(۱) پیش گفتار: ابتدا باید بگویم كه سوال های ارسالی در این دوره در حقیقت دنباله سوال های ارسالی دفعه قبل است كه متاسفانه پاسخ های من با تاخیر چند روز به دستتان رسید ، به همین جهت چون این دو مقطع را دنباله منطقی یكدیگر می دانم در پاسخ به سوال های جدید تلاش می كنم تا با بررسی مسائل گذشته و تاریخچه مختصر جنبش كارگری به سوال های جدید نیز پاسخ دهم .....
در نتیجه به عامل اصلی در ضعف جنبش كارگری می پردازم:
باید گفت كه هر چند عامل اصلی در ضعف جنبش كارگری را میتوان در سركوب و بگیر وببندها و بخصوص قتلعام دهه شصت دانست كه در نوع خود یكی از شدیدترین و بیسابقهترین سركوبها در سطح جهانی بوده است و كادرهای كارگری تربیت شدهی ٣ نسل ازمبارزان را ازمیان برد. اما باید در كنار آن به این مساله نیز پرداخته شود كه اولا چرا سركوب در ایران بسیار شدیدتر از سایر نقاط جهان بود و ثانیا تاثیرش هم برای ٣ دهه باعث ضعف جنبش كارگری شد، به نظر. من بخشی از مسئله را باید در حساسیت موجود در جامعه ایران چه به لحاظ رشد نیروهای آزادیخواه وعدالت طلب وچهاز جنبه سابقه مبارزاتی قوی دانست كه به خصوص در منطقهی خاورمیانه وضعیت ایران حساستر از كشورهای دیگر است.
دلیل دیگر را میتوان منافع بسیار عظیم سرمایه داری جهانی در حفظ و گسترش پایگاههای این نظام در منطقه ارزیابی كرد. كشور ایران به دلایل خاص جغرافیایی و جمعیتی و داشتن منابع فراوان از دوران استعمار در قرن ١٩ به عنوان دروازه هندوستان و سپس منابع وسیع انرژی وواقع شدن در مركز منابع انرژی جهان وپس از آن به عنوان الهامبخش مبارزات آزادیطلبانه در منطقهی خاورمیانه اهمیت والایی داشته است.و حفظ آن در مدار سر مایه جهانی برای نظام سز مایه داری ارزش زیادی داشته است.
اما در كنار موارد فوق ،عنصر درونی تاثیر این سركوب را من كمتر از خود سركوب نمیدانم. تقابل نیروهای اجتماعی كه ریشهاش در دهه ۴٠ و سپس دهه ۵٠ قرار دارد وتضاد ها وتعارضات صورت گرفته میان این نیروهای بعضا متضاد ودر جبهه مقابل قدرت ، از عوامل مهم شدت سركوب در دهه ٦٠ است و رشد بنیادگرایی به شكل بسیار خشن در دهه ٦٠ جدا از منافع سرمایه داری جهانی در منطقه ، به عواملی بستگی داشت كه ریشه در تاریخ گروههای مبارز و مخالف در آن دوره دارد. این اختلا ف ودر گیری های درونی بخش های مختلف اجتماعی همواره زمینه ساز پیروزی نیروهای واپس گرا وحافظین نظام سر مایه داری بوده است .بطور قطع درگیری در درون سازمان مجاهدین در سال ۵۴ و كشته شدن مجید شریف واقفی و دیگران به دست بخش ماركسیستی این سازمان تاثیر به سزایی در تحریك نیروهای واپسگراو ضدانقلابی و ضدیت با نیروهای انقلابی داشت و نیروهای واپسگرا و نظام سرمایهداری جهانی از بالا بردن خشونت علیه نیروهای مبارز حداكثر استفاده را كردند ودر سازماندهی نیروهای ارتجاعی ازآ ْن بهره بردند . هنگامی كه یك نیروی واپسگرا سازمان بیابد و روبنای مذهبی و تعصبات كور دینی را در ارتباط با زیربنای حفظ منافع نظام مسلط قرار دهد و به آن وسیله بتواند تودههای بیشكل را حول یك محور نظریهی ارتجاعی و محافظه كارانه سازمان دهد، به نیروی خطرناكی تبدیل خواهد شد كه دیگر مقابله با
آن كار آسانی نیست.امری كه در ایران اتفاق افتاد .(٢)
