افق روشن
www.ofros.com

اتحاد چپ تنها حول وظیفه تاریخی اش مبنی بر گسترش جنبش کارگری مفهوم دارد


محمد ایرانی                                                                                                   یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۱

در سالهای اولیه قرن بیستم انقلاب سوسیالیستی شوروی اولین محک پیروزمند تئوری مارکس بود که جایگزین نظام سرمایه داری را در مبارزه طبقاتی کارگران و بخشی از سوسیال دموکراسی برعلیه طبقه سرمایه دار پیش بینی کرده بود . ادامه انقلابات دیگر در سایر کشورها به کارگران تحت استثمار و سایر اقشار ناراضی ثابت نمود دانش مبارزاتی که توسط مارکس و لنین و سایرین در پراتیک اجتماعی آنها تدوین شده بود ، قابل تحقق است . اما سیر تحولات در این کشورهای انقلاب کرده حاکی بود که اشتباه حزب بلشویک در کاربرد دانش مبارزاتی برای ایجاد رهبری واقعی کارگران و چگونگی عملی کردن سانترالیسم دموکراتیک برای پیشبرد سوسیالیسم ، در دیگر احزاب کمونیست به اشکال گوناگون تکرار شده و در نتیجه همه جانفشانیهای کارگران و سوسیال دموکراسی به نتیجه دلخواه برطبق آرمانشان منتهی نگردید . دوران اخیر همزمان است با جنبشهایی که سراسر مردم جهان را چه در کشورهای بزرگ و پیشرفته و چه در کشورهای رو به توسعه و عقب مانده به تحرک وادار کرده تا راهی برای بهبود زندگی خود پیدا نمایند . اما آنچه که اهمیت داشته و دارد ، رهایی طبقه کارگر از استثمار است تا کارگران زنجیری که به پایشان بسته شده را پاره کنند و این اهمیت آن بخش از سوسیال دموکراسی را که به چپ مشهور شده اند و باین موضوع باور داشته را افزایش میدهد تا همچنان بر وظیفه تاریخی خود پایبند باشند. در قرن بیستم هم انقلابات سوسیالیستی و هم تحولات سرمایه داری موجب پیشرفت سریع آن کشورها گردید و گرچه انحرافات در کشورهای انقلاب کرده موجب کاهش باورهای سوسیالیسم در میان اقشار متوسط گردید ، اما هیچگاه باور کارگران آگاه و فعالین به سوسیالیسم کاهش نیافت . قدرتهای بزرگ غربی که در رقابت تجارت اسلحه و کالاهای ساخته شده با قدرتهای بزرگ شرقی بودند ، توانستند با تکیه بر علوم و شیوه های جدید مبتنی بر فشار سرکوب و تکیه بر دیکتاتورهای بومی به مقابله با مبارزات طبقاتی دیگر کشورها برآمده و دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر را جایگزین آرمان مردم نمایند . اما بحرانهای اقتصادی ، بیکاری روزافزون ، تعیین سرنوشت کشورها از طریق کنترل صندوق پول ، جنگهای اقتصادی و پسرفتی که در زندگی کارگران و دیگر اقشار ایجاد گردید ، موجب تحولی در مبارزه درون کشورهای پیشرفته و سایر کشورهای جهان گردید تا ترکیبی از راههای گذشته و جدید نیز مورد آزمایش قرار گیرند . هرچند الگوهایی همچون دولت پارلمانی آلنده در شیلی و نمونه تصرف حکومت توسط سوکارنو در اندونزی برای برقراری سوسیالیسم نیز در برخی از کشورها امتحان گردید که منطبق بر اندیشه های مارکس و لنین نبود و بدلیل شدت مقابله طبقه سرمایه دار بومی و کمک مستقیم دولتهای بزرگ و با کشتار فراوان به شکست منجر گردیدند . در کشورهای پیشرفته غربی تغییر زندگی کارگران از درون اتحادیه های کارگری دنبال گردید که اخیرا بدلیل جواب ندادن بسمت جنبشهای ما ٩٩ درصدیم در آمریکا و جنبشهای خیابانی کارگران و دیگر اقشار در اروپا دنبال میگردد . هرچند مبارزات کارگران و اقشار متوسط در کشورهایی همچون روسیه و چین بدلیل شدت سرکوب و مافیای قدرتمند ، بسیار عقب مانده تر از کشورهای پیشرفته غربی بوده ولی ساکن نخواهند ماند . در کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی نیروهای چپ الگوهایی از ترکیب تحولات کوبا و پوپولیسم برای تغییر زندگی کارگران و سایر اقشار بکار بردند که موجب رفاه بیشتری برای کارگران و سایر اقشار گردیده است که برای نمونه میتوان کشورهایی همچون بولیوی ، ونزئلا را مثال زد که در ضدیت با سیستم آمریکا نیز قرار دارند . البته کشورهایی همچون برزیل و آرژانتین نمونه کشورهای بیشتر صنعتی این قاره هستند که بدلیل پیروی از اقتصاد آزاد ، طبقه کارگر آنها در فقر بیشتری بسر برده و نیروی چپ آنها با حکومت درگیرند ، بهرحال مشکلات طبقه کارگر در همه کشورهای قاره آمریکا نیز همچنان تا رسیدن به سوسیالیسم راه درازی را در پیش دارند. جنبشهای دموکراتیک در بسیاری از کشورهای بویژه آسیایی و آفریقایی و گاها اروپایی نمونه های دیگری بوده و هستند که برای بهبود زندگی اقشار مختلف مردم آن کشورها روی داده اند و هواداران فراوانی با شعار مبارزات بدون خشونت در اکثر این کشورها فعالند . در این کشورها بدلیل کثرت اقشار متوسط ، از الویت خارج شدن آرمان رهایی طبقه کارگر توسط چپ ، همکاری دولتهای بزرگ و شرکتهای بین المللی با دیکتاتورهای بومی که سرکوب شدید داخلی حرف اول آنهاست ، وجود مذهب و تفکر اصلاح طلبی و سرانجام تبلیغات فراوان الگوی دموکراسی غربی ، مرحله گذار دموکراتیک حتی برای اکثر سوسیال دموکراسی و چپ یک موضوع حتمی شده است . آنچه اکثریت اقشار متوسط و حتی خرده بورژوازی همراه آنها که به اصلاح طلبی ، دموکراتیسم ، لیبرالیسم ، سکولاریسم صرفنظر از نوع دولت که جمهوری باشد یا سلطنت و یا شکل دیگر ، فراموش میکنند که برای گرفتن قدرت از حکومت و دولت مستقر باید قدرتمند بود . حکومت مستبد و قدرتمند شاه بدلیل نداشتن بافتهایی منتسب به خودش در زمان کوتاهی از خیزش جنبش دموکراتیک سالهای ٥٦ و ٥٧ سقوط کرد ، گرچه کمک همه جانبه قدرتهای بزرگ و فساد و خیانت درباری که تنها بفکر پر کردن کیسه خود بودند ، نیز از عوامل مهم بشمار میرفتند . موضوع مهمی که توسط مسولان حکومتی و دولتی رژیم فهمیده شده و آنها بلافاصله پساز سقوط سلطنت به ایجاد بافتهای تثبیت کننده روحانی ، مذهبی ، سپاهی ، بسیجی ، لباس شخصی ، دانشجویی ، صنفی و غیره پرداخته و وجود همین بافتها است که بهمراه سرکوب شدید و دیگر عوامل در باقی ماندن رژیم موثر بوده اند ، هرچند نباید تاثیر مثبت رژیم برای قدرتهای بزرگ در ایجاد بحران و فروش سلاح و کالاها را فراموش کرد. بنابراین چپ سوسیال دموکرات نیز نباید فراموش کند که سرنگونی رژیم به وجود بافتهایی مبتنی است که قدرت مقابله با رژیم را داشته