بعد از مدتها انتظار بالاخره پیشنویس کامل اصلاحیهی قانون كار منتشر شد. تشکلهای مختلف کارگری مقالهها، بیانیهها و اطلاعیههای زیادی در جهت تحلیل، بررسی و محکومیت اصلاحیهی مذکور منتشر کردند. این نوشتهها عمدتاً از طرف فعالین بوده، اما باید دید نظر كارگران در مورد این اصلاحیه چیست. به همین جهت نزد چند تن از كارگران رفتم تا این سوال را از خود آنها داشته باشم.
ساعت ٧ صبح مسیر آزادگان - اسلامشهر با كارگر جوانی آشنا شدم. این كارگر به شكل قراردادی كار میكرد ودر یكی از ایستگاههای قطار بین راهی كار میكرد. سر صحبت را با او باز کردم:
سلام صبح به خیر
در مورد تغییر قانون كار چیزی شنیدهای؟
نه نشنیدم مگر چی شده؟
من در مورد بندهای مختلفی كه در زندگی و معیشت او نقش داشته برایش توضیح دادم كه پشت این به اصطلاح "اصلاح قانون کار"، چگونه میخواهند همین حداقلها را هم از او بگیرند.
سرش را با ناراحتی تكان داده ومیگوید: مگر ما كارگران چیزی هم داریم كه ازمان بگیرند! اما با این چیزهایی كه توضیح دادی به این راحتی نمیتوانند آنرا عوض كنند.
چرا نمیتونند؟ مگر قبلا که بارها آن را عوض كردند، اتفاق خاصی افتاد؟
این بار فرق میكند اوضاع اقتصادی كارگران خیلی خراب است، كارگران دیگر طاقت ندارند، اگر این كار را بكنند ملت بلند میشند و اعتراض میكنند. با همین قانون قبلی هم کلی بیچاره بودیم، حالا اگر بخواهند آن را عوض كنند كه بیچارهتر میشویم! یكباره همهی کارگران را بكشند و خیال خودشان و ما را راحت كنند.
وقتی به مقصد رسید با گفتن این كه: "خودت را ناراحت نكن، هیچ اتفاقی نمیافتد"، با من خداحافظی كرد و رفت!
***
در سالن غذاخوری یك كارخانهی بزرگ ساخت اسكلت فلزی، وقت غذا خوردن با كارگر ٣٠ سالهای كه قراردادی ٢٩ روزه است و٨ سال سابقه دارد شروع به صحبت میکنم:
شنیدی میخواهند قانون كار را عوض كنند!
سرش را به علامت منفی تكان میدهد، كه یعنی نشنیدهام!
من شروع میكنم به توضیح در مورد برخی از تغییرات و او با سكوت گوش میدهد. وقتی توضیحات من تمام میشود نگاهی به من میاندازد و میگوید: به نظر تو مرغ را خوب سرخ كردهاند؟! (غذای آن روز مرغ بود) من در جا بهش میگویم: نه خوب سرخ نشده! و دیگر ادامه نمیدهم.
***
به سراغ كارگر دیگری در سالن تولید همان كارخانه میروم، حدوداً ٣۵ ساله و قراردادی و سر صحبت را باز میکنم:
سلام خسته نباشی
شنیدی كه میخواهند قانون كار را عوض كنند؟
آره شنیدم، اس.ام.اس آن را از طریق روزنامه دریافت كردم. وادامه میدهد كه: میخواهند عیدی وپاداش را بردارند!
من شروع میکنم به توضیح دادن در مورد مفاد اصلاحیه.
او میگوید: شما اینها را از كجا خواندهاید؟
من جواب میدهم از طریق اینترنت.
میگوید: سالیان سال است كه میخواهند قانون كار را عوض كنند ولی موفق نشدند. آخه دیگه بدتر از قرادادهای ٢٩ روزه هم داریم؟! دیگه چه بلایی میخواهند سر كارگران بیاورند، با این حقوق ٣٠٠ تومانی مگه میشه زندگی كرد؟ این وضعیت و شرایط كاری كه داریم واقعاً شرمآوره. من ١۵ ساله که در این شركت كار میكنم و از فردای خودم خبر ندارم! نمیدانم آیا همین قرارداد ٢٩ روزه را هم با من تمدید میكنند یا نه! هر قانونی در مییاد به ضرر كارگران است و فقط سفرهی كارگران را خالیتر میکنند.
در ادامه میگوید كه: تصویب نمیشود، یعنی مجلس آنرا تصویب نمیكند.
به او میگویم مگر مجلسیها طرفدار كارگران هستند كه آنرا تصویب نكنند! مگر بارها همین مجلس قوانین ضد كارگری تصویب نكرده!