همهی عوامل در شكلگیری چنان نیروی مهاجم و سركوبگری در دهه ٦٠ آماده بود. این نیرو بسیار قوی و پر انرژی بود و در شكلگیری یك نیروی نظامی متكی بر آموزههای مذهبی و منافع طبقاتی با حمایت قاطع سرمایه داری نظامی نومحافظه كار ،ریگانیسم و تاچریسم به صورت برنامه های معروف به ایران كنترا ،در آن مقطع خاص، شرایط ویژهای را برای مردم ما بوجود آورد كه همچنان در بند آن هستیم. حال اگر به شكلگیری چنین ماشین سركوبی همراه با شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران توجه كنیم، ابعاد وحشتناك مساله روشنتر خواهد شد. اقتصاد رانتخواری یا نفتی و تك محصولی، پول و سرمایه زیادی را در اختیار این ماشین سركوب قرار میدهد كه بسیار خطرناكتر از دیكتاتوریهای نظامی امریكای لاتین میشود و قدرت دولتی در آن به گونهای متمركز و قوی میشود كه میتوان آن را با قدرت شیوخ عربستان مقایسه كرد و البته بسیار پیشرفتهتر و با توان به كارگیری آخرین تكنولوژیها همراه با متخصصین و دیپلماتهای ورزیدهتر كه نشات گرفته از آموزش و پرورش گسترده تر است. همان چیزی كه تبلور امروزیاش را در قدرت نظامی سیاسی و اقتصادی سپاه مشاهده میكنیم. آنچه امروزه به عنوان قدرت گرفتن سپاه در ایران طرح میشود چیز تازهای نیست، از همان ابتدا افرادی همانند رییس جمهورها و نخست وزیران گذشته همه به نوعی سپاهی بودند. یعنی یك قدرت ایدئولوژیك نظامی سیاسی و اقتصادی كه توانسته است شاخههای خود را در اقصی نقاط كشور به گونهای بگستراند كه هر ندای مخالف را به راحتی در نطفه خفه كرده و از ابتدا جلو شكلگیری آن را سد كند و بخش دیگر آن را هم در مقاومت بی سابقه یك حكومت در برابر تحریمهای بین المللی مشاهده میكنیم.
در كنار این سركوب ،ریشههای فرقه گرائی هم چنان در جنبش كارگری قوی بوده وهست وجنبش كارگری از همان سالهای ۵۴ به بعد فرصت لازم برای بر خورد با فرقهگرائی را نیافته است. هر چند تلاش هایی در همان دوره برای برخورد با فرقه گرایی صورت گرفت. اما سركوب دهه ی ٦٠ و ضرورت مهاجرت خیل عظیم روشنفكران و جدایی ضروری آنها از مردم ،فرقه گرایی را تعضیف نكرد بلكه آن را گسترش داد. در نتیجه من شدت سركوب و فرقه گرائی را دو عامل مهم در ضعف جنبش كارگری میدانم.و نتیجه طبیعی این دو عامل روی آوردن خیل عظیم توده های مردم به فرد گرائی وتفكر رفرمیستی است كه امروزه شاهد آن هستیم.
اما با همه ی این احوال مبارزات كارگران از دوران پس از جنگ در زمینهای جدید آغاز شد، در دوران جنگ به علت آنكه بسیاری از كارگران و ارتش ذخیره كار درگیر جنگ بودند، و سركوب فعالان كارگری هم با شدت هر چه تمامتر ادامه داشت، تقریبا میتوان گفت اشتغال كامل همراه با قلع و قمع فعالان كارگری ، مانع بروز اعتراضات كارگری بود . به خاطر احتیاج فراوان جبهههای جنگ به محصولات و فرآوردههای صنعتی غذایی و پوشاك و تسلیحات، كلیهی كارخانهها و كارگاههای كوچك به نیروی كار نیاز داشتند و صنایع كوچك و خدمات نیز در همهی زمینهها فعال بودند و به كار آنها نیاز فراوان وجود داشت. به همین دلیل مسالهای به نام بیكاری و یا حتا حداقل حقوق وجود نداشت. این مساله حتا تا چند سال پس از جنگ و به اصطلاح دوران سازندگی نیز محسوس بود. مسالهای به نام عدم پرداخت حقوق و یا بیكاری، اخراج و تعدیل نیرو در سالهای اولیهی پس از جنگ كمتر به چشم میخورد. بیشتر این مسایل از هنگامی بوجود آمد كه در سال ١٣٧٢ به بعد به تدریج پیامدهای سیاست تعدیل ساختاری، خصوصیسازی و آزادسازی اقتصاد نتایج خود را نشان داد.
مبارزات كارگران در دهه هفتاد به طور عمده جنبه خود به خودی داشت و با گرفتن برخی امتیازات به خاموشی میگرائید و منجر به ایجاد تشكلهای دائمی نمیشد ونمونههای آن را میتوان در مبارزات كارگران چیت ری دید كه با باز خرید شدن كارگران و نمایندگان آنان این مبارزات به ایجاد تشكل دائمی نیانجامید.
