بهنام چنگائی از فعالین چپ در تبعید است. با او توسط مطالب منتشر شده و ارزشمندش در رسانه ها آشنا هستیم.
بهنام گرامی ممنون از اینکه به درخواست ما پاسخ دادید.
این فرصت مایه ی قدردانیم است، رفیق بهروز.
شما در مطلبی منتشر شده با عنوان چپ و سرنوشت آتی آن ماهها پیش از انتشار اطلاعیه نشست مشترک - کلن نگرانی های خود را نسبت به وضعیت چپ در مبارزه طبقاتی جاری مطرح کردید که در این آدرس میتوان مشاهده کرد. (در زیر آماده است)
آیا این تحرک چپ را در امتداد پاسخگوئی به این معضل میدانید؟
اجازه بدهید بر خلاف شیوه برخورد به چنین پرسش های مهمی، البته با حفظ احترام به همه ی تعاریف و نگاه های موجود، من اما پاسخ شما را جور دیگری بدهم! به گمان من اگر فقر و فاقه کنونی و عوارض پی در پی و فاجعه بار ساختار سرمایه جهانی، آن هم به این شکل بی شرمانه و همگانی در سطح و اعماق جهانِ امروز بیداد نمی کرد، دعاوی چپ و آرمان های والای انسانی او به تنهائی حرفی برای گفتن و شنیده شدن نمی داشت؛ اگر چنین باشد که هست، آیا سزاوار نیست چنین نتیجه گرفته شود که این دامنه و گستردگی بحرانِ(حقِ اندکِ زندگی)انسان هاست که ضرورت خیزش گرسنگان و کسب اهرم ارادی و یکپارچه همگانی بر علیه نظام نابرابری ها را مهیا و حضور متحد (چپ) را در کنار مبارزات توده ای ـ طبقاتی تعریف، برجسته و ضروری می سازد؟ به باور من که تنها چنین است و یافتن راه چاره، وجود چپ را در این زمانه ی متلاطم معنی می کند. حالا باید دید چپ در این راستا چقدر موثر است؟ باید با صراحت تمام اقرار کرد که چپ پراکنده در مقایسه با طیف رنگین راست متاسفانه رقمی تاثیر گذار نیست.
اماچرا؟:
قوانین و دیالکتیک پویش، پیدایش، چیرگی و ماندگاری زندگی، هرگز از مرگ زودرس و نا بهنگام پدیده های کهنه و مزاحم ناشی نشده و ضرورتن و الزامن نیز هر دگرگونی بشکل ارادی، مکانیکی و گاهن حتا قهرآمیز موثر نبوده و میسر از مجاری عینی و مردمی نمی گذرد؛ بلکه راه زندگی و نبرد برای ستردن و محو دشمن حیات، تنها بر توان ذاتی نو استوار است و آن نیز برای حفظ خودِ زندگی و عبور از ایستائی ست و نه عکس اش! طبیعتن به حرکت درآوردن چرخ زنگ زده ی مبارزه طبقاتی(خود) نیز بر اصولی استوار است که باید آنها را در میانه ی واقعی زندگی و کار و روزمرگی و در دل(نهاد ها و گذارها)ی گسترده مردمی، آشکارا دید و تدریجن از آنها فرا گرفت و با دقت کافی فرا داد و بمرور همگانی شان ساخت! و در این میان وابستگان طبقاتی «کار و سرمایه»نیز می بایست با هم در یک رابطه تنگاتنگ (هستیِ سیاسی) قرار بگیرند تا از این طریق(توده ها)بتوانند شاهد اعمال مدافعان خود، صحت و سقم دعاوی همه جریان های مدعی، و توان و ناتوانائی های هرکدام در پیشبرد منویات انسان قرارگیرند و عملن خود آنها بوضوح دریابند راهبرد های کدامیک (سرمایه داری یا سوسیالیزم)می تواند اصولی و بسود تحول ساختاراجتماعی و تاریخ باشد. هم تنها در چنین حالتی ست که تمایل آگاهانه به سمت گیری له یا علیه هرکدام بطور زنده، واقعی و هدفمند روشن گردیده و همبستگی بزرگ و کاملن پایدار توده ای برای دگرگونی ها و حرکت های عمیق و بنیادی بر علیه دشمن مشترک ممکن و تاریخ ساز می گردد.