باشند و این امر تنها با گسترش جنبش کارگری و اقشار دیگر امکان پذیر خواهد بود . نیروهای اصلاح طلب ، دموکرات ، سکولار و غیره که بشکل دموکراسی غربی خواهان رای مردم برای گرفتن قدرت هستند ، فراموش کرده اند که بافتهای نیرومندی از اقشار گوناگون در همین کشورهای پیشرفته غربی شکل گرفته اند که در زمان لازم فشارهایی را بر دولتهای خود برای تحقق خواسته های خود بکار میگیرند . اما نیروهای چپ که دیگر دانش مبارزات طبقاتی را بعنوان اندوخته های پیشین در اختیار دارند ، بطور تئوریکی میدانند که بدون ایجاد تشکلات کارگری امکان تغییر حکومت بهیچوجه وجود نخواهد داشت ، تنها باید در نظر بگیرند که شیوه های ایجاد تشکل منجر به احزاب کمونیستی همچون شوروی ، چین و سایر کشورهای مشابه نگردد . اگر کمبود منابع تئوریکی در دوران سلطنت برای نیروهای چپ ایرانی مشهود بود ، در حال حاضر هیچ کمبودی از این نظر وجود ندارد ، اما فقدان پراتیک موجب گشته تا نیروهای چپ نتوانند به تاکتیکهای درست عمل نمایند . متاسفانه بدلیل اینکه سرمایه داری در ایران از ابتدا به سرمایه کشورهای دیگر وابستگی داشت ، در نتیجه تفکر وابسته به آن نیز در میان روشنفکران رواج یافت و این موضوع وابستگی حتی در مورد ترویج تفکر سوسیالیستی در میان اقشار سوسیال دموکرات نیز صادق بود . بنابراین از یکطرف روشنفکران و اندیشمندان برای رهایی از فشار دیکتاتوری سلطنت به سیستم دموکراسی غربی متمایل شدند و از طرف دیگر برخی دیگر از اقشار متوسط بدلیل نفوذ افکار سوسیالیستی به ضدیت با غرب و نظام طبقاتی پرداختند. پروسه حزب بلشویک برهبری لنین که سالها طول کشید و در طی پراتیک روشنفکران انقلابی در میان کارگران ایجاد گردید ، قادر بود که در تظاهرات و اعتصابات مختلف کارگران را برعلیه طبقه سرمایه دار بحرکت در آورد ، اما در ایران لزوم وجود حزب بعنوان الگو ، دکتر ارانی و یارانش را علاقمند کرد تا بدون انجام پروسه و پراتیک ضروری تنها به تاسیس حزب کمونیست بپردازند . اگر برای مارکس و لنین ایجاد تشکل کمونیستی در بستر طبقه کارگر مفهوم داشت ، در ایران قالب حزب کمونیست بدون محتوی آن اهمیت یافت و این عدم ترکیب تئوری و پراتیک پس از سالیان طولانی همچنان در نیروهای چپ درک نشده است ! اگر تعدادی از روشنفکران انقلابی در روسیه تزاری به تاسیس گروههایی پرداختند تا قادر باشند سوسیال دموکراتها را در مبارزه بحرکت درآورند ، پس از چندی برخی از آن گروهها توانستند با فاصله گرفتن از مشی آنارشیستی و اکونومیستی و غیره با پراتیک درون طبقه کارگر به ایجاد سازمانهایی بپردازند که جنبش کارگری را گسترش دهند . از میان این سازمانها تنها یک حزب بلشویک ایجاد گردید ( منشویک حزب بورژوایی شد ) که به آرمان حزب از طریق به حرکت درآوردن طبقه کارگر و اقشار دیگر باور داشت و قادر بود آنها را برعلیه حکومت تزار بسیج کند . گرچه احزاب توده ، دموکرات کردستان و دموکرات آذربایجان تا حدی توانستند بخشی از طبقه کارگر و سوسیال دموکراسی را سازماندهی کنند ، اما از طرفی بدلیل عدم طی کردن پروسه تشکیل حزب که خود فقدان کمی و کیفی