افق روشن
www.ofros.com

!میزگرد پیرامون تشکل‌های موجود فعالان کارگری


نشر کارگری ما                                                                                            پنجشنبه ١٢ شهریور ۱۳۹۴ - ۳ سپتامبر ۲۰۱۵

با گذر از سرکوب‌های دهه‌ی شصت، که با حذف گسترده‌ی عناصر آگاه و فعالان کارگری یا غیرفعال شدن آن‌ها همراه بود، و پس از اندکی بازترشدنِ تدریجی فضای سیاسی‌اجتماعی حاکم بر جامعه و به‌خصوص از میانه‌ی دهه‌ی هفتاد به‌بعد، فعالان عرصه‌ی کارگری میدان عمل و گستره‌ی فعالیت نسبتاً بهتری یافتند. البته طی این دوره‌ی سرکوب نیز فعالیت برخی فعالان این عرصه، که به هر شکل توانسته بودند حضور خود را در مراکز کار حفظ کنند، و مبارزات و اعتصاب‌های کارگری این‌جا و آن‌جا کماکان ادامه داشت؛ حتا شاهد اعتصاب‌های کارگری مهم و تا حدی سازمان‌یافته هم بودیم که به لحاظ تداوم، ارزش مبارزاتی، طبقاتی و جایگاه سیاسی جای بحث ویژه‌ی خود را دارد. اما از میانه‌ی دهه‌ی هفتاد به‌بعد محیط‌های کار و کارخانجات بار دیگر به‌وضوح عرصه‌ی حضور فعال عناصر آگاه و فعالان کارگری شد. این تغییر هم ناشی از حضور عناصر جدید در محیط‌های کار بود و هم ناشی از پوست‌اندازی فعالان؛ فعالانی که تجارب سه‌دهه‌ی گذشته بسیار به آن‌ها آموخته بود. این حضور اما محتاطانه‌تر، آگاهانه‌تر و کارآزموده‌تر از گذشته بود؛ دیگر از حرکات و حرف‌های شعارگونه و کلیشه‌ای، که نابودی و یا برقراری امری و نظامی را طلب می‌کرد، خبری نبود و یا بسیار کم دیده می‌شد. در این روزها کم‌تر کسی خود را انگشت‌نما می‌کرد. حرف‌ها و کارها عمیق‌تر و سنجیده‌تر و اهداف حرکات دست‌یافتنی‌تر شده بود. با گذشت زمان و به‌تدریج شرایط تغییر کرد، فضا بازتر شد، حضورها بیش‌تر و پررنگ‌تر شد و گروه‌ها و محفل‌هایی با عناوین و اساس‌نامه‌های مختلف پدید آمد: هیأت‌های مؤسس و کمیته‌های پیگیری و هماهنگی برای ایجاد و یا کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، انجمن‌های فرهنگی و کانون‌های... که همه‌گی اهداف خود را کمک به امر سازمان‌یابی طبقه و ایجاد تشکل‌های کارگری تعریف می‌کردند. این نهادها - دست‌کم برخی اعضای آن‌ها– گاه خود را جایگزین تشکل‌های مستقل کارگری می‌پنداشتند و گاه انجام تمامی وظایف و کارکردهای یک تشکل کارگری را برخود واجب می‌دانستند! سندیکاهای کارگری‌ای پدید آمد که گاه فرآیند مرسوم تشکیل یک سندیکا را طی کرده و گاه بدون پیمودن این فرآیند‌ خود را سندیکا خوانده و حتا پیشینه و شناسنامه‌ای نیز برای خود ساخته و به بیانی جعل کرده بودند.