«بدون چنین روند کند و کمّیِ دراز مدتِ رودر روئی مردم با نظام ها، ایجاب نبرد زنده ی اجتماعی، آنهم در فقدان کمترین امکان سازماندهی آشکار و پوشیده صنفی و حقوقی چه در دوره ی شاه و چه در این 33 سال، تفاهم و مبارزه (واقعی) سوژه های رنگین اجتماعی، ملی، مذهبی، جنسیتی، فرهنگی و... هرگز رشد (کیفی) کافی نکرده و در روابط بسته ی آنها، فرصت بدون ترس و با نشاط سازماندهی زندگی ارگانیک و طبقاتی، بخودی خود روی نمی دهد. پس لاجرم باید ابتداء و بی تردید (پیدیده نو)، بتواند در یک فضای باز سیاسی هم برای دگرگونی اوضاع و هم برای مقاومت و مقابله در برابر تک و دسیسه های دشمنان رنگین، از طریق سازماندهی خود به یکپارچگی طبقاتی برسد و به تبع آن به وزنه ای سنگین در عرصه های مختلف نائل شود، بنحوی که بتواند در زمان ضروری و مناسب بعنوان(طبقه)صاحب اهرم های اجرائی مقتدر و مستقل توسط اراده ی خود نیروهای کار باشد! ضرورتی که: تجربه های شکست خورده تاریخی اغلب کشور ها نشان می دهد که توده ها این (پروسه) اجتناب ناپیر را نداشته و در نتیجه امکان اراده ی سیاسی را نمی یافته اند و در ایران شاهی و امروز ولائی که اصلن هر دو این ها از اراده ی اگاه و مستقل توده ها می ترسند و فرصت هر گونه تشکیلات مستقل را در دم خفه کرده و می کنند. به همین دلیل ساده است که تا کنون مردم کار و زحمت نه در ایران و نه در هیچ کجای جهان به شکل واقعی به حقوق خود دست نیافته است! این گریز ناپذیر است که شرایط ایجاد فضای متناسب تحول به سمت (جهشِ کیفی) می باید مهیا شود و انقلاب موفق در صورتی ممکن و متصور می شود که میزان رشد کمّی و کیفی نیروهای بالنده به حد نصاب اعِمال اراده خود رسیده باشد!
حالا برگردیم به اعتبار واقعی، نقش اهرم ها و جایگاه چپِ پراکنده در مبارزه ی ضد استبدادی عمومی و همزمان دعاوی سوسیالیستی اش، البته با یادآوری خلاء منفی شکست اردوگاه چپ معدوم در تقلیل وزن مفید تاثیرگذار مبارزات آنان در سطح ایران و جهان! و در ست در همین جا به سمت دیگر نگاه کنیم، و وضع کنونی چپ و توده های کار و زحمت را با دشمنان آنها مقایسه کنیم؟ ما راست را با چند گونگی اهرم های بسیار قوی و متعدد سیاسی ـ مالی داخلی و جهانی می بینیم که کاملن همگی مورد حمایت بی دریغ جهان غرب و امپریالیست هاهستند. ما تمامی جریان های راست، راست های ملی و ملی مذهبی ها، طیف متنوع لیبرال ها و مدافعان سلطنت را می بینیم که همگی در یک کلام در برابر چپ متحد و برای کسب قدرت سیاسی با هم سازگارتر شده و در کنار هم مدام در کوشش مشترک سیاسی هستند تا فردای سیاست کشور را تسخیر کنند! خوب بهروز عزیز خود شما چه فکر می کنید، آیا اینان پیروز آینده نیستند؟ اصلن غیر از این است؟
تمامی طیف راست مواضع منسجم و نسبتن مشترکی دارند و بوضوح می دانند که باید از طریق کسب قدرت سیاسی، آنهم به هر قیمت، اهرم های اقتصادی که عمده هدف تک تک جریان های راست است را جلب و جذب کنند! انها در این راه اقدامات بسیاری کرده و تاکنون برای جایگزین سازی ها در راستای منافع دول غرب و در راس آن آمریکا دست به سازش بر علیه هستی مردم با غرب برده و حتا از حمایت اسرائیل و ناتو در دخالت احتمالی نظامی هم دریغ نمی ورزند! من ار کل خانواده ی چپ می پرسم: آیا کارگران بیکار و یا در خطر بیکاری پراکنده و توده های زحمتکش فقیر بویژه با این همه ابعاد تعمیق و گستردگی دامنه ی تحریم و تورم روزافزون و تهدید جنگ که هر روز در رسانه های رژیم و بیگانه جار زده می شود، چه انتظاری از مردم می توان داشت؟ آنهم با این نیروهای پراکنده چپ و دمکرات و مترقی! آیا شانسی در این مصاف نابرابر(کاه با کوه) برای مردم و چپ وجود دارد؟ نه ساده نیست! باید اقرار کرد.