به او میگویم كه كپی كامل اصلاحیه را در اختیارش میگذارم و او استقبال میكند. گفتگوی من و او در آینده همچنان ادامه خواهد داشت.
***
به سراغ كارگر جوانی میروم كه تازه عروسی كرده وكارگر قراردادی است و برای یك پیمانكار كار میكند و٣ -۴ سال بیشتر سابقه ندارد.
شنیدی قرار است قانون كار عوض شود؟
نه نشنیدهام.
برایش توضیح میدهم که ماجرا از چه قرار است.
میگوید: پس نمایندهی كارگران چه غلطی میكند! پس محجوب و ... چیكاره است؟!
به او میگویم: مگر محجوب نمایندهی كارگران است؟! او كه نماینده و حافظ منافع سرمایهداران بوده وهست!
شروع میكند به فحش دادن و شکایت از این كه چقدر زندگی سخت است و حقوقی كه میگیریم فقط برای زنده ماندن است. از اجارههای گران میگوید و از گرانی فریاد میزند. بسیار عصبانی شده و میگوید: مردن بهتر از ادامه دادن این زندگی است!
دیگر ادامه نمیدهم، زیرا پیمانكار با نگاه معنیداری او را به كار فرامیخواند.
***
این بار سراغ كارگر مسنی میروم که حدوداً ٢٣ سال سابقه دارد و در شركتهایی چون صنایع فلزی و غیره كار كرده است و حدود هفت سال است كه در شركت جدید كار میكند. با این سوأل كه چقدر دیگه مانده كه بازنشست بشه، شروع به صحبت میكنم:
چند سال دیگه مونده تا بازنشست بشی؟
او توضیحاتی در این مورد میدهد، و به نظر میآید فقط به بازنشستگی فكر میكند و پیگیر قانون ٢۵ سال بازنشستگی است.
در مورد تغییر قانون كار چیزی شنیدهای؟
نه!
و شروع میكند از تجربیات گذشتهی خود حرف زدن و این كه: در فلان شركت یكی از اعضای شورای اسلامی كار به مدیر عاملی شركت رسید و ٢۴٠ میلیون بالا كشید و رفت و الان هم سرمایهدار شده!
فكر میكنم كه دیگر بریده و توان شنیدن بلای دیگری را ندارد و فقط دعا میکند زودتر بازنشست شود. صحبت من با او همین جا تمام میشود!
گفت و گوها ادامه دارد...
مصاحبه با كارگران در مورد تغییر قانون کار- قسمت دوم
ساعت ١٠ بود و داخل كارگاه نشسته بودیم و مشغول چایی خوردن بودیم. با یكی از افرادی كه خودش به نوعی پیمانكار محسوب میشود و هنوز زندگی كارگری را به خاطر دارد شروع به صحبت كردم. قصدم این بود در این مورد، نظر كسی كه چند كارگر زیر دستاش کار میکند را بپرسم.
در مورد تغییر قانون كار چیزی شنیدهای؟
آره شنیدم یه چیزایی.
از كجا شنیدی؟
از اخبار تلویزیون. میگفت كه قانون كار را تغییر میدهند و اتفاقن قراره این تغییر به نفع كارگران باشه.
كجای این تغییرات به نفع كارگران است؟
من اینطور شنیدم، ولی نمیدانم واقعاً به نفع كارگران هست یا نیست، به حرف اینها كه نمیشه اعتماد كرد!
من بخشی از اصلاحیه را برایش توضیح دادم و به اختصار گفتم كه چه آشی برای كارگران پختهاند. وقتی نمونههای مختلف را برایش توضیح میدادم، با تعجب به من نگاه میكرد!
ایشان كه هنوز خود را یک كارگر میدانست شروع به صحبت كرد:
والا تا جایی كه من با این كارگرها در ارتباطم، میدانم كه چگونه و با چه اوضاعی زندگی میكنند! اشاره به جوشكاری میكند كه با شدت تمام كار میكرد و عرق میریخت (البته برای او كار نمیكرد!) و میگوید: این كارگر اگر ماهیانه خودش را بکشد ۴۵٠ یا ۵٠٠ تومان حقوق میگیرد، سرویس هم كه ندارد و ماهیانه باید حداقل ۵٠ یا ٦٠ هزار تومان بابت كرایه ماشین بپردازد، اجارهی خانه هم که دستکم ماهیانه ٢٠٠-٣٠٠ هزار تومان است!