به هر صورت پس از گذشت بیش از بیست‌سال از بازترشدن فضا نسبت به دهه‌ی شصت و گذشت بیش از پانزده‌سال از ایجاد این نهادها، هیچ‌یک از آن‌ها، به‌جز یک مورد، تا به امروز نتوانسته حتا تا حدودی به اهداف تعریف‌شده‌ی خود دست یابد؛ رشد و گسترش یابد، اعضای بیش‌تری جذب کند، نفوذ خود را گسترش دهد و در یک کلام تکثیر شود. با وجود این‌که طبقه‌ی کارگر در عرصه‌ی مبارزه طبقاتی خود - البته خودانگیخته، سازمان‌نیافته و پراکنده- حضوری واقعی و نیرومند داشته است و با وجود مسائل و مطالبات طبقاتی بسیار مهم در این عرصه و به‌رغم حضور و فعالیت صادقانه‌ی فعالانی در این عرصه که داعیه‌ی سازماندهی طبقه و ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری را در سر داشته‌اند، هنوز دست‌آورد قابل توجهی به‌دست نیامده و همچنان در وضعیت نامطلوب کنونی هستیم. وضعیتی که حاکی از پراکندگی، عقب‌ماندگی و سازمان‌نیافتگی طبقه‌ی کارگر است!
دست‌آورد دست‌کم دودهه فعالیت کارگری مستمر این فعالان چیست و کجا می‌توان آن‌ها را دید؟

آیا واقعاً می‌توان گفت که هیچ دست‌آوردی حاصل نشده است؟ و فعالیت این فعالان با وجود این‌همه فداکاری و صداقت و این‌قدر هزینه‌دادن‌ها بدون نتیجه بوده است؟ پرسش دیرینه‌ی «ما» همچنان مطرح است: طبقه‌ی کارگر موجود است و در صحنه‌ی مبارزه‌ی طبقاتی -البته به‌طور خود انگیخته- حاضر و پیگیر است، موضوع و تنور مبارزه‌ی طبقاتی نیز در جریان و داغ است، فعالان عرصه‌ی کارگری و مبارزاتی که بعضاً خود را پیش‌گامان این عرصه می‌دانند نیز حاضر و در صحنه فعال‌اند اما هنوز در این نقطه‌ و این سطح از مبارزه‌ی طبقاتی هستیم، چرا؟
پاسخ به سوأل‌هایی از این‌دست و نقد و بررسی چگونگی فعالیت این فعالان و تشکل‌ها و نهادهای آنان موضوع میز گرد امروز نشر کارگری «ما» است. - «ما»: ابتدا از دوست‌مان «حسن» خواهش می‌کنیم ارزیابی و نظر خود را نسبت به فعالیت‌های کارگری دهه‌ی شصت و هفتاد برای ما توضیح دهند.
-«حسن»: عمدتاً می‌توان گفت موضوع، روش کار و هدف فعالیت‌های اکثر قریب‌به‌اتفاق فعالان عرصه‌ی کارگری و عناصر آگاهی که در محیط‌های کار و کارخانه‌ها حضور داشتند و فعالیت می‌کردند، حالا یا آگاهانه و یا ناخودآگاه، سازمان‌گری نبوده است. منظورم سازمان‌گری به قصد توانمند کردن طبقه، ایجاد تشکل‌های کارگری و متشکل کردن طبقه است؛ متشکل کردن به منظور حضور آگاهانه‌ی خود طبقه در عرصه‌ی مبارزات طبقاتی و نه لزوماً کسب قدرت سیاسی بدون در نظر داشتن محتوای طبقاتیِ آن. هر چند در تمامی ادبیات کارگری این دوره بر لزوم امر سازمان‌گری و متشکل کردن طبقه تأکید شده است اما در عمل این فعالان بیش‌تر به افشای اهداف، سیاست‌ها و روش‌های نظام، حکومت و دولت در عرصه‌های عمومی و کارگری پرداخته‌اند؛ به نوعی زیر سوأل بردن مشروعیت و ناتوانی نظام به‌عنوان مقدمه‌ی به‌زیر کشیده شدن آن. البته آن‌گاه که در محیط‌های کار این فعالان، روند مبارزه‌ ناگزیر به اعتصاب انجامیده است، آنان به هر شکل در متن و گاه در سازماندهی و رهبری این اعتصاب‌ها حضور داشته‌اند. اما پیش از آن‌که در پس شرکت در سازماندهی و رهبری