در گذشته هم کوشش های موضعی ناموفقی صورت گرفته تا نیروهای پراکنده را در مسیر مشترکی قرار دهد و عیار تاثیرگذاری سیاسی آنها را بالا ببرد. واضح است که این نشست دربرگیرنده طیف وسیع تری از نیروهاست. آیا سرانجام این حرکت جدید را روشنتر از موارد پیشین میدانید و چرا؟
راستی چرا چپ بیدار نمی شود؟
آن تلاش های پراکنده و مقطعی گذشته دست و دندان گیر نبوده اند، اما بخشی از چپ رنگین در سال های گذشته با کوشش بسیار موفق به ایجاد (اتحاد چپ کارگری) نمود که آنهم دریغا تقریبن دچار بحران هویتی ست؛ و البته در این سال ها چند بهم پیوستگی فرقه ای و نیز رخ داده است و اما تا دلتان بخواهد انشقاق و تشدید پاسیفیسم در طیف متنوع چپ داشته ایم. و این اما در شرایطی ست که خانواده ی چپ تاکنون هرگز ظرفی مشترک و پلورالیستی برای تفهیم و تفاهم خود نیافته و برای همکاری بین نیروهای خود دست از فرقه گرائی سمج اش که مایه ی ناتوانی اوست، برنداشته است و ناگزیر و پیگیر در حال تجزیه و جدائی دردناک است؛ او علاوه بر پراکندگی گسترده، نیروی مفیدش و فعال اش را هم علیه خود بکار می برد. برای اثبات این ادعا، کافی ست تنها به مواضع ضد و نقیض جریان ها و عناصر مستقل بر علیه استقلال مواضع چپ و بسود راست داخلی و جهانی در مورد(ایران تریبونال لندن)تمرکز کنیم. تداوم چنین تقابلاتی در بین چپ، تنها و تنها در راستای تقویت راست است.
میدانیم که علیرغم این تلاش مثبت اختلافات عدیده ای در میان تشکلهای دخیل موجود است. آیا این تئوری که حرکت کردن خود راه را نشان خواهد داد را باور دارید؟
اگر مفهوم این حرکت و تلاش، صِرفن معطوف به تقویت باور به همکاری متحد چپ با هم باشد، تا آنها راه حل حرکت سیاسی مشترک را در عمل بیابند؟ در آنصورت من با صراحت می گویم که نه چپ پراکنده، که او محکوم به انزوا و اضمحلال ناگزیر تدریجی ست، بلکه با این (تأخیر بلند در همبستگی کل چپ) فعلن او به تنهائی کاری از پیش نخواهد برد. (اتحاد حیاتی چپ) فقط آسیب پذیرهای فعلی او و توده های کار را در مقابل تندروی و تحکم راست هار تقلیل داده و این حضور یک دست در همکاری های مشترک ضداستبدادی، عملن اهرم های دمکراتیکی را برای فعالیت صنفی و ایجاد تشکل های آزاد شغلی و تشویق اتحاد کارگران را فعال و در مجموع آینده را بدست چپ می دهد؛ و نگران نباید شد که چپ با این همکارهای سیاسی آتی چیزی را از دست می دهد، زیرا مبارزه و راه گستردگی توان سیاسی کارگران، حقوق بگیران و مردم تهی دست، تنها در حضور قدرتمند مشترک شان می باشد که زمینه ساز تحول نگاه و عمل فدرالیستی آتی و دشمن تمرکز قدرت است و خواه ناخواه چنین چنین روش هائی بسود توده های میلیونی کشور که کمترین حقوق کار و زندگی آزاد را ندارند، منتهی خواهد شد.