کارگری را در بر میگرفت و از طرف دیگر بدلیل وابستگی تئوریکی وسیاسی به شوروی ، جنبش کارگری موجود را در جهت منافع کارگران ایران بکار نگرفتند . این وابستگی بویژه در حزب توده بیشتر بود که در سالهای ١٣٢٠ تا ١٣٣٢ از کمیت خوبی از کارگران برخوردار بوده و اعتصابات موفقی را در میان واحدهای صنعتی پشت سر گذاشته بود. تفکر وابسته و الگویی حتی در سالهای بعد نیز با منحل شدن احزاب توده و جبهه ملی که دیگر روش آنها با عدم استقبال جوانان پرشور مواجه بود ، ادامه یافت تا شدت خفقان و سرکوب جوانان از جان گذشته را با تفکر تندتری همراه سازد . این چنین بود که تئوری جنگ مسلحانه با تز ماریگلا که حرکت موتور کوچک ( چریکها ) موتور بزرگ ( مردم ) را برای انقلاب براه میاندازد ، بویژه در میان دانشجویان رشد نمود و در نتیجه بدلیل عملکرد مخفی کاری و نوع کار چریکی ، پراتیک درون طبقه کارگر از الویت افتاد . بخشی دیگر از سوسیال دموکراسی که مذهب را بعنوان راه حلی برای رسیدن به جامعه بی طبقه دانسته و کشته شدن در راه آرمان را شهادت و رسیدن به بهشت میدانستند ، بموازات چریکهای فدایی خلق که خود را مارکسیست میدانستند ، بمبارزات چریکی گام گذاشتند . مطالعه بیشتر آثار مارکس و لنین و سایرین موجب گردید تا خط سومی که باور داشت باید درون طبقه کار کرده و مشی چریکی را کنار بگذارد ؛ راهی که اواخر عمر فکر پویان را نیز مشغول کرده بود ، در میان سوسیال دموکراسی رشد نماید و گرچه شدت سرکوب به آنها اجازه نداد که از مشی چریکی و مخفی کاری فاصله گرفته و در جهت نزدیکی به کارگران فعال گردند . جنبش دموکراتیک سالهای ٥٦ تا ٥٧ که با مکانیزم قدرتهای بزرگ موجب به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی گردید ، اگرچه بخش بزرگی از سوسیال دموکراسی را بکار درون طبقه هدایت کرد ، اما جذبه قدرت و کار سیاسی برای خواسته های دموکراتیک در کنار رشد تفکر ضد غربی موجب گردید که دانش مبارزه طبقاتی فدای جریانات سیاسی گردد که بسرعت در حال دگرگونی بودند. نیروهای چپ که باز شدن فضای تبلیغاتی و آزادی کار درون طبقه کارگر و سایر اقشار به آنها امکان گسترش داده بود، آثار لنین را ( همچون آیه های قرآن برای مجاهدین ) بدون توجه به دیالکتیک زمان نوشته شدن اثر و پراتیک اجتماعی که محور آن بود ، مبنا قرار داده و بتصور اینکه هرکدام آنها بمثابه حزب بلشویک بوده و سایر گروهها نقش اکونومیستها ، نارودنیکها ، آنارشیستها و غیره را دارند ، بیکدیگر همچون دشمن طبقاتی تاختند . در مقابل رژیم به قدرت رسیده بسرعت به ایجاد بافتهای قدرتی در میان روحانیون ، دانشجویان و اقشار مختلف حتی کارگران ، نیروهای نظامی همچون سپاهی ، بسیجی ، کمیته ، لباس شخصی ، ارتشی ، انتظامی و ایجاد و گسترش گروههای سیاسی و امنیتی همچون موتلفه ، مجاهدین انقلاب اسلامی ، اداره اطلاعات امنیت و سپاه و غیره پرداخته و ضمن تحکیم بافتهای خود در نهادهای قوای سه گانه دولت و مجلس و دادگاهها به کنترل منابع اقتصادی نیز پرداختند . در ادامه رژیم با تکیه بر بافتهای محکم خود توانست تا در زمان کوتاهی با کشتار