این اعتصاب‌ها، در اندیشه و تدارک سازمان‌دهی طبقاتی و ایجاد تشکل‌های پایدار کارگری باشند باز هم آگاهانه و یا ناخودآگاه «اعتصاب، اعتصاب، مدرسه‌ی انقلاب» و ساقط شدن حکومت و نظام، تمام ذهن آن‌ها را به‌خود مشغول می‌کرده است. این حالت به‌خصوص در بیش‌ترین تعداد اعتصاب‌ها تا اواسط دهه‌ی هفتاد دیده می‌شود. حتا پس از این دوره و در سال‌های پایانی دهه‌ی هفتاد و تمامی دهه‌ی هشتاد، که مدتی از دوران استقرار و تثبیت نظام نیز گذشته بود، باز هم می‌بینیم که در تمامی اعتصاب‌های کارگری، با وجود این‌که دستگیری و بازداشت چندانی هم گریبان فعالان را نمی‌گرفت، هیچ نوع سازماندهی و یا شکل‌های پایدارتری از سازمان‌گری و سازمان‌یابی توده‌ای کارگری، حتا به طور بطئی هم دیده نمی‌شود. متاسفانه و با اندکی بزرگ‌نمایی می‌خواهم از این استدلال نتیجه بگیرم که گویا اصلاً در مبارزات و فعالیت‌های این‌دسته از فعالان، امر و ضرورت سازماندهی طبقه‌ی کارگر وایجاد تشکل کارگری مد نظر نبوده است و ساقط شدن حکومت بدون توجه به سازمان‌یافتگی یا بهتر بگویم سازمان‌نیافتگی طبقه بیش‌تر اذهان و فعالیت‌ها را به خود مشغول می‌کرده است.
- «ما»: انگار احمدآقا در این مورد توضیحی دارند، لطفاً بفرمایید.
- «احمد»: بله، باید به گفته‌های حسن اضافه کنم که آن‌جاهایی هم که برخی از این فعالان بحث سازمان‌گری و کمک به امر سازمان‌یابی طبقه‌ی کارگر و ایجاد تشکل‌های کارگری را در نظر داشتند - چون به‌تدریج و از اوایل دهه‌ی هشتاد بحث سازمان و شکل‌گیری تشکل‌های کارگری مطرح می‌شد- هیچ نمونه و الگویی که برای خودشان ملموس و قابل ارائه به کارگران باشد را در اختیار نداشتند. گروهی از این فعالان تشکل‌های نوع اتحادیه و سندیکا را رفرمیستی و در چارچوب سرمایه‌داری ارزیابی می‌کردند، در نتیجه تلاش برای ایجاد این‌گونه تشکل‌ها را بیهوده می‌دانستند. شوراهای کارگری نیز به دلیل تشابه اسمی و تداعی کردن نام شوراهای اسلامی کار، که خائن یا ناکارآمد بودند، و به‌دلیل این که بین خود فعالان روی آن اتفاق‌نظر وجود نداشت چندان قابل ارائه و قابل دفاع و در نتیجه اجرایی نبود. پاره ای از فعالان تشکل ضد‌سرمایه‌داری را مطرح می‌کردند، اما از آن تعریف جامع و اجرایی، دست‌کم در شرایط موجود ایران، ارائه نمی‌شد. در آن دوران مبارزات اتحادیه‌ای کارگران کره‌ی جنوبی با قدرت بیش‌تر و کارگران انگلیس با قدرت کم‌تری در جریان بود. برخی فعالان عرصه‌ی کارگری با استفاده از اخبار روزنامه‌ها (به‌خصوص روزنامه‌ی کار‌و‌کارگر) و گاهی اوقات اخبار تلویزیون، در محیط‌های کار و کارخانه این نوع تشکل‌ها و شیوه‌ی مبارزه‌ی آن‌ها و فواید حضور و فعالیت‌شان را به کارگران گوشزد می‌کردند و مثال‌هایی می‌زدند، اما بیش‌تر کارگران تصور می‌کردند که به دلایل مختلف فرهنگی و سیاسی کارگران ایران امکان و توان دست‌یابی به این تشکل‌ها را ندارند. تجربه‌ی ملموس و قابل استنادی از چگونگی برپایی و ایجاد سندیکا و اتحادیه در محیط کار و جامعه در دسترس این بخش از جامعه و فعالان نبود و تجربه‌های قبلی در این زمینه به کارگران این نسل به‌خوبی منتقل نشده بود.