مانع اصلی و مشترک ما نظام اسلامی ست که باید فروریزد و برای این کار اساسی، نیروهای متحد چپ باید با شجاعت تمام وارد گود مبارزه ضد استبدادی با طیف های رنگین شوند تا از این طریق بتواند برای تأمین خواسته های بورژوادمکراتیک توده های کار و زحمت راه سازماندهی مبارزه ی طبقاتی را هموار کند. و فقط بدنبال آن است که تداوم راه فدرالیسم سوسیالیستی توسط اراده ی آگاه و آزاد کارگران و همه ی میلیت ها و مذاهب تحت ستتم (شیعه) میسر می شود.
تلاش های ناموفق موضعی و محدودتر در گذشته هم بوده است . با توجه به این موضوع و تجارب آن چه نباید کرد؟
به گمان من اصولن اختلافات جدی چپ(عمدتن) ذهنی و نظری هستند که اغلب با دنیای بیرون از ذهن بیگانه می باشند و شرایط حاد امروزی، ایستائی بر روی آن مواضعِ اختلاف برانگیز را بیش از این برای هیچکدام شان توجیه نمی کند. من شخصن تمایل ندارم برای اثبات نظرم مثال هائی متناقض از نگاه بعضی از جریان های کاملن ایدئولوژی زده را بمیان بیاورم! اما هر کدام از ما برای خود چندین مورد ریز و درشت دارد. بنابرین اصولن مواضع سیاسی و خطوط اساسی احزاب و سازمان های چپ تاکنون، فرصت جدی و عملی برای اعِمال آنها در زندگی زنده ی اجتماعی نیافته و عملن شرایط اش هم وجود نداشته است و قرار هم نیست که آن نظرات همچون آیه منزل تلقی شوند. کافی ست به نقد منشعبین هر جریان پس از جدائی آنان از تشکیلات شان تمرکز کنیم، تازه آنگاه متوجه ارجحیت ایدئولوژی احزاب و سازمان ها شده و خلاء پیوند نظر و عمل سازنده را در می یابیم.
نقش و وظایف فعالین مستقل و چپ را که در این نشست حضور ندارند چه میدانید؟
بهنام چنگائی: می دانید: بگذارید به نکته ی کلیدی این پرسش شما قدری تکیه کنم، و آن باور به مبارزه ی طبقاتی ست برای کسب تنها(حق زندگی برابر برای همگان!) که در این نگاه و آرمان، هستند عناصر و نیرو های آگاه و وفاداری که به این (متزلت ابتدائی زندگی)، در هر کجا که باشند وابسته اند، و بدون نیاز به تأئید و تشویق، شیرینی و شلاق با سماجت جسورانه در کنار توده های کار و زحمت خواهند ماند. باور دارم با همسوئی چپ، ظروفِ مرتبطی بوجود خواهد آمد که بتواند جریان سیالی را برای آنها با چنبش برابری خواهی فراهم سازد.
تحرک جناح راست و سازشکاران با امپریالیست ها برای آلترناتیو شدن را در چه مرحله ای ارزیابی میکنید؟
همه ی ما می دانیم که راست رنگین همیشه ادعای حکومت کردن داشته است و برای رسیدن به آن تابع هرگونه سازش غیر اخلاقی با دشمنان مردم ایران نیز بوده و می باشد و به هیچ پرنسیپی برای هویت بخشی به اهداف جاهطلبانه ی خود در این راستا متعهد نیست، همانگونه که معمول و مرسوم جهان امپریالیست هاست. تمامی طیف های راست و دردا بخشی از چپ و چپ ملی پوشیده و آشکار در تلاش برای کسب اعتماد غرب و تعهد به تأمین منافع آنان در ایران فردا، از سر کول هم بالا می روند تا این فرصت ننگ بار را بیابند و این براستی حقارت آمیزاست.
آیا ناگفته ای و یا پیامی برای جامعه سوسیالیستی در این ارتباط دارید؟
سپاسگزارم نه، با همه ی تلاشم برای مختصر و مفید گوئی، گفتگویمان طولانی شد و از خوانندگان و شما پوزش می خواهم.
با سپاس دوباره از شما
گزارشگران - بهروز سورن - ۵.٩.٢٠١٢
**********************
«چپ» و سرنوشت آتی ایران!
"چپ و جایگاه کنونی او در مبارزه"
این مقاله سعی مسئولانه دارد با نفی انتقادی وضعیت کنونی چپ، توان بالقوه ی ذاتی او را برجسته و تحریک کند، اما:«لازم است با سرافرازی تمام در پیشگاه مبارزات تاریخی مردم گفته شود و نیز یاد هیچکدام مان هم هرگز نرود که جهان سرمایه با همه ی توانائی های (نظامی، مالی وتبلیغاتی)اش در مقابل مواضع انسانگرایانه ی چپ همیشه ناتوان و نابردبار بوده است و همه ی جریان راست هار ایران و جهان، اعتبار و هویت سیاسی گذشته ی خود را در برابر بندگی سرمایه، تنها از دشمنی بیرحمانه با چپ دریافت داشته و هنوز هم از همین طریق بی شرمانه امرار معاش سیاسی و مالی کرده و با توان تحریف افکار و آمال توده ها، تداوم حیات عملن مزاحم و مضر خود را بر بشریت بدین شکل غیراخلاقی میسر می یابند!»
اما: تعهد و وفادارای تاریخی طیف های چپ انقلابی به مردم ِاعماق و ایستادگی در برابر هجوم و تعدیل تندروی راستِ لیبرال، ملی مذهبی و سنتی و کوبیدن بر مواضع طبقاتی و پذیرش وظایف سخت انقلاب کارگری ـ توده ای آنها، در این شرایط استبداد ِعریان دینی، ضرورتن دیگر نمی تواند به معنای یاری و رهائی به سود مردم اسیر و آن نبردِ بزرگ، شریف و سرنوشت ساز ِ انسانی« سیوسیالیزم» پذیرفته شده و نمی باید بیش از این قابل اتکا باشد. تنها بیان اهداف و داشتن برنامه ی عملی برای آن ادعای آرمانی( کافی) نیست! باید راه آن را نیز همزمان با زیرکی و تدبیر سیاسی هموارساخت، پیاده کرد و به پیش اش برد؛ بویژه درهمین فضای مناسب امروز بیداری توده های میلیاردی، علیه استبداد سرمایه در سطح جهان و در کنار آن، بی آبروئی هر چه بیشتر رژیم جانی و غارتگر اسلامی، در این بحبوحه بیقراری، بیزاری و هوشیاری همگانی که توام است با خیزش انقلابی توده های مسلمان عاصی در ایران و کشورهای خاورمیانه وبخشی بزرگی از افریقا!