وحشیانه سوسیال دموکراسی؛ که همچنان دلخوش به ایجاد شوراهای کارگری و کنترل مدیریت واحدهای تولیدی بوده و سازماندهی گسترش جنبش کارگری را با محوریت رهبری طبقه کارگر فراموش کرده و از قدرت طبقه نوپای سرمایه داری غافل بودند ، آنها را سرکوب کامل نماید و با کشتن و زندانی کردن تعدادی کارگر آگاه جنبش کارگری در نطفه را برای سالهای طولانی کنترل نمایند . مرور بارها و بارها تاریخ سالهای ٥٧ تا ٦٧ و تطابق دیالکتکی آن با دانش مبارزات طبقاتی رسیده از مارکس و لنین و سایرین برای گروههای چپ ضروری است و تا درک صحیحی از آن دوران بدست نیاورند ، به دلیل راه اشتباه امروز خود پی نخواهند برد. خامنه ای که ولایت فقیهی به ارث مانده از خمینی را مدیون رفسنجانی و سایر همپالکیهای قدیمی است ، بخوبی میداند که باید آنها را از رسیدن مجدد به قدرت دور نگاه داشته و تکیه خود را بر سپاه ، اصولگرایان ، نیروهای امنیتی و بافتهای جدیدی بگذارد که بقای فعلی خود را در محوریت رهبری وی میدانند . بیجهت نیست که هر فرمانی حتی اگر در نقیض قبلی هم باشد و از دفتر ولایت فقیه با بوروکراسی گسترده تر از دولت اش برسد ، توسط این سران روحانی ، نظامی و سیاسی در بوق و کرنا دمیده میشوند تا روشن سازند تصمیم گیر و رهبر خامنه ای است . طبیعی است که اختلاف جناحی در درون اقشار حاکمیت در طی ٣٤ سال گذشته هیچگاه پایان نیافته وحتی با حذف سیاسی و گاها فیزیکی بخشی از آنها انجامیده است و کنار گذاشته شدن کسی همچون رفسنجانی که ٢٦ سال نقش اول و دوم نظام را در دست داشته ، تجربه مهمی است تا سایرین نیز دریابند که امکان حذف آنها نیز هست . بیجهت نیست که جنگ قدرتی جناحهای اصولگرا در چند سال گذشته چنان علنی شده که نه تنها به افشای فسادهای اقتصادی و سیاسی یکدیگر میپردازند ، بلکه ولایت فقیه نیز نتوانسته است آنها را تحت کنترل کامل در بیآورد . این موضوع سبب شده که افراد چه سیاسی و چه نظامی خود را شایسته تعیین سیاست نظام دانسته و دیگر هیچ کنترل قدرتی بر سخنان آنها نباشد ، گرچه در زمانهای خطر با هشدار دفتر رهبری بطور موقت بخشی از اختلافات و اظهار نظرها فروکش کرده و پس از مدتی مجددا با شدت بیشتری شعله ور میگردند. متاسفانه گروههای سیاسی اختلافات جناحی را بیشتر از وحدتهای جناحی طبقه حاکم بها داده و چون خود دارای بافتها و نهادهای قدرتمندی نیستند که بتوانند از این اختلافات جناحی سود ببرند ، ناچارند که همچون شاخه ای به رفسنجانی و خاتمی ، اصلاح طلبان و یا برخی از اصولگرایان متصل گردند ! آشکار است زمانیکه جناح مخالف دولت در مجلس قصد استیضاح احمدینژاد را در مورد فروش غیر قانونی ارز در بازار آزاد ، افشای فساد مدیران بانکی که بیش از ١٠٤ درصد منابع را به وابستگان دولتی و حکومتی تسهیلات داده اند ، تغییر وزرا و استخدام هزاران نفر برای پیشبرد انتخابات بعدی را دارند ، با حکم ولایت فقیهی خاموش میگردند تا نه تنها سود سرشار آنها توقف نیابد ، بلکه افشای فساد دفتر رهبری نیز مسکوت بماند . همه جناحهای اصولگرا و سپاهی بر پیشبرد پروژه انرژی هسته ای و احیانا بمب اتمی با هم وحدت