بعضی از دوستان که تشکل‌های سندیکایی را رفرمیستی می‌دانستند و تشکل‌های شورایی یا حزبی را، که با الگو‌ها و کلیشه‌های جاافتاده در ذهن آنها تطابق داشت، اجرایی و عملی نمی‌دانستند به خرده‌کاری ادامه می‌دادند. گروه زیادی از این‌ها پیش از آن‌که به الزام‌های عملی سازمان‌گری توده‌ای و کارگری بیندیشند، درگیر کلیشه‌های تشکل‌های سیاسی ایدئولوژیک و ایده‌های معطوف به سرنگونی صرف بودند.
با این‌همه در ابتدای سال‌های دهه‌ی هشتاد شاهد بودیم که عده‌ای از فعالان سندیکایی با ارائه‌ی نمونه‌ها و تجربه‌هایی ملموس و با بهره‌گیری از سابقه‌ی وجود و فعالیت این‌ شکل از تشکل در محیط‌های خاص و با تکیه بر آگاهی نسبت به چیزی که قصد تشکیل آن را داشتند، تلاش‌هایی را با در نظر گرفتن همه‌ی شرایط و کاستی‌ها انجام دادند و در حوزه‌ی خود نتایج قابل توجهی هم داشتند.
- «ما»: در این دوره جنبش کارگری تجربه‌های دیگری نیز داشته است. از بهروز خواهش می‌کنیم در این مورد مشاهدات و تجربه‌های خودشان را برای خوانندگان بازگو کنند:
- «بهروز»: در اوایل دهه‌ی هشتاد شاهد برپایی دو تشکل یا نهاد کارگری بودیم؛ هر دو نهاد وظیفه‌ی اصلی خود را کمک به امر سازمان‌یابی طبقه و ایجاد تشکل‌های کارگری می‌دانستند. در این رابطه دو نکته قابل بررسی و پیگیری است؛ اول آن که گاهی برخی از اعضا یا فعالان این نهادها وگاه برخی فعالان خارج از این دو، به نادرست این تشکل‌ها را معادل و یا به‌طور کامل یک تشکل کارگری ارزیابی می‌کردند! البته خود این ارزیابی بحث‌های خوب و مفیدی را بر انگیخت. دوم این‌که با وجود بحث‌های وسیعی که در مورد مشخصات یک تشکل کارگری و مختصات یک تشکل طبقاتی کارگری متناسب با شرایط روز ایران در این دوره شکل گرفت، هیچ‌گاه این دو نهاد تعریف جامعی از تشکل مورد نظر خود، که متناسب با شرایط امروزی طبقه‌ی کارگر ایران باشد، ارائه ندادند. این کاستی نه به دلیل نبود ایده و الگویِ تشکل کارگری، که به دلیل نبود توافق روی یک الگو و مدل واحد یا به‌عبارت دیگر به دلیل وجود دیدگاه‌های مختلف درون این نهادها بود. تفاوت و تعدد ایده‌ها و دیدگاه‌ها در شرایطی خاص می‌تواند مفید و سازنده هم باشد، اما نبود اتفاق نظر روی یک مدل و الگوی واحد می‌تواند در عمل یکی از دلایل عدم موفقیت این نهادها در کمک به ایجاد تشکل صنفی کارگری باشد. البته حتماً دلایل مهم دیگری نیز در این امر دخالت دارد که خود اعضا و فعالان این نهادها باید به آن‌ها بپردازند و خوب تحلیل‌شان کنند. البته می‌توان فرض کرد که در نهاد «الف» دو دیدگاه در مورد تشکل کارگریِ متناسب با شرایط روزِ ایران وجود دارد؛ در این‌صورت و بر اساس وجود دو دیدگاه در کنار هم ما باید شاهد برپایی دو شکل از تشکل کارگری، به‌عنوان مثال یکی از نوع اتحادیه‌ای و دیگری از نوع شورایی، بوده باشیم که البته در عمل هرگز چنین چیزی اتفاق نیافتاد!