"چرائی پراکندگی"
ترجیح تئوری برتری گرائی ِانزوا به جای سازش طبقاتی و آسیب مترتب آن به(گروه های پراکنده ی چپ) باید تا بیش از این دیر نشده است با اعتراف به بن بست این بیماری تاریخی ِمهلک و بطبع اقرار به ناتوانی در تحصیل«بالقوه» توان سیاسی اش، پایان یابد. چپ ِسوسیالیست و کمونیست ها می تواند با (تمکین شجاعانه به ضعف خویش و دعوت به ایجاد جبهه واحد همکاری و (اصرار) در گستردگی آن با هر نام...)بتوانند (راه سرکردگی مبارزه ی طبقاتی را مشترکن در مقابل دشمنان طبقاتی)شان آغاز کنند! تا مگر این فاصله ی دردآور بین «خودِ چپ» و بموازات آن در پیوند با«نیروهای دگرگون کنندهِ » ساختار وحشی دینی، همه با هم به اراده ای یکدست درآیند و بتواند موانع تاکنونی مسیر همگامی را مرتفع و امکان تاثیرگذاری «بالفعل»وسازنده ی در خور خود در مقابله ی با دشمن را در (معادله های سیاسی قدرت) بهتر و تواناتر بدست آورده، و دربرابر ابزار و اهرم های نابرابر مالی و سیاسی ِراست متنوع و متحدان داخلی و حامیان جهانی) اش بکار برد. با این کار هم مبارزه ی طبقاتی عملن فعال خواهد شد، آنهم با پشتوانه ای قوی تر و هم این ابتکار، خود عامل تلفیق اندیشه ی متراکم چپ با جنبش زنده ی توده های کار و جمع هوداران برابری خواه مترقی به انسجام خواهد آنجامید و مبارزه ی ضد استبداد کنونی از دید اجتماعی تقویت عینی می یابد و اگر فرقه گرائی، مزاحم تداوم کار جمع مختلف نباشد، چپ همزمان خواهد توانست به یکی از وزن های بالای سیاسی ـ اجتماعی در کشور فرا روید. ضرورتی واقعی و عمیق که باید به آن گردن نهاد.
"بازتاب پراکندگی"
بازتاب ضعیف تعاملات تاکنونی چپ و مبارزه ی صِرف ایدلوژیک در درون و بیرون از خود چاره کار نیست! هر جریان چپ مستقلی می خواهد و باید قادر باشد با حفظ مرزهای نظری اش با دیگر جریان های موافق و مخالف تقابل جدی سیاسی داشته باشد و بتواند با فرهنگ ضروری (مدارا)بدون صرف نیروی زیاد برای مبارزه ی نظری، (مواضع) خود را درگیر مسئله ی روز کند و همزمان، سرگرم کار جاری و تحولات پیش روی همگان باشد و در گود مبارزه عملی، (فعال و موثر) بیاشد و بماند؛ و اصولن بتواند تناقضات نظری خود را در محک کاروزار رو در روی سیاسی ِسیال، کشف و نه ناچار، بلکه (آگاهانه)بخش مزاحم آن را به رغبت کنار نهد و عملن از گوشه گیری فرقه ی کوچک اش رها شده و با جنبش بزرگ سیاسی خود و طبقه ی کارگر مدافع اش همگام شود؛ امری که می تواند به مواضع گروهی و مزاحم هرکدام در دراز مدت پایان دهد.
(( چنین روشی اصولی می تواند جریان های مختلف چپ را در صورت تمایل حضور در اتحاد و همکاری های گسترده مبارزاتی، هنوز هم هر یک را صاحب مواضع مستقل از دیگری بپذیرد و همزمان با این توافق جمعی برای هر کدام، اهرمی بیآفریند که آن ظرف بزرگ، بیانگر یک توان ذاتی ِبالا، آشکار و پراکنده نباشد، بلکه نفی اجزاء آن، الزامن به نفع جمع اثباتی اوست که نیاز به تنبیه، تشویق و یا تحدید جایگاه دوری گزینی و منزه طلبی تاکنونی هر طیف چپ، در جنبش ضد استبدادی و اهداف پیش روی خود با آن دیگران را بیشتر ندارد.))
