنبش اعتراضی کارگران بر می گردد، این است که طبقه کارگر هم، مانند دیگران خواسته و مطالباتی دارد و البته بارها در اعتراضات خود، به شکل های مختلف آن را طرح کرده است. سئوال ما این است این خواسته ها و مطا لبات کدامند و کارگران از چه راه هایی می توانند در این جنبش اعتراضی اخیر، پرچم خود را بدست بگیرند؟

به نظر من کارگران از آن آگاه ترند که بی گدار به آب بزنند و دنبال هر کس یا جریانی صف آرایی کنند. آنها دنباله رو کسانی نمی شوند که بخواهد برای به قدرت رسیدن خود، از آنان استفاده ابزاری کند. طبقه کارگر ایران خواست و مطالبات خود را همه ساله در قطعنامه های اول ماه مه اعلام کرده و برای بیان آن نیز هزینه های لازم را داده است و این چیزی نیست که بعد از اعتراض های اخیر که بعد از خرداد ٨٨ به وجود آمد، صورت گرفته باشد. کارگران و فعالین کارگری در تاریخ ١١ اردیبهشت امسال، یعنی ۴٩ روز قبل از خیزش خرداد، درپارک لاله تهران، تجمع کردند و ١۵٠ نفر بازداشت شدند و هنوز چند نفر از آنها در زندان بسر می برند و یا به دلیل فشارهای امنیتی و قضایی، از کشور خارج شدند. کارگران به بیانیه های صادر شده از طرف جنبش موسوم به سبز که از قدرت دولتی به حاشیه رانده شده اند، نگاه کرده و از خود سئوال می کند که اینها برای طبقه کارگر چه چیزی دارند؟ و وقتی هیچ نفعی در آن نمی بیند، با آن همراهی نکرده و در این خیزش به عنوان متشکل شرکت نخواهد کرد. طبقه کارگر در قطعنامه های صادره در اول ماه مه و یا در اعتراض ها و اعتصاب های کارگری، خواست و مطالبات خود را بارها اعلام کرده و برای دستیابی به آن، سالهاست هزینه داده و بی شک این آمادگی را دارد که پرچم خود را به هر حرکتی که خودش تشخیص دهد که به نفعش است، برافراشته نگه دارد. برخی از خواسته های کارگران که هر سال در اول ماه مه از طرف کارگران روی میز سرمایه داران قرار می گیرد، به شرح زیر است:
آزادی ایجاد تشکل، پرداخت بیمه بیکاری، لغو کار کودکان، برابری حقوق زن و مرد، افزایش دستمزد برابر تورم، لغو قراردادهای موقت و سفید امضا، ممنوعیت اخراج، لغو سه جانبه گرایی، لغو حکم اعدام زیر هر عنوانی، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی بیان، حق اعتصاب، پایان دادن به تهدید و سرکوب کارگران و در نهایت خواستار لغو هر نوع استثمار انسان از انسان و بر قراری یک جامعه برابر است.
در رویاروئیهای اخیر غیر از سبزها طبعا" گرایشات مردمی نیز وجود داشتند که مطالبات بر حقی دارند . جنبش کارگری با آن دسته از کسانی است که خواستار مطلبات انسانی خود است و طبعا" کارگران در آن خیزش نقشی داشته و دارند. هرچند طبقه کارگر بطور متشکل ظاهر نشد. اما بطور انفرادی و بدون تشکل در این خیزشها شرکت کرد. شرکت کارگران در خیزشهای اخیر نشانه تائید جنبش به اصطلاح سبز نیست .

با تشکر از شما. ما دیگر پرسش خاصی نداریم، اگر صحبتی دارید، بفرمایید.

من صحبت خاصی ندارم تنها می خواهم این را بگویم که اگر کسانی هستند که می خواهند کارگران را به ابزار این یا آن جناح تبدیل کنند، سخت در اشتباه هستند، چرا که دیگر طبقه کارگر به ابزار شخص و یا جریانات غیر کارگری تبدیل نخواهد شد و روی احساسات طبقه کارگر سرمایه گذاری نکنید. هر روز در سایت ها مختلف، ده ها مقاله پخش می شود و در آنها طبقه کارگر را خطاب قرار می دهند و می گویند چرا به میدان نمی آید و... این حرف و حدیث ها برای طبقه کارگر ایران دیگر رنگی ندارد. طبقه کارگر خود به طور مستقل و با بررسی نیروهای محرکه‌ی مبارزات کنونی و با توجه به منافع اساسی کارگران تصمیم خود در این مورد را خواهد گرفت.

من هم از شما تشکر می کنم. زنده باشید.

تاریخ تنظیم: ١٦/١٢/١٣٨٨

کمیتۀ هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری

١٩/١٢/١٣٨٨

www.khamahangi.com
www.komitteyehamahangi.blogfa.com
komite.hamahangi@gmail.com