- «ما»: در این دوران جنبش کارگری شاهد شکل‌گیری کارهای مشترک و همکاری‌هایی بین فعالان با دیدگاه‌های مختلف بود. اقدامات پروژه‌ای و... آقا ناصر شما می‌توانید تجربه‌ها و مشاهدات خودتان را در این‌گونه کارهای انجام‌گرفته بازگو کنید؟
- «ناصر»: بازتر شدن فضا در نیمه‌ی اول دهه‌ی هشتاد و درس‌آموزی از تجربه‌های پیشین، باعث گرایش به کارهای پروژه‌ای شد؛ شکل‌گیری و تأسیس «کمیته‌ی پیگیری ایجاد تشکل‌های کارگری» با انجام یک کار پروژه‌ای کلید خورد، هرچند تجربه‌ی چندان موفقی هم نبود. برگزاری جشن‌های باشکوه روز جهانی کارگر توسط گروه‌های کوهنوردی کارگری نمونه‌ی بسیار خوبی از این تجربه‌ها بود. در ادامه جنبش کارگری شاهد شکل‌گیری ظرف جدیدی برای انجام یک‌سری کارهای پروژه‌ای بود. «شورای همکاری تشکل‌ها وفعالان کارگری» تجربه نسبتاً خوبی بود. شروع کار خوب بود ولی در ادامه دو اشکال و ایراد مهم بروز پیدا کرد:
یکی این‌که این شورا نتوانست همکاری و حضور کارگران عادی را به‌خود جلب کند و تقریباً هرگز نتوانست تعداد اعضا و فعالان‌اش را از شمار افراد اولیه به‌قدر قابل ملاحظه‌ی افزایش دهد و حتا در ادامه‌ی کار تعداد اعضا و فعالان اولیه هم به‌تدریج کم‌تر ‌شد. دوم این‌که تبعات وجود دیدگاه‌های متفاوت در میان فعالان و تعدد نظرات و دیدگاه‌ها، که به‌خودی‌خود می‌توانست عامل رشد و پویایی باشد، به مانعی در مسیر پویایی این تشکل تبدیل شد. درک درستی ازکار گروهی، کار سازمانگرانه و مطالباتی وجود نداشت. بیش‌تر این افراد در محیط‌های کار خود نتوانسته بوند سازمانگری کنند. اینان گرد هم جمع شده بودند تا تجربه‌های پیشین خود را روی‌هم بریزند و ببینند چگونه می‌توان سازمان‌گری کارگری کرد و چگونه می‌توان به ایجاد تشکل‌های کارگری پرداخت! اما در عمل هر یک فقط الگوی خود را مد نظر داشتند وتلاش می‌کردند کلیشه‌ی خود را به دیگران بقبولانند. بیش‌تر اعضای این شورا درک درستی از کار پروژه‌ای نداشتند و همیشه عده‌ای نگران این بودند که تنگ‌نظری و جایگزین‌شدن منافع فردی و گروهی با منافع عمومی و دراز‌مدت یا میان‌مدت طبقه‌ی کارگر (نوعی سکتاریسم) موجب شود که نتیجه‌ی کارهای گروهی و پروژه‌ای به‌نام گروهی خاص تمام شود. اغلب اوقات هر کس جمله و کلیشه‌ی خود را به‌کار می‌برد و آگاهانه یا ناخودآگاه موجب می‌شد که دیگران حواس‌شان