داشته و تنها در نحوه مذاکره با غرب با یکدیگر اختلاف دارند ، همه آنها در فساد اقتصادی و گرفتن قدرت سیاسی مشابه هستند و اختلاف آنها در نسبت سهم ها است . اگر اختلافی در افزایش یارانه با یکدیگر دارند ، نه بدلیل گسترش بحران اقتصادی و افزایش قیمتها است ، بلکه نگران جذب مردم توسط احمدینژادند که در ظاهر بنظر مردم میرسد که دولت موافق دادن پول بیشتری است و مخالفان مجلسی اجازه اینکار را نمیدهند . اگر در مورد مذاکره با غرب سخنان موافق و مخالف زده میشود و مذاکرات بکندی پیش میرود ، آگاهند که صلح با غرب بسودشان نیست و هرچند برخی از آنها خطر جنگ و تزلزل نظام را حس میکنند اما باور دارند که هنوز قدرتهای بزرگ برسر تغییر آنها به توافق نرسیده اند . نمونه هایی همچون هشدار مداوم اباما در تعیین تاریخ نهایی برای اتمام مذاکره که در یکسال گذشته مرتب تغییر کرده و تن دادن به مذاکراتی که از هردو طرف کشدار شده ، رفع تحریم قاسمی و نجار وزرای نفت و کشور ، راههایی که به فروش نفت بیشتر به برخی کشورها باز گذاشته شده و بانکهایی که همچنان با رژیم کار میکنند ، انتخاب وزیر دفاع جدید امریکا و موارد بسیار دیگر حاکی از اینکه هنوز از نظر قدرتهای بزرگ جایگزین مناسبی پیدا نکرده اند . مهمتر از همه موارد گفته شده ، وحدت کل جناحها به سرکوب هر نوع تظاهرات و مخالفتهای مدنی و صنفی است و سخنان حمایتی کمرنگ از مردم تنها در جهت جذب آرای انتخاباتی است ، وگرنه چرا هیچکدام از آنها در سال ٨٨ به حمایت از مردم تحت فشار و شکنجه و کشتار برنخاستند و چرا هیچکدام از آنها از زندانیان کارگر و چپ و سکولار و غیره دفاعی نمیکنند! موضوع انتخابات آزاد نیز که توسط اصلاح طلبان به دامن گروههای سیاسی بویژه خارج کشورها انداخته شده و متاسفانه بسیاری از گروههای سوسیال دموکرات نیز در گرداب آن در حال غرق شدن هستند ، مورد تایید همه اصولگرایان بوده و اگر برخی از آنان نسبت به اصلاح طلبان لطف کرده و از آنها برای گرمی بخشیدن به انتخابات دعوت کرده اند ، بیشتر برای لشگرکشی و افزایش آرای خودشان در رقابت با یکدیگر است . آیا سخنان اخیر خامنه ای در مورد اینکه در ٣٤ سال گذشته همواره آزادی انتخابات بوده که به تایید مجلسیان رسیده و یا گفته جنتی که چرا یک گردن کلفت از انتخابات آزاد حرف میزند ، برای اپوزیسیون خارج کشوری کافی است تا با تکیه بر شعارهای خود مبنی بر سکولاریسم و دموکراتیسم فریب تبلیغاتی اصلاح طلبان و کنگره انتخاباتی رنگارنگ آنها را نخورند و مردم را اسیر تبلیغات انتخابات آزاد نسازند که در این نظام غیرممکن است و آیا بررسی انتخابات ٣٤ سال گذشته حاکی نیست که پس از هر انتخابات دولت و مجلس تندتری روی کار آمده اند ! اگر یک جناح اصولگرا با تکیه بیشتر به مذهب و فشار به زنان در مورد حجاب و اجازه خروج از کشور و عواملی دیگر به تبلیغات میپردازد ، جناح دولتی ضمن چسبیدن به شعارهای غیرممکنی همچون افزایش پنج برابری یارانه به عوامفریبی هایی همچون چسبیدن به وطن ایرانی و کوروش و امیرکبیر با لعاب مذهبی ، چسبیده تا آرای مردم را جذب کند . تراژدی در اینستکه یکسر جناح دولتی با وجود اختلافات از مصباح تندرو میگذرد که پیرو تندروی در امور مذهبی است و سر دیگرش به جناح امنیتی وصل است که به شدت سرکوب و اعدام باور دارند . سرانجام دفتر ولایت فقیه و برخی از فرماندهان سپاه هستند که ضمن اشتراک عقیدتی با هریک از دو جناح ، از طریق رهبر ناظر بر امور هستند . در حال حاضر مهمترین مساله رژیم سقوط سوریه و فاصله گرفتن حماس و احیانا حزب الله از آنان است و اینکه بزودی خود مهمترین مساله قدرتهای بزرگ خواهند شد. بخشی از اپوزیسیون نیز فریب تبلیغات اصلاح طلبان و همکاران دموکرات و لیبرال آنها را خورده و بصرف اینکه مردم ایران مذهبی هستند ، اهمیت مذهب را برای جلب مردم ضرورت میدانند . باید گفت اولا مگرمذهب مردم ایران تنها شیعه است که خود ملی مذهبی ها ، اصلاح طلبان ، مجاهدین خلق و اقشار دیگر برآن تاکید دارند ، پس تکلیف بخش سنی مذهبیها ، زردشتی ها ، مسیحی ها ، یهودی ها ، بهایی ها و غیره که یک سوم جمعیت کشور را شکل میدهند ، و یا زنان که نیمی از مردم کشور را شامل میگردند و بدلیل مذهب از آزادیهای مدنی محروم هستند ، چه خواهد شد ؟ بنظر این مبلغان مذهبی بدون عمامه که بیشتر از روحانیون نقش مذهب را در ایران پررنگ تر میکنند ، مگر در آمریکا و اروپای غربی مردم مذهبی نیستند و سوگند ریس جمهور آنها در مراسم به مشیت الهی مربوط نمیگردد و مگر در کشورهایی همچون روسیه و چین پس از سالیان طولانی که انقلاب سوسیالیستی کردند ، بخشی از مردم به مذهب باور ندارند که در مورد اعتقاد مردم ایران به مذهب اینهمه مبالغه میشود ! پس چرا احمدینژادی که در دروغگویی و کتمان حقیقت روی گوبلز را سفید کرده ، بجای تکیه بر مذهب مردم از بالا بردن یارانه و استفاده از مشاهیر تاریخی ایران به جذب مردم میپردازد که نشان از سستی مذهب دارد . آری مذهب توسط همین نظام و توسط مبلغانش در طول ٣٤ سال گذشته بخورد مردم داده شد و امروزه خود مسولان نیز از بی اعتقادی روزافزون مردم سخن میگویند. نگاهی به کثرت گروههای سیاسی حاکیست که باندازه کافی گروههای دموکرات ، لیبرال ، سکولار، مجاهد ، جبهه ملی ای و غیره چه جمهوریخواه و چه سلطنت طلب وجود دارند که از خواستگاه و پایگاه خود دفاع نمایند و وجود اینهمه گروههای سیاسی نیز طبیعی است و آنها زمانی در جهت تغییر خواهند بود که باور کنند هیچ نظام دیکتاتوری چه برپایه مذهب و چه ناسیونالیسم و یا نوع دیگر قادر به ایجاد سکولاریسم مبتنی بر دموکراتیسم نخواهد بود . وظیفه تاریخی گروههای چپ ؛ آنهایی که استراتژی اشان بر رهبری کارگران است و نه گروههایی که از آرمانشان دست کشیده اند ، باید ضمن برخورد تئوریکی با خود و دیگر گروههای سیاسی ، به گسترش و سازماندهی تشکلات کارگران بپردازند . بنابراین وظیفه گروههای چپ آنستکه به باور خود ایمان داشته باشند و بکوشند تا تبلیغات ناشی از انتخابات آزاد ، فریب افزایش یارانه ها ، بحران بیشتر اقتصادی در آینده ، نقش مذهب ، داخل شدن در جنگ قدرتی جناحها ، شعارهای فریب آمیز ایرانی در مورد کوروش و مصدق و امیرکبیر ، افشای تشکیلات کارگری وابسته به دولت و