از ابتدای دهه هشتاد شاهد انسجام بیشتر در فعالیتهای كارگری و پیوند میان فعالان كارگری به جای مانده از نسل قدیم وفعالان كارگری جدید بودیم. این پیوند جنبههای مثبت و منفی را با هم داشت. این پیوند از طرفی میتوانست فعالیتهای كارگری را تداوم بخشد و از جانب دیگر فرقه گراییهای حل نشده در دوران مبارزات گذشته را به درون این جنبش جدید وارد كند كه نمونههای آنرا در ایجاد گروههای مختلف در جنبش كارگری مشاهده میكنیم كه اغلب ریشهای فرقه گرایانه آنهم از نوع قدیم دارد. در نتیجه عمیقا معتقدم كه جنبش كارگری باید در دو جبهه مبارزه كند یكی مقابله با ترفندهای سرمایهداری و دیگری فرقه گرائی كه آنهم همواره به عنوان اهرمی در دست نظام سرمایه داری برای جلوگیری از پیروزیهای كارگران است. وپیشرفت جنبش كارگری درگرواین مبارزه است .كه البته فرقه گرائی نسبت به گذشته مقداری تضعیف شده است اما تضعیف بیشتر فرقه گرائی با اعتلاء جنبش كارگری همراه است.
تشتت و فرقهگرایی در درون نیروهای چپ و فعالین كارگری میتواند بسیاروقتگیر وخستهكننده باشد و نیروئی كه باید صرف مبارزه با سرمایه داری شود به هدر میرود كه خود جای بحث مفصل دارد. این فرقهگرایی بخصوص در میان گروههای خارج كشور كه به جای مانده از نسل قدیماند و به دلیل شرایطشان بازسازی نشدهاند هم چنان عملكردی قوی دارد و بعضا نیز در جلوگیری از وحدت نیروهای كارگری در داخل بازدارندگی خودرا نشان میدهد.
وقتی مشاهده میكنیم كه برخی سازمانهای قدیمی به دنبال كسب مشروعیت مبارزات خود در لابیهای كنگرهی امریكا و وزارت امور خارجه این كشورو یا نهادهای وابسته به سرمایه داری جهانی ، پرسه میزنند، متوجه میشویم كه این فرقهگرایی میتواند چه عواقب وحشتناكی داشته باشد. گروههایی كه زمانی مشروعیت خود را از مبارزات ضدامپریالیستی و گرایشات مردمی به دست آورده بودند اكنون آن چنان غرق در حفظ گروه خود شدهاند كه برای حفظ آن به هر وسیلهای چنگ میاندازند. آنان به جای آنكه به اقبال مردمی ودفاع از مردم در برابر تمامی تهاجمات نظام سرمایهداری بپردازند، كسب مشروعیت خود را در دفاع و حمایت از سیاستهای نئولیبرالی و یا پیوند با این یا آن گروه وابسته به نهادهای سرمایهداری قرار دادهاند واین مسیر فاصلهی آنها رااز مردم بیشتر میكند .
با توجه به گستردگی این فرقهگرائیها به جای مانده از قبل وعدم امكان برخورد با آن در شرائط مهاجرت ،فعالین داخلی باید فاصله خود را از این گروههای مستقر در خارج حفظ كنند و ونیروی خود را صرف سازماندهی وارتباط نزیك تر با توده های كارگری كنند . كمك گروه های مستقر در خارج به جنبش كارگری آن است كه كمتر در امور داخلی آنها مداخله كنند، سعی نكنند كه یك گروه را انقلابی و یكی را فرصتطلب تشخیص دهند و برخورد با انحرافات در جنبش كارگری در داخل را به داخلیان واگذارند كه درگیر مستقیم مبارزات هستند زیرا ما خود به این مسایل كاملا واقفیم و از نزدیك با یكدیگر همكاری داریم. گمان نكنند كه ما این مسایل را نمیدانیم، اگر ما به نقد یكدیگر به صورت علنی نمیپردازیم به دلایل خاص و مشخص حركت در داخل است كه فعلا آن را به نفع وحدت جنبش نمیدانیم. هر چند هیچ گاه از انتقاد رو در رو با یكدیگر امتناع نكردهایم. گروههای فعال در داخل نقاط ضعف و قوت یكدیگر را بهتر از آنانی كه در گیر مستقیم مسائل نیستند ، درك میكنند زیرا فعالان داخلی از نزدیك سالها با یكدیگر كار كرده اند....باید به این مسئله توجه داشت كه هرگونه اتحاد نیروهای كارگری پایه هایش در درون مبارزات روز مره ودر پراتیك مبارزاتی ریخته میشود ،كه ریشه در میان توده های كارگری داشته باشد واتحاد ها وهمكاری های دور از پراتیك مستقیم تنها زمانی پایدار خواهد بود ،كه پایه های آن در مبارزات عینی فراهم شده باشد .
فرقه گرایان از دو وجه چپ و راست در جهت ایجاد وحدت وگسترش در جنبش كارگری مانع ایجاد كرده ومیكنند كه البته باتوجه به واقعیت عینی مبارزه به تدریج ایزوله خواهند شد و ما هم اكنون كم و بیش شاهد آن هستیم.. وجه حركت مستقلانه در جنبش كارگری آنقدر قوی بود كه بتواند به هر ترتیب با آن ها مقابله كند. اما نمیتوان آن را به طور كامل ناتوان و از كار افتاده دانست و در مجموع میتوان گفت همان گونه كه سركوب نتوانست جنبش كارگری را از پا بیاندازد فرقهگرایی نیز روز به روز در جنبش كارگری كم رنگتر میشود. نمونه ی آن را میتوان در وحدت گروههای كارگری در سه سال اخیرو در بیانیههای كارگری مشترك در هر فرصت مناسب مشاهده كرد. كه البته هنوزتا جایگاه مطلوب فاصله زیاد است وباید آنرا با تلاش بی وقفه پر كرد.
اما گرایش كار اتحادیهای و سندیكایی یا گرایش شورایی در جنبش كارگری كه از افت وخیز برخوردار است. بیانگر همین مساله است كه تفكرات از پیش فرموله شده هنگامی كه به محك تجربه میآید مجبور به تغییر میشوند. بسیاری ازگروهها و گرایشها كه در ابتدا تنها یك الگو برای تشكل كارگری داشتند در چند سال اخیر مجبور به انعطاف در برابر سایر اشكال سازمانی كارگران شدهاند. حركت در مسیر منافع كارگران وز حمتكشان با فرمولهای از قبل تعیین شده همسانی ندارد. نگاهی به تغییر نظرات درچند سال گذشته نشان میدهد كه هر دو وجه گرایش در ایجاد تشكلهای كارگری مجبور به تعدیل نظرات خود شدهاند، گرایش شورایی كه در اوایل حركتهای كارگری هر گونه تشكل دیگری را مردود میدانست، در جریان حركت مبارزاتی كارگران مواضع خود را اصلاح كرد و هم چنین گرایشی كه معتقد بود كه سندیكا تنها تشكل كارگران است نیز در جریان حركت مجبور به پذیرش واقعیات سرسخت جنبش كارگری شد. اكنون در بیانیههایی مشترك گروهها مشاهده میكنیم كه بحث تشكل مستقل كارگری مطرح است و هیچ گونه تاكیدی بر این شكل یا آن شكل دیگر وجود ندارد. تجربه گذشته نشان میدهد كه اشكال سازمانی طبقه ی كارگر میتواند متناسب با شرایطی تعیین شود كه كارگران در آن شرایط قرار دارند. اتحادیه، سندیكا، كمیتههای كارخانه، شورای كارگران، شورای فعالان كارگری، تشكلهای كارگران در كارگاههای كوچك و در محل سكونت و یا حتا انجمنهای صنفی همه و همه میتوانند تشكلهای كارگران و زحمتكشان باشند كه متناسب با شرایط زمانی و مكانی خاص آنها به وجود میآیند و هیچ شكلی مطلق نیست. آنچه مطلق است مبارزه در جهت كسب حقوق انسانی و مقاومت در برابر یورش روز افزون نظام سودمحور بر نیروی كار است كه در همهی ابعاد مورد ستم و بهره كشی قرار میگیرد و روز به روز تجمع سرمایه در یك قطب سبب انبوه شدن فقر در قطب نیروی كار است. آنچه اهمیت دارد استقلال این تشكل است كه بستگی به آرای خود كارگران و زحمتكشان و یا اعضای یك صنف یا شغل دارد.