جمع شود و مراقب باشند که نکند این الگو یا کلیشه جا بیفتد و نتیجه‌ی کار و پروژه به نام این فرد یا آن گروه خاص تمام شود و یا خط فلان جریان یا بهمان گرایش پیش برود. انرژی زیادی صرف این می‌شد که تعهدات اخلاقی گرفته شود و یا راه و روشی برقرار بشود که فرد یا گروهی نتواند اولین رسانه‌ای باشد که زودتر از دیگران خبر و گزارش کارهای انجام‌شده را اطلاع رسانی کند و در نتیجه این شائبه ایجاد بشود که مثلاً فلان گروه یا گرایش سازمان‌دهنده‌ی فلان حرکت بوده است. همه‌ی فعالان به‌درستی به این نتیجه رسیده بودند که آنچه بیش از همه‌چیز مورد نیاز جنبش است ایجاد تشکل یا تشکل‌های مستقل کارگری است؛ اما به دلایل مختلف و از جمله نکاتی که در بالا گفته شد انرژی‌ها با وسواس زیاد فقط صرف امور کم‌اهمیت اما بازدارنده می‌شد. در کارهای پروژه‌ای به‌جای این‌که به نیازهای روز و مبرم جنبش کارگری پرداخته شود، به‌جای این‌که نقطه‌ی عزیمت بر مسائل روز و مطالبات و مشکلات روزمره و مورد نیاز بیش‌ترین تعداد کارگران و جنبش کارگری قرار گیرد، افراد به خط‌و‌ربط و گرایشات یکدیگر توجه می‌کردند و هر گفته یا پیشنهاد را به این خط‌و‌ربط‌ها نسبت می‌دادند و یا با گرایشات خاص می سنجیدند. به جای تکیه و پافشاری بر مسائل و مطالبات روز که بیش‌ترین توافق‌ها روی آنها وجود داشت و بیش‌ترین تعداد حول آنها جمع می شد وکارگران عادی با آگاهیِ کم‌تر نیز می توانستند به آنها به‌پیوندند، بر مسائل و مطالبات و مشکلات استراتژیک انگشت گذاشته می شد. و چنین بود که متأسفانه شعله‌ی شورای همکاری نیز کم‌کم فرونشست و خاموش شد. تکرار چنین تجربه‌های ناخوشایندی موجب کاهش شدید اقبال به کارهای مشترک و عمومی و پروژه ای می‌شود و شد. امری که هر زمان به‌شدت مورد نیاز طبقه‌ی کارگر و جنبش کارگری است.
- «ما»: تا این‌جای قضیه دوستان به ناکامی‌ها، ریشه‌ها و علت‌های آن‌ها و موانع پیشرفت کارها پرداختند اما واقعیت این است که کارنامه‌ی دست‌کم سی‌سال گذشته‌ی جنبش کارگری، حتا بدون درنظر‌گرفتن تجربه‌های سندیکای کارگران شرکت واحد و هفته‌تپه، تا این‌اندازه هم خالی و سیاه و یا پر از تجربه‌های تلخ و شکست‌خورده نیست. پیشرفت‌ها و دست‌آورد‌هایی، هرچند اندک، و تجربه و پندآموزی‌های درخورتوجهی هم داشته است. در این مورد هم بد نیست گفتگویی داشته باشیم.