"همبستگی چپ"
زیرا که هر جزء به تنهائی وزنی ندارد و فقط یک(چپ متحد ) می تواند (مقتدر) باشد و باید (او)بتواند به تراکم نیرو و جریان ها و سمتگیرهای متعدد پاسخ داده و بر تاثیر واقعی، مثبت و متقابل هرکدام از طیف های اجتماعی ـ سیاسی هوشیار باشد و آماده مقابله ی عملی و نظری و همزمان همکاری مشترک و دمکراتیک با هریک آن ها! البته آن همکارها تاکنون تنها«مشروط ومعطوف بوده است به سرنگونی نظام ولائی که آن نیز همخوان و همآهنگ شده است با امکان تقویت آگاهی های مبارزات کارگری ـ توده ای!» که هرگونه تمایل به آن همکارهای موقت، ضرورتن می باید حائز حداقلی از نتایج کوتاه مدت برای(گسترش نیروهای ضداستبداد داخلی)از یک سو و از سوی دیگر فواید دراز مدت (ایجاد فضای باز سیاسی) را درآن کار مشترک بوجود بیآورد. اما آیا می توان دایره این پیش فرض های ذهنی خود را رقیق کرد و اجازه داد (شرط همکاری)از دل تمایلات سیاسی ـ اجتماعی متنوع بیرون کشید شود؟ تا توده های بلازده دقیقن ببینند که (چپ بزرگ) پیشاپیش همه ی نیروهای رنگین با برجسته کردن زمینه کار مشترک و همگانی، راه دید عبور سیاسی عمومی را روشن تر و همرزمی متحد علیه دشمن مشترک را بردبارترتشویق می کند و خود چپ انگیزه همگامی و ضرورت عبور از اختلاف مقطعی را به نفع دگرگونی ساختار بیدادگر، بهتر از دیگر جریان های سیاسی درک کرده و هموار می کند؛ و چرا نشود و نگذارد تلاش سیاسی نیروها را همه ی مردم به وضوح لمس کرده و مستقیمن در رابطه ی با فعالیت های روزمره سیاست، همگان، آگاهی یافته و شریک باشند؟!
"ضرورت دگرگونی سبک کار"
چنین چرخش ضروری و نگرش سیاسی تازه ی چپ به مبارزه، عملن حضور او را در بین مخالفان ملموس تر کرده و نیاز به همکاری با او را در بین دشمنان اش هم امر حیاتی می بخشد. با این توان دخالت و تاثیر نفوذ کار مشترک علنی، شرایطی مناسب برای نظارت توده ها بوجود خواهد آمد تا آنها بصورت سالم، بتوانند اعمال و انگاره های هرجریانی را مورد بررسی دقیق در دید و ارزیابی یکسان همه ی مردم قرار داده و عملن با کشف سلامت اعمال و ایده های خود و هرکدام از مدعیان، شایسته است که صداقت سیاسی خود و همه مورد قضاوت دید ِهوشیار، مطلع و بیدار همگان قرار داشته باشند. و تنها در آن صورت است که حقانیت چپ ثابت خواهد شد و او می تواند با کشانیدن نیروهای موافق بیشتر با مواضع خود به میدان کاروزار، علاوه بر ایجاب خود و ایجاد جبهه ی مشترک چپ برای سرنگونی استبداد دینی، همزمان می تواند (ضد انقلاب نقابدار را هم رسوا و عملن در میدان نبرد طبقاتی، توسط خود توده های کار و زحمت مضمحل و به شکست بکشاند.) چپ تنها با داشتن وزن سنگین، حمایت و نفوذ اجتماعی گسترده و مشخصن از برکت سمتگیری و زاویه ی دید طبقاتی و قدرت ناشی از آن است که می تواند با اعتماد به نفس قوی و بدون «هیچگونه نگرانی از دنباله رو راست شدن» در ائتلاف های کوتاه و موقت با (همه ی جریان ها) کار کند و موفق و مستقل و پاکیزه بدرآید و توان خود و دیگران را به نفع این دگرگونی پایه ای برای رسیدن به یک فضای باز سیاسی آزاد و (بدون خشونت) در آینده ی ایران بکار گیرد.
