بی تردید نقطه آغاز را نمی توان به پذیرش برنامه ها و پیشفرض های این یا آن جریان مشروط کرد. چنین شیوه ای در واقع راه حل نیست و به عنوان نقطه شروع به نیازهای لحظه کنونی برای همگرائی ممکن پاسخ نمی دهد و عملا جز تداوم همان بحران پراکندگی و تکرار آزموده های شکسته خورده نخواهد بود. بنابراین، حتی اگر باورها و ادعاهای خود را صددرصد درست هم بدانیم که تنها پراتیک اجتماعی گسترده می تواند حقانیت آن را اثبات کند، بازهم برای ارجاع به چنان پراتیکی باید از نقطه دیگری شروع کرد. اگرفی الواقع یک پارادایم فکری و یا نظر و برنامه ای واقعا بازتاب دهنده حرکت عینی و نیازهای اکثریت جامعه باشد، و نه بافته های ذهنی این یا آن فرد و این یا آن جریان، آنگاه به طورطبیعی و اجتناب ناپذیر در پراتیک طبقاتی-اجتماعی و مشارکت در فرایند تغییرجهان، با استقبال اذهان عمومی مواجه شده و جایگاه خود را پیدا خواهد کرد و نیازی ندارد که آن را به بت واره ایدئولوژیک و فرامین دهگانه موسی و متون مقدسی که "ایمان بیاور تارستگار شوی" تبدیل کنیم. مبنای حرکت می تواند خیلی ساده، هم گرائی درمبارزه هم اکنون موجود برعلیه استبداد واستثمارسرمایه درکنار گشودن دیالوگ پیرامون پروبلماتیک های جنبش باشد. ازهمین رو برای نقطه شروع می توان از دو ریل مکمل زیر برای پیشروی استفاده کرد:
نخست، هم گرائی یا اتحادعمل حول مطالبات مشخص و واقعا موجود و فراگیر جنبش های مطالباتی که بقدرکافی روشن و مورد اجماع هستند( وهمواره چنین نقاط مشترکی وجود دارند)، می تواند نقطه شروعی برای حرکت مشترک توسط گرایش های گوناگون گفتمان ضدسرمایه داری باشد. نباید فراموش کرد که مبارزه مشترک برای مطالبات مشترک با تقویت احساس همبستگی موجب برداشتن گام های جدید و ارتقاء سطح همکاری ها و لاجرم تعمیق نقطه شروع شود.
دوم، به موازات آن برقراری دیالوگ و گفتگو در اشکال گوناگون، بدون آن که اتحاد عمل ها به آن مشروط شود و بدون آن که هرجریانی بخواهد نظرخویش را بر دیگران تحمیل کند (یعنی با مسخ معنای دیالوگ که پیشفرض آن مبادله نظربین گرایش های متنوع است، بخواهد ابزاری برای تحمیل مواضع خود بوجود آورد). دیالوگ ابزارمهمی برای کشف حقیقت، افزایش آگاهی و تفاهم بیشتر، کمک به یافتن اشتراکات وارتقاء آن ها و لاجرم هم آهنگی و همگرائی بیشتر درمبارزه علیه سرمایه داری و نظام گندیده جمهوری اسلامی است. جریانات و عناصر متعلق به کمپ متکثرچپ اگربه این بلوغ نائل شوند که هرجریانی نخواهد تمامی پیش فرض های خود را شرط همکاری و اقدام مشترک با دیگرگرایش ها قراردهد، بدون آن که مواضع و باورهای اخص خود را وانهد، درواقع گام بزرگی برای جلوتررفتن و عبور از فرقه گرائی برداشته است. درهرحال پلورالیسم و تعدد گرایش های درون گفتمانی درچپ یک واقعیت غیرقابل انکاراست و با انکار و دورزدن آن نمی توان به چیزی فراتراز وضع موجود دست یافت. اگر واقعا به منافع ومطالبات عمومی و فراگیر بخش های گوناگون اردوی تحت استثمار کار و زحمت بیاندیشیم و آن را اولویت نخست خود بدانیم، آنگاه ناگزیرخواهیم بود که در راستای مبارزات ضدسرمایه داری و اشتراکات ممکن و موجود، به همکاری و همگرائی فعال بپردازیم و به این ترتیب بردامنه تأثیرگذاری و نقش آفرینی گفتمان چپ بیافزائیم. بی تردید، مقوله چپ فراتر از این یا آن جریان بوده و درصورت درجازدن آن ها، جنبش چپ درمجموعه خود نه فقط درجانخواهد زد بلکه از آن ها عبورهم خواهد کرد. منتها اگر تجربیات نسل های قدیمی چپ به شیوه مثبتی با جنبش نسل جدید گره بخورد نه فقط چپ های نسل پیشین قادربه ترمیم گسست ها و ضعف های دیرینه خود خواهند شد، بلکه با انتقال وجوه مثبت تجارب خویش بخش های دیگر جنبش چپ را تقویت نیزخواهند کرد.
به گمان من درست تر آن است که فعالان چپ بجای ادعای هژمونی و رهبری (نداشته وموهوم) و یا تلاش بیهوده برای تأمین آن برجنبش طبقه کارگر، درهرجائی که هستند به عنوان بخشی ازجنبش ضدسرمایه داری نیروی جمعی خود را حول مبارزه با نظام سرمایه داری و جمهوری اسلامی بسیج نمایند و هم زمان هم چون یک شبکه یا جریان زنده و فعال با سایر شبکه ها و جنبش های معطوف به گفتمان آزادی وبرابری به تعامل وهمکاری فعال و متقابل به پردازند. بی شک دراین صورت آن ها بهترخواهند توانست با تکیه به توانائی ها و نقاط قوت خود برسایر شبکه ها و بطورکلی جنبش های جدید و فرایند ایجاد جهانی دیگر تأثیرگذارباشند و به نوبه خود ازآن ها تأثیرات مثبت به پذیرند.
تقی روزبه