- « سارا»: کاملاً درست است. واقعیت این است که در پروسه‌ی مبارزات دودهه‌ی گذشته، فعالان این عرصه به هرحال تجربه‌اندوزی کرده و حداقل الفبای کار گروهی و پروژه‌ای را یاد گرفته‌اند. حالا دیگر یاد گرفته‌ایم که به جای تأکید بر نقاط افتراق و اختلاف‌نظرها می‌توان روی نکات اشتراک و قوت همدیگر حساب کنیم. می‌توانیم راه‌های درازتری را با یکدیگر بپماییم و از کشیده‌شدن بحث و مسائل ذهنی به نقاط حساس همدیگر پرهیز کنیم. در جریان پیش‌برد مسایل اجرایی و کارهای عملی مشترک یاد گرفته‌ایم که کشیده شدن بحث‌ها و مسائل به حوزه‌های نظری، مسایل استراتژیک بلند‌مدت طبقه و گره‌های سیاسی، که می‌تواند موجب جدایی شود، پرهیز کنیم. این همان کاری است که عملا در کارخانه و سنگرهای تولید و یا در اداره با همکاران عادی خود می‌کنیم؛ چرا این شکل رفتار را با یک رفیق، که با وجود تفاوت‌های فکری و گرایش‌های سیاسی، نزدیکی بیش‌تری به‌لحاظ آرمان‌ها،آرزوها و نقشه‌های آینده داریم انجام ندهیم!؟ در عمل آموخته‌ایم که پس از قدم‌های کوتاه و کارهای کوچک ولی مشترک می‌توان دید که راه زیادی پیموده شده و دست‌آوردهای خوب و قابل‌ملاحظه‌ای به‌دست آمده. برای نمونه عبارت «تشکل مستقل کارگری» در مجموع ادبیات رسمی کارگری، واژه‌ای چپ و ممنوعه بود. استقلال تشکل‌های کارگری، از دولت و کارفرما، امری عجیب‌و‌غریب و نامفهوم بود. خانه‌ی کارگر از این که وابسته و حامی دولت است به خود می‌بالید. فعال مستقل کارگری معادل یک چپ نفوذی در کارگران شمرده می‌شد. خط فقر، امنیت شغلی، حداقل معیشت و بسیاری مفاهیم دیگر جایی در ادبیات رسمی کارگری نداشتند. جاافتادن این مفاهیم و کاربرد وسیع رسمی آن‌ها دست‌آورد فعالان مستقل و علنی کارگری است که حتا به ادبیات رسمی حکومتی نیز تحمیل شده است. سطح گفت‌وگو‌ها تغییر کرده و ارتقا یافته است. فعالان عرصه‌ی کارگری در کارخانجات حتماً می‌بایست بدون نشان‌دادن هویت مستقل فکری و به‌خصوص در اوایل عمدتاً در تشکل‌های موجود مانند انجمن‌های صنفی و یا شوراهای اسلامی کار به عنوان یک کارگر عادی عضو می‌شدند و فعالیت می‌کردند و این در حالی است که در سال های اخیر مثلاً «اتحادیه آزاد» در امر جمع‌آوری امضا برای طومار چهل‌هزار نفری وارد نوعی همکاری نانوشته با شوراهای اسلامی کار و خانه‌ی کارگر شد، که فارغ از انگیزه‌ی هریک از دو طرف، شاید بتوان این همکاری را به‌طور غیرمستقیم پذیرش حضور نیرو و تفکری دیگر در کنار خود تفسیر کرد. در کانون بازنشستگان هویت و حضور فعالان مستقلی که به هیچ‌یک از گرایش‌های رسمی تعلق یا نزدیکی ندارند و حتا با آنها مقابله می‌کنند را عملاً همه پذیرفته‌اند. در واقع این گروه از فعالان مستقل، چه در عرصه‌ی عمومی و چه در حوزه بازنشستگان، با استمرار حضور و فعالیت صادقانه‌ی خود و پافشاری بر مواضع مستقل و مطالبات صنفی و ملموس کارگری حضور و