"جاری شدن توان چپ"
فعال کردن جنبش بزرگ برابری خواهی، مستقل از این و یا آن طیف چپ و البته معطوف به تغیر جدی فرهنگ سیاسی آن، تنها در موثر شدن نفوذ یکپارچه ی چپ نیرومند، در بودن با بخش آگاه جنبش کارگری و توده ای شدن آن است؛ اما آیا در حال حاضر این زمینه ی اجتماعی و سیاسی با توجه با این پراکندگی بلند، در درون نیروهای پیشرو طبقه ی کارگر، که خود آنها هم متاثر از این هویت چپ، متفرق و ضعیف شده اند، وجود (عینی)دارد؟ و شرایط حداقل صف بندی طبقاتی به نفع «نیروی انقلاب و مواضع چپ» کافی ست؟ به گمان من نه نیست! و جنبش کارگری ـ کمونیستی و چپ ترفیخواه دارد همچنان از ناتوانی کهنه خود رنج می برد و (بخشی از همین چپ) متمایل به کار مستقل، اما بسیار ضعیف و دنباله روانه با نیروهای لیبرال و اصلاح طلب دینی از یکسو و بخش دیگری از آن دچار وسوسه های ملی و منطقه ای خود است که همه ی آنها دارند توان عمومی خود و چپ را تحلیل می برند! وظیفه ی جنبش همگانی چپ از« موضع کارگری ونیروهای مترقی» ناگزیری ِعبور از این برزخ تاریخی خود است؛ که باید ابتداء به پراکندگی خود بسود تراکم نیروهای چپ ِمتحد و مطلقن از زاویه قبول (ناتوانی و ضعف) خود، تن در دهد و به همرائی با دیگر جریان های چپ، بدون هر (اگر و امائی)با مسئولیت انقلابی پاسخ داده و با آنها یکصدا شود؛ تا هم از فرقه های خود فراتر رود و هم در یک راه مشخص که(سازماندهی طبقاتی) برای مبارزه ی انقلابی باشد، با پیشروان کارگران همگام شود. در این صورت واقعی است که قادر خواهد شد به ناتوانی خود با شهامت و صداقت اذعان آورد و بر آن چیرگی یابد و با (اعلان و دعوت رسمی همگی چپ برای کار مشترک)برای کسب توان خود، دست همبستگی با هرجریانی را که با او آماده همکاری است با (اعتماد به نفس)بگیرد و از روی استبداد دینی (بعنوان مانع اصلی) با همراهی نیروهای رنگین، چیزی شبیه (گنگره ملی آفریقا و یا با وفاق ِضد استبدادی و... به ایجاد آن یاری رساند و به تبع آن از وضعیت منفی و گره پیچیده و تلخ امروز رها شده وعبورکند. چپ اگر پراکنده باشد، ناگزیر به دنباله روی و یا در بهترین حالت با حفط استقلال پراکنده ی خود، انزوای همیشگی را در محفل های سیاسی شان با فرسودگی ناگزیر به آغوش خواهد کشید.
برای هوشیاری و شکست تنگ نظری مبارزه ی طبقاتی، چپ باید به همگان اعلام و اثبات کند که مصلحت آتی مردم و کشور بیشتر از مصالح نظری او اهمیت دارد، تا در فردای نچندان دور، غافلگیر تفرقه و سرنوشت شکست انقلاب 57 را دوباره تجربه نکند؛ این آن وظیفه عاجل کل جنبش مترقی چپ و دمکرات می باشد که آشکارا می باید خود را در این روزگار حساس، سرنوشت مردم و خود را مورد سهل انگاری جنبش خودبخودی فرهنگ کهنه و تاریخی سنت چپ، مضمحل جهانی شده است قرار ندهد، چراکه با این انشقاق می تواند ضربات مهلک تری را در آینده به مبارزات گارگری ـ توده ای و به تبع به جنبش چپ و کمونیستی تحمیل کند. و چرا؟
بهنام چنگائی ـ ٨ آذر ١٣٩٠