جناحها و دیگر مسائل را افشا نمایند . بیجهت نیست که بیشتر جنبشهای دانشجویی و غیره بدلیل باور نداشتن به راههای تاکتیکی انجام شده اصلاح طلبان و دیگر گروههای سیاسی به بن بست رسیده ، گرچه سرکوب شدید نیز تاثیر مهمی در این فروکش کردن اعتراضات داشته است . چپ باید هوشیار باشد تا گروههای سیاسی دیگر از جمله اصلاح طلبان ، مجاهدین و دیگران که امروزه با فروکش کردن اعتراضات دانشجویان ، بسیار سنگ کارگران را به سینه زده و قصد استفاده سیاهی لشگر از آنها را دارند ، خود بجای اینهمه درگیری با یکدیگر وظیفه تاریخی سازماندهی کارگران را انجام دهد . نگاهی به سایتهای چپ نشان از این دارد که اکثریت آنها تنها به درج اخبار و مقالاتی میپردازند که به تفکر سازمانی آنها منطبق باشد و روشن نیست که ترس از دست دادن هوادار بدلیل عدم انتشار مقالات متنوع و نداشتن روحیه انتقاد چه ارتباطی با درک دانش مارکسیستی دارد! وظیفه چپ ایجاد فشارهای بین المللی در آزاد سازی کارگران زندانی و داشتن حق تشکل و اعتصاب است ، وظیفه آنها همراهی گام بگام کارگران در خواسته های اقتصادی کارگران است . کاملا مشهود است که فشارهای داخلی و خارجی در مورد زندانیان موثر است که نمونه آزادی فعالین کارگری در کردستان بدلیل تجمع خانواده های آنها و آزادی اخیر رضا شهابی بدلیل فشار بین المللی از آن جمله اند . همچنین رسمی شدن بخشی از کارگران پیمانکاریهای پتروشیمی ، گرفتن حقوق عقب افتاده برخی از واحد های صنعتی ، بیمه شدن برخی از کارگران ساختمانی ، همدردی ٣٠،٠٠٠ کارگر در نامه نگاری اعتراضی به مسولان دولتی و مجلسی ، و موارد دیگر حاکیست که با ایجاد تشکلات مستقل و پافشاری روی خواسته ها به نتیجه میرسند . اما چپ باور دارد که مبارزات اقتصادی هیچگاه به رفاه کارگران منتهی نمیگردد و لذا باید در مبارزات گام بگام به کارگران تفهیم نمایند که با فساد دستگاه و تورمی که در پیش است و حتی با تثبیت شدن بیشتر نظام در صورت توافق با قدرتهای بزرگ در مورد انرژی هسته ای ، تمام دستآوردها برگشت شده و وضعیت کارگران بمراتب بدتر از حال خواهد شد . چگونه است که هنوز انتشار بیشترین اخبار کارگری از کانال سایتهای وابسته رژیم بیرون میآید و چگونه است که اینهمه اعتراضات کارگران به تشکلات مستقل نمیانجامد و در این مورد کم کاری از چه کسانیست ! چپ در این پروسه بتدریج کارگران را به خواستهای سیاسی رهنمون کرده و آنها را بسمت ایجاد تشکلات بیشتر سیاسی هدایت میکند . مورد مهمی که امروزه چپ با آن مواجه است ، وجود عناصر فرصت طلب برای به انحراف کشاندن کارگران بوده و در ضمن درگیری تئوریکی نیاز بلای دیگری است که چپها با آن دست بگریبانند و باید اگر به آرمانشان باور دارند بجای منیت گروهی ، به پروراندن کارگران آگاه پرداخته تا خود آنان بتوانند رهبری کارگری را در دست داشته باشند . هیچگاه بستر مبارزاتی کارگران این چنین آماده نبوده و چپ باید ثابت کند که از گذشته خود درسی گرفته که تا خود کارگران رهبری طبقه خود را در دست نگیرند ، امکان ایجاد سوسیالیسم وجود نخواهد داشت .

محمد ایرانی - جمعه ٢٩ دی ١٣٩١