تشكیل سندیكاهای مستقل وتلاش كارگران در بخشهای دیگر برای ا یجاد آنها را باید دنبالهی همین حركات دانست. بحث سندیكا و شورا و به طور كلی شكل تشكل را نمیتوان به حساب دغدغه های جنبش كارگری گذارد بلكه این از همان بحثهایی است كه عمدتا ریشه در فرقه گرایی دارد و از بطن جنبش كارگری بیرون نیامده است. بحث كارگران در داخل بحث تشكل است و شكل آن متناسب با درجهی پیشرفت و آگاهی كارگران تعیین میشود. ممكن است در مواردی حتا انجمن صنفی كاركرد سندیكا و یا كمیتهی اعتصاب و غیره را داشته باشد. این نامگذاریها راخیلی مربوط به خود كارگران نمیدانم و بیشتر بحثهایی است در سطح گروههای طرفدار كارگران مطرح است. گر چه نمیتوان شكل و محتوا را از هم جدا كرد و شكل تشكل باید متناسب با خواستههای كارگران باشد، اما نامگذاری به شیوهی قدیمی در شرایط فعلی ضرورت مبرم جنبش كارگری نیست. . در هر حال این كارگران و فعالان كارگری هستند كه متناسب با شرایط و درجه اعتراض وانكشاف آگاهی طبقاتی اشكال مبارزاتی و متناسب با آن شك تكشل را تعیین می كنند.
همین مسئله در مورد شكل مبارزه نیز صادق است . كارگران وفعالان كارگری متناسب با شرائط حاكم بر جامعه، شیوه های اعتراض خود را انتخاب میكنند شیوه تجمع ویا نامه نگاری و یا اخراج مدیریت وتصرف كارخانه ویا هر شیوه مبارزاتی دیگر ،تنها متناسب با شرا یط اتخاذ میشود ونمیتوان گفت كه یك شیوه كند تر یا تند تر است . كارگران در مبارزات خودشان شیوه هائی را اتخاذ میكنند كه به نتیجه نزدیك تر باشد . اگر شما مشاهده میكنید كه حتی تشكلهای زرد كارگری امروزه خواهان افزایش دستمزد متناسب با سطح معیشت هستند ،این امر از تلاش فعالان مستقل كارگری بوده است كه به انواع روش ها آنرا در سالهای اخیر بیان كرده اند وبازهم پیگیر ترین نهادها در این زمینه همان نهادها وفعالین كارگری مستقل هستند .در نتیجه میخواهم بگویم این كه بر خی نظرات جمع آوری طومار را عقب گرد در مبارزه میدانند، در صورتی صحیح است كه شیوه های دیگر اعتراض كنار گذارده شود . در حالی كه میدانیم این چنین نیست و شیوه های دیگر اعتراض هر چند با افت و خیز اما به راه خود ادامه میدهد .در نتیجه بر خلاف نظر مطرح شده در مقدمه سوالات ،من با این مسئله كه جنبش كارگری افول داشته است موافق نیستم . شاید آنان كه از دور نظاره گرند ومعیارشان كارهای رسانه ای وپخش اخبار است ، چنین قضاوت كنند كه جنبش مطالبات كارگری افت داشته است . اما واقعیت امر چنین نیست ومطالبات كارگری بسیار گسترده تر وعمیق تر شده است.
مطلب دیگری كه باید گفته شود بحث ارتباط جنبش كارگری ایرا ن با جنبش كارگری جهانی وحمایت های بین المللی از آن است.
درمورد حمایتهای بین المللی از جنبش كارگری باید گفت كه حمایتهای بین المللی درجنبش كارگری تاثیر غیر قابل انكار دارد اما آنچه تعیین كننده است حركت كارگران در داخل است. و حمایتهای بینالمللی تنها میتواند در تقویت و گسترش آن موثر باشد. هم چنین این حمایتها میتواند ترس كارگران را از غیرقانونی بودن تشكلهای كارگری تضعیف كند. بطور مثال آموزش مقاولهنامههای بینالمللی در آزادی تشكلهای كارگری میتواند تاثیر زیادی داشته باشد و در بسیاری موارد كارگران را با اعتقادی بیشتر به درست بودن حركتشان در ایجاد تشكلهای كارگری به پیش می راند. این مساله هم در تشكیل سندیكای هفتتپه و هم در تشكیل سندیكای واحد تجربه شد. هنگامی كه كارگران متوجه میشدند كه كار آنها مورد تایید مقاوله نامهها و نهادهای كارگری در سطح جهان است به مشروع بودن كارشان مطمئنتر میشدند و اگر نهادهای داخلی هم از به رسمیت شناختن شان امتناع میكردند باز هم از كار خود دست برنمیداشتند و استناد به قوانین بینالمللی و نهادهای كارگری را به عنوان مشروعیت كار خودشان ارائه میدادند.
حمایتهای دیگر نظیر انتشار اخبار مربوط به كارگران دستگیر شده و زندانی و یا اخراجی میتواند پشتوانه ی خوبی برای فعالان كارگری باشد. كه متاسفانه برخی از رسانهها و گروههای مستقر در خارج كشور با این مساله گزینشی برخوردمی كنند. بر روی بعضی تبلیغ زیادی میكنند و برخی دیگر را به فراموشی میسپارند. گاه دوری و نزدیكی فكری در این تبلغات موثر است كه اصلا مساله جالبی نیست.
این مساله كه بسیاری از نیروهای فعال كارگری و اجتماعی تن به مهاجرت دادهاند، درتضعیف فعالین كارگری موثر بوده است. هم چنین درگیر شدن بسیاری از نیروهای فعال اجتماعی درمبارزات مستقیم سیاسی در گذشته سبب غفلت آنان و یا جدایی از مبارزات كارگری شده است. در دهه ی ٦٠ به موازات سركوب فعالیتهای كارگری و از بین بردن تشكلهای مستقل بسیاری از فعالین كارگری یا به مهاجرت رفته و یا درگیر فعالیت مستقیم سیاسی شدند. هنوز هم هستند كسانی كه فعالیتهای كارگری را كه در شرایط موجود خصلت علنی دارد به صورت مشخص قبول ندارند و آن را بعضا به صورت فعالیت تحقیر آمیز!! میدانند یا آنكه هر نوع حركت صنفی راسندیكالیسم دانسته ویا هر گونه فعالیت علنی را به نوعی سازش با حكومت تلقی میكنند.غافل از آنكه بدست آوردن جایگاه كنونی برای دفاع آشكار از حقوق طبقه كارگر امری نبوده است كه بسادگی بدست آید.بلكه با گام به گام مبارزه بدست آمده است.اگر امروز به طور مستقیم كسی را به خاطر عضویت در تشكل های كارگری به محاكمه نمیكشند ،به دلیل مبارزات گسترده وپی گیر سالیانی دراز است .هیچ كدام از نهاد های كارگری در هیچ دادگاهی، غیر قانونی اعلام نشده اند . هر چند فعالان كارگری زیادی به بهانه های دیگر محكوم شده اند . بدست آمدن چنین جایگاهی به سادگی نبوده است .جنبش كارگری امروز میراث سالیان دراز مبارزات كارگران وطرفداران حقوق كارگر از دوران گذشته تا به حال است .حتی میراث همان مهاجرینی است كه به هردلیل مجبور به مهاجرت شده اند.
من شخصا همهی گروههای مستقر در مهاجرت را كه به هر دلیل مجبور به این مهاجرت شدهاند و طرفدار طبقهی كارگر و مدافع حقوق زحمتكشان هستند با هر گرایشی كه دارند جزء دوستان طبقهی كارگر میدانم اما بعضا این دوستان از مسایل داخل ناآگاهند و گمان میكنند كه اگر یكی را تقویت و دیگری را تضیف كرده به جنبش كارگری كمك كردهاند. در حالی كه گروههای مختلف جنبش كارگری كه در این شرایط سخت شكل گرفتهاند، بر مبنای تصادف یا ارادهگرایی نبوده است كه با یك یا چند موضعگیری گروه دیگر تقویت یا تضعیف شوند، آنها محصول مبارزه در ابعاد گوناگون هستند و ریشه در این مردم دارند و متعلق به بخشهای مختلف جنبش كارگری هستند كه میتوانند باهم متحد شوند . و گروه های خارجی میتوانند با تجربه ای كه از گذشته دارند آنها را در این اتحاد تشویق كنند زیرا این اتحاد است كه به همكاری نزدیك تر گروههای اجتماعی از هر نوع منجر میشود وضامن حفظ وبقائ هر نوع اتحاد دیگری است . اتحاد گروه های بدون ارتباط با همبستگی زمینه های واقعی خواسته های مردمی و كارگران وزحمتكشان دوامی نخواهد داشت وبه همانگونه كه شا هد هستیم نزدیكی گروه های جدا از ارتباط واقعی با مردم میرا وزود گذر است.
موضوع دیگری كه توانسته است بر فعالیت ها ی كارگری تاثیری غیر قابل انكار بگذارد طرح هدفمند سازی یارانه ها است. طرح هدفمندسازی یارانهها پس از ٢ سال تاثیر خود را بر زندگی كارگران و زحمتكشان گذاشته است. تورمی وحشتناك كه منابع مستقل آن را بالای ۵٠ درصد میدانند و در مقابل بیكاری و تعطیلی لجامگسیخته و احدهای تولیدی و ا قتصادی شرایطی را بوجود آورده است كه كارگران همگی باید بیش از یك كار داشته باشند و به هیچ عنوان یك شغل كفاف زندگی را نمیدهد. به همین جهت بیشتر مردم در شرایط حاضر میجنگند تا شرایط موجود را حفظ كنند.در عین حال اقشار روستائی وحاشیه نشینان شهری ، به دریافت یارانه های این طرح وابسته شده اند .به طوری كه قطع آن میتواند تنش های اجتماعی وسیعی را به همراه داشته با شد . هم اكنون خود مسئولان به افزایش جرم وجنایت كه در اثر بالارفتن تورم وگران شدن اجناس ما یحتاج عمومی ، سیر صعودی وحشتناكی داشته ، اعتراف میكنند.
علاوه بر همه ،گردش اقتصادی درجامعه ایران به صورت یك بازار مالی بسیار گسترده و وسیع درآمده است كه در آن پول نفت با یك چرخش ساده به بازار مالی سرازیر میشود و بهرههای علنی در بازار (موسسات مالی غیر بانكی) بین ٦٠ تا ٧٠ درصد است(٦ درصد در ماه) و این مساله نشان از رونق گسترده این بازار ربا خواری دارد، موسسات مالی به صورت علنی نرخ بهره را در بازار آزاد تعیین میكنند و این مساله از نظر مردم و حتا نهادهای رسمی بدون هیچ پردهپوشی در حال حركت است. كمتر كسی از مردم عادی میتواند از وامهایی با بهره رسمی استفاده كند. این نتیجه هدفمندسازی یارانهها در دوسال گذشته است. وعلاوه برآن پول های سرازیر شده در بحش یارانه ها به طور كلی سر از بازار دلالی در آ ورده است وبازار رباخواری واحتكار را با تضعیف بخش تولید گسترش داده است وبسیاری از كارگاه های تولیدی را به تعطیلی كشانده است كه عواقب فاجعه بار آن هر روز آشكارتر میشود.در عین حال این گردش بازار مالی سبب تجمع بیش از حد ثروت در دست عده ای خاص شده است كه نشانه های آنرا در استفاده از اتومبیل های گران قیمت ومنازل مسكو نی بسیار پر زرق وبرق مشاهده میكنیم .كه گاه نمونه آنهارا در كشور های دیگر كمتر مشاهده میكنیم . به تعبیری ایران بهشت خوشگذرانان شده .كه نمایانگر ایجاد فاصله طبقاتی وحشتناك است . واین امر سبب تنش های اجتماعی وسیع در آینده ای نه چندان دور خواهد بود .
در این جا بد نیست به مسئله اعتراضات ومبارزات وسیعی كه در سالهای ٨٨ و٨٩ صورت گرفت نظری بیاندازیم .
اینكه چرا كارگران و زحمتكشان در اعتراضات سالهای ٨٨ و ٨٩ به صورت مستقل مشاركت نداشتند، مساله بسیار روشن است.
كارگران و زحمتكشان به این اعتراضات و رهبری آن اعتماد نداشتند وهمواره احتمال سازش را میان دو جریان مطرح میكردند و بیشتر آن را دعوای داخلی جناحها میدانستند كه در سی سال گذشته حاكم بودهاند. هیچ كدام از جناحها، كارگران وزحمتشكان را جز برای پای صندوق رای و یا لشكركشی برای رقیب نمیخواستهاند. این مساله برای فعالان كارگری روشن بوده است زمانی كه یك ماه قبل از انتخابات حدود ٢٠٠ نفر از فعالان كارگری را در مراسم روز كارگر در پارك لاله بازداشت كردند، همین حضرات اصلاحطلب در سایت ...... به نوعی این دستگیری را تایید كردند و این تجمع را از آن جهت محكوم كردند كه مجوز نداشته است. حال چگونه انتظار دا شتند كه كارگران با پرچم مشخص در تظاهراتهایی مشاركت داشته باشند كه رهبری آن در دست چنین افرادی است. به گمان من جنبش كارگری امروز آگاهتر از آن است كه آلت دست این جناح و یا آن جناح شود. هر چند از هر گونه اعتراضی كه برای آزادی و دموكراسی باشد، حمایت كرده و در كنار سایر اقشار قرار دارد و از آن فاصله نمیگیرد.ولی آگاهانه خودرا سیاهی لشكر یكی از جناح های سر مایه داری نمیكند .كه این مسئله جای خوشبختی است .
اما بحث دیگر مربوط میشود به پراكندگی نیروهای كارگری و هم چنین مساله زنان و مساله كارگاههای كوچك كه همواره مورد بحث فعالین كارگری بوده است. بخصوص كارگران پروژه ای و ساختمانی كه بسیار سیال هستند. بسیاری از كارگران میان كارگاههای كوچك و كارهای پروژهای و ساختمانی مشترك هستند و متناسب با وجود كارگر در هر بخش از یك قسمت به قسمت دیگر كوچ میكنند. به همین جهت یك نیروی سیال كارگری كه اغلب دارای مهارتهای گوناگون مانند مكانیكی، تراشكاری ،جوشكاری، و كارهای ساختمانی وصنعتی مختلف و انواع مهارتهای دیگر است به صورت سیال در كارهای موقتی و پروژهای مشغول به كار است كه بیكاری زیادی را نیز تحمل میكند بسیاری از آنان با كمتر شدن كار در فصلهای زمستان و غیره به مسافركشی با وسیلهی شخصی و یا دستفروشی و غیره روی میآورند.
در مقابل نیروهای دیگری همانند، معلمان، پرستاران، روزنامه نگاران و هنرمندان، كاركنان ارتباطات و..بطور مشخص نیروی كار خود را در برابر دستمزد میفروشند. این ها همه اقشار جدید كارگری اند كه دارای آگاهی بالایی نیز هستند و در هر زمان كه توانستهاند و شرایط آماده بوده تشكلهای خود را تشكیل دادهاند. علاوه بر ان دو صنعت بسیار بزرگ یكی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و دیگری صنایع خودروسازی ،بر طبق قانون حق ایجاد هیچ گونه تشكلی را ندارند، حتا انجمنهای اسلامی كار، وهر گونه حركتی درجهت ایجاد تشكل در آنها با برخورد سریع نیروهای امنیتی و انتظامی مواجه میشود.اما در چند سال گذشته اعتراضاتی در این صنایع از جمله ایران خودرو و پتروشیمی ماهشهروتبریز ، و به خصوص چندین اعتراض در پارس جنوبی صورت گرفت كه بعضا با موفقیت ها ئی همراه بود . خواسته های آنها صنفی واز جمله خواهان ایجاد تشكل بودندودر تعدادی از آنها زمینه های ایجاد تشكل فراهم شد . اینكه تا چه حد كارگران این صنایع بتوانند خواست ایجاد تشكلها را به مسولان بقبولانند بستگی به حركتهای آینده در این صنایع و مجموع شرایط حاكم بر كشور دارد. و همچنین كارگران كارگاه های كوچك و فصلی نیز می توانند از طریق محلات و یا سازمان ها و كانون های آزاد محلات كارگری ،متشكل شوند كه در این زمینه فعالیت های آنان میتواند در ایجاد تشكل كارگران پراكنده موثر باشد ..
نكته: مناسب میدانم كه در انتها به سوالی كه از من در باره تغییرا ت اخیر در سندیكای شر كت واحد كرده بودید بپردازم . به نظر من این تغییرات امر داخلی این تشكل كارگری است و شیوه تشكل ها وفعالان كارگری در اینجا بر آن است كه در امور داخلی یكدیگر دخالت نكنند هر چند از دادن مشورت به یكدیگر در صورت در خواست كوتاهی نمیكنند . چنانكه در جریان تغییرات داخلی سندیكای هفت تپه نیز به همین تر تیب عمل شد .به نظر من اعضائ تشكل های كارگری افرادی عاقل بالغ وآگاه هستند واز پس حل مشكلات خود بر می آیند .دخالت بیجای دیگران به خصوص موضع گیری به نفع یكی ومحكوم كردن دیگری تنها میتواند به آتش اختلافات دامن بزند . امری كه بیشتر خوش آیند دشمنان طبقه كارگر است . اطلاع رسانی در زمینه تحولات داخلی سندیكا نیز بر عهده خود این عزیزان میباشد كه تا به حال در حد لزوم انجام شده است .با امید به آینده ای روشنتر برای مبارزان كارگری در سراسر جهان .
علیرضا ثقفی
کانون مدافعان حقوق کارگر
______________________________________________________________________
٢) نظام سر مایه داری هر جا كه در تنگنای بقاء خود قرار گرفته است به رذیلانه تر ین ایدئولوژی ها متوسل شده است .حمایت همه جانبه از رژیم به غایت بنیاد گرای اسرائیل به عنوان اولین حكومت بنیادگرا در قرن گذشته وراه انداختن جنبش تی پارتی وجن گیران وارتجاعی ترین تفكرات فرقه ای مورمون ها در صورت حزب جمخوری خواه، از نمونه های بارز این امر است. همچنین تقویت بنیاد گرائی در كشور های اسلامی وگسترش طالبان والقاعده توسط دولتهای آمریكا وپاكستان برای مقابله با روشنفكران و نیروهای مترقی از نمونه های مشخص آن است .كه در این زمینه اعترافات صریح سردمداران قدرت های سر مایه داری در تقویت بنیادگرائی موید آن است.