رسمیت خود را به نهادهای رسمی و دولتی تحمیل کرده‌اند. خلاصه کنم: بسیاری از ما فعالان یاد گرفته‌‌ایم که فعالان کارگری پراکنده راهی جز انجام کارهای گروهی و پروژه‌ای ندارند. پروژه‌هایی حول مسائل و مطالبات فوری، ملموس و بی‌واسطه مانند بیمه، اشتغال، امنیت شغلی و محیط کار، قرارداد و سایر مطالباتی که می‌توان حول آنها کارزار به‌راه انداخت و از همه مهم‌تر یاد گرفت‌ ایم که تجمیع فعالان کارگری نمی‌تواند مساوی و یا معادل یک تشکل کارگری باشد. ما نماینده و برگزیده‌ی کارگران نیستیم. با کمی اغراق باید بگویم «بخشی از کارگران» هم نیستیم، و نمی‌توانیم به‌جای آن‌ها تصمیم بگیریم و به‌نام آن‌ها اطلاعیه بدهیم. ما باید دائماً به یک‌دیگر یادآوری کنیم که همگی مایل هستیم و بسیار دوست داریم که کارهای بزرگ‌تر و پراهمیت‌تری انجام دهیم، تشکل‌های استخوان‌دار کارگری و با آرمان‌های انقلابی ایجاد کنیم و وقت خودمان را با این کارهای کم‌اهمیت تلف نکنیم! اما یادمان هست که جامعه‌ی ما در موقعیت انقلابی و یا شرایط اعتلای انقلابی نیست تا شعارها و مطالبات‌مان در راستای کسب قدرت سیاسی و... باشد. واقعیت‌های موجود، میزان آگاهی‌های عمومی و طبقاتی، سطح سازمان‌یافتگی یا به‌قول دوست‌مان سازمان‌نیافتگی طبقه‌ی کارگر را دریابیم و درک کنیم که برای آگاهی‌رسانی و کمک به برای‌خود‌شدن طبقه و سازمان‌گری باید از کارها و گام‌های کوچک‌تر و مقدماتی، اما مهم و حیاتی، شروع کرد؛ کارهایی که صبر و تحمل و آیند‌ نگری لازمه‌ی آن است. لازم نیست که همه در همه‌ی کارها شرکت کنند؛ در کارها و پروژه‌های مختلف افرادی می‌توانند شرکت کنند که توانایی و استعداد لازم را داشته باشند. بپذیریم که دلیلی ندارد همیشه همه‌ی افراد، به دلیل تحلیل‌ها و گرایشات و باورهای متفاوت با ما و یا با دیگران، در همه‌ی پروژه ها شرکت کنند. هیچ ایرادی ندارد، در کارها و پروژه‌های افراد می‌توانند در کنار هم باشند. باید قبول کنیم که هر «کار» و هر «پروژه» در واقع یک «ظرف کار» است و هر پروژه و کارزارِ معین ظرفیت، توانایی و استعدادهای محدود و معین خود را دارد که باید به آن توجه کرد. از سازمان‌دادن یک پروژه، یک کارزار و یا یک اتحاد عمل معین انتظار توانایی و ظرفیت یک حزب یا یک تشکل منسجم کارگری را نداشته باشیم. اما در ضمن این را هم می‌دانیم که شرکت در انجام این کارها و پروژه‌ها به معنای این نیست که این سطح از کار برای همیشه و تمام کار است. این همکاری‌ها می‌تواند بستری برای آموزش و شناخت بیش‌تر و ارتقای سطح همکاری‌های بیش‌تر باشد و آمادگی برای انجام کارهای بهتر و بهتر... فردا که شرایط به‌گونه‌ای دیگر باشد، جنبش کارگری سطح بالاتری از کار را طلب خواهد کرد. پس از مسیر عمل امروز، رفته رفته خود را برای آن روز آماده کنیم!

نشر کارگری «ما»

شهریور ١٣٩۴

nashr.ma@gmail.com
http://ma-nashr.blogspot.com