من گفتم: واقعاً چیزی برایش میماند كه به بچههایش بدهد؟ آیا واقعاً بچههایش چیزی برای خوردن پیدا میكنند؟
در جواب من میگوید: چرا یه چیزایی میخورند! پدر و مادر در هفته نمیتوانند بیش از ٢٠٠٠ تومان میوه بخرند، ماهیانه نمیتوانند بیشتر از یک کیلو گوشت بخرند و باید طول هفته را با سیبزمینی پخته و... سر كنند! این پایان ماجرا نیست، پدر و مادر سالیان سال است كه برای خود لباسی نخریدهاند و برای خود هزینهای نمیكنند و تازه این زندگی تا زمانی میتواند به این شكل ادامه پیدا کند كه پدر خانواده كار خود را از دست نداده باشد، وگرنه همین بخور و نمیر هم نیست! به خاطر همین است كه یك جوشكار متخصص با این شرایط سخت حاضر است ماهیانه با ٣۵٠ هزار تومان دستمزد كار كند. كدام قانون از او حمایت میكند؟ تازه میخواهند همین قانون را هم عوض كنند تا بیشتر از قبل به ضرر کارگران شود! این كه زندگی نیست، مرگ تدریجی است. ولی این شرایط ظالمانه پابرجا نخواهد ماند. فكرش را بكن یارو ٣٠٠٠ هزار میلیارد تومان را به جیب میزند و این تازه نمونهای است كه وسط دعواهای جناحی رو شده است و ما از بقیه ماجراهای پشت پرده بیخبریم، و اسم این را میگذارند عدالت اجتماعی!
من کاملاً همهی چیزهایی را كه توضیح میداد درك میكردم، زیرا در گرما و سرما با این شرایط و بین کارگران كار میكنم.
متاسفانه فرصت نشد كه بپرسم: پس چه باید کرد؟
ادامه دارد...
سینا - شهریور ١٣٩٠
مصاحبه با کارگران در مورد تغییر قانون کار - قسمت سوم
در یك شركت صنعتی با یك كارگر آشپز آشنا شدم. چند روزی با این كارگر هم مسیر بودم تا بتوانم هم بیشتر با او آشنا شوم وهم سؤالات بیشتری از او داشته باشم.
این كارگر در حدود ٢٧ سال سابقه كار داشت و هماکنون به شكل قراردادی برای یك شركت آشپزی صنعتی کار میكند.
با او در مورد شرایط كارش و دستمزدی كه میگیرد وارد گفت و گو میشوم:
او میگوید:
من سالهای زیادی در اغذیهفروشیها وساندویچیها آشپزی میكردم وحتی چند سالی خودم مغازهی اغذیه فروشی داشتم. طی این سالیان، دوستانم تلاش میكردند كه من بیمهی خود را قطع نكنم ولی من بیتوجهی کردم و به همین دلیل تا حالا نتوانستهام خود را به بازنشستگی برسانم. حدود سه سالی درگیر مصرف مواد مخدر شدم و هر چه را كه برایش زحمت كشیده بودم از دست دادم! توسط یكی از دوستانم از اعتیاد نجات پیدا كردم و دوباره به محیطهای كار بازگشتم و اکنون به عنوان آشپز و با دستمزد ماهیانه چهارصد هزار تومان در یک شركت مشغول به كار هستم.
من هر روز باید از یك منطقهی كارگرینشین در حاشیهی تهران به منطقهی دیگری در جادهی ساوه برای کار بروم و این یعنی روزانه باید حدود ٣ ساعت از وقت خود را صرف رفت وبرگشت به محل کار کنم!
آیا برای رفت و آمد بین محل کار و سکونت خود، سرویس ایاب و ذهاب داری؟
جواب میدهد: نه تنها سرویس ندارم، بلكه روزانه حدود ۴٠٠٠ هزار تومان كرایه ماشین پرداخت میكنم وكارفرما هیچ مبلغی تحت عنوان ایاب و ذهاب به من پرداخت نمیكند وبا توجه به اینكه بارها از کارفرما تقاضای كرایه ماشین كردهام، همیشه جواب منفی شنیدهام. من در این سن و سال دیگر نمیتوانم كار جدیدی پیدا كنم و مجبور هستم با همین شرایط كار كنم تا به بازنشتگی برسم!
از او در مورد قانون كار و اصلاحیههای آن میپرسم:
او میگوید: اطلاعی در مورد قانون كار واصلاحیههای آن ندارد و آرزو میكند دستکم تا قبل از این كه بازنشسته شود اینگونه اصلاحیهها انجام نگیرد!
از او در مورد غذایی كه برای كارگران درست میكند پرسیدم و گفتم: چه طور كارفرمایی كه حاضر نیست به كارگران كرایه ایاب و ذهاب بدهد، به آنها ناهار میدهد؟!
جواب میدهد: در واقع كارفرما به دلیل این كه كار كارگران بسیار سخت و طاقت فرسا است، حاضر شده به كارگران غذا بدهد.
من كاملا حرف او را درك میكنم. میدانم غذای كارگرانی كه ناهار خود را از خانه میآورند، در حد و اندازهای نیست كه با آن بتوان كاری سنگین انجام داد. شاید برای كوتاه مدت این ناهار جواب دهد، ولی در بلند مدت وبرای كارهای سنگین كارآیی نخواهد داشت. و دلیل دیگری كه كارگر آشپز برای دادن ناهار كارفرما مطرح میكرد این بود كه: بخش اعظم پول ناهار را كارفرما از پیمانكارانی كه برایش كار میكردند میگرفت و از جیب خودش نمیداد!
گفت و گو با این کارگر را همین جا تمام میکنم، زیرا باقی گفتگوهایمان مسائل روزمره بود كه بحث این نوشته نیست.
***
یك روز عصر با ۴ كارگر جوان هم مسیر شدم. مجال زیادی برای گفت و گو نداشتم و تا سوار ماشین شدم وارد اصل گفت وگو شدم. از آنها پرسیدم: قراردادی كار میكنند و قانون كار در موردشان رعایت میشود؟ وآیا اصلاحیهی قانون كار راشنیدهاند؟
آنها اصلن خبر اصلاحیه را نشنیده بودند و من توضیحاتی در این مورد برایشان دادم!
آنان از این كه رانندهی سرویس جایشان گذاشته بود بسیار عصبانی بودند و با سوال من به موضوع قانون كار پرداختاند. البته نگران دوستشان بودند كه از سوار شدن امتناع كرده بود! یكی از آنها گفت كه شاید پولی برای كرایه ماشین نداشت كه سوار نشد! به هر شكل یكی از آن كارگران بحث اختلاس ٣٠٠٠ هزار میلیاردی را وسط كشید وگفت حتما با این اصلاحیه میخواهند ٣٠٠٠ میلیارد را از حلقوم ما كارگران بیرون بكشند! و ادامه داد كه كه ٣٠٠٠ میلیارد برایشان كافی نیست و به همین خاطر همچون همیشه به سفرهی ما كارگران حمله میكنند.
بحث با این كارگران با رسیدن آنها به مقصد، به پایان رسید.
***
این بار با یك كارگر كه در یكی از فروشگاههای شهروند كار میكرد گفتگو كردم. از او در مورد كارش و شرایط آن پرسیدم.
او جواب داد كه حدود ٩ سال در فروشگاههای شهروند كار میكند و روزانه حدود ۵٠٠٠ هزار تومان كرایه ماشین برای رفت و آمد پرداخت میكند. او توضیح میدهد كه چگونه صبح زود از حاشیههای شهر تهران به بالای شهر میرود و شب نیز خسته و کوفته از بالای شهر آرام آرام به سمت حاشیهها رانده میشود! توضیح میدهد كه بیشتر از این كه با كار خسته شود، از مسیر رفت و برگشت كار خسته است و این كه از دستمزدی كه میگیرد چیزی برایش باقی نمیماند!
از او در مورد قانون كار و اصلاحیههای جدید آن میپرسم.
او چیزی در مورد این اصلاحیهها نشنیده است و من وقتی در مورد آن توضیح میدهم جواب میدهد:
جرات این كار را ندارند، نمیتوانند بیشتر ازاین به ما فشار بیاورند!
من دلیل نداشتن جرأت را از او میپرسم، او جواب میدهد:
یعنی بیشتر از این میخواهند ما را له كنند؟! این امكان ندارد، چون ما كارگران در این ٣٠ ساله هیچ وقت این همه فشار اقتصادی را یک جا تحمل نكرده بودیم و اکنون هم با مرگ دست و پنجه نرم میكنیم! بالاتر از سیاهی كه دیگر رنگی نیست! خود آنها هم میدانند اگر بخواهند بیشتر از این به ما فشار بیاورند ما جلوی آنها میایستیم ودیگر با كسی تعارف نداریم! تورم از این بیشتر؟ فشار از این بیشتر؟! دیگر چیزی برایمان باقی نمانده كه از دست بدهیم!
من وقتی عصبانیت او را از نگاه خسته و برافروختهاش دیدم، كمی او را دلداری دادم وگفتم راست میگی، تا وقتی ما با هم باشیم جرأت این كار را ندارند!
سینا - مهرماه ١٣٩٠
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری