رسانه های خبری فیلمی کوتاه از حمله سربازان مصری به تجمع اعتراضی مردم علیه حکومت نظامیان را منعکس کردند.* در این فیلم کوتاه، سربازان دو زن را به زمین انداخته، آنها را زیر رگبار ضربات چماق گرفته، با هر دو پا لگدکوب می کنند. آنها گیس غاده کمال، یکی از این دو زن و فعال جنبش ششم آوریل را در چنگ گرفته او را روی زمین می کشند و در همان حال پیراهن از تن او در آورده عریان اش می کنند. این حادثه ای در زندان ها و سیاهچال های پنهان رژیم مصر نیست. این سرکوب در ملاء عام است و به شکرانه ی جهانی شدن وسائل ارتباط جمعی، ناظری مردمی می تواند صحنه ای چنین شوم و نفرت انگیز را در معرض قضاوت مردم جهان قرار دهد. هزاران زن مصری در اعتراض به پایمال کردن شرافت زنان شورشی، تظاهرات می کنند. وجدان ناداشته طبقات حاکمه مصر بدرد آمده، همان آمرین سرکوب، برای شناسائی و دستگیری عامل و مهره ی شناخته شده ی ماشین سرکوبگر حکومت شان جایزه تعیین می کنند!
چند روزی قبل از وقوع این جنایت سران وسلاطین حافظ ناموس از قبیل اخوان المسلمین، سلفی ها، ارتشی ها، مراجع قضائی و... در پی زمینه چینی برای اجرای احکام اسلامی در مورد علیا ماجده و دوست پسرش هستند. جرم علیا ماجده، زنی که چون زنان دیگر، بعداز حوادث روز جهانی زن در میدان التحریر، بدرستی احساس خطر می کند، از نظر عالیجنابان و سهامداران شرکت های پورنوگرافی و خرید و فروش زنان، نمایش عریان بدن خود در فیس بوک است. اقدامی شجاعانه که باعث همراهی و همدردی هزاران زن در سراسر جهان شد.
روند تحولات مصر لکه ای استثنائی یا بقول ناشرین نشریه ی «عصیان»، پائیزی برای زنان، در بطن جهانی امن و خرم نیست. سر درآوردن جریانات پوسیده ی اسلامی در تونس بجای مانده از بوعلی، سموم ناموس داری را چون ایران بعداز پنجاه وهفت در خیابان و خانه، ملاک «امنیت» زنان نموده است. این سریالی تکراری است. اما غاده کمال مصری همان زنی است که در پارک های آمریکا در تحصن های ضد سرمایه داری «ما نود و نه در صد جهانیم» مورد تجاوز قرار می گیرد، همان زنی است که در پاکستان مجبور است با کسی که به او تجاوز کرده «ازدواج» بنماید، همان زنی است که شوهرش در افغانستان بینی اش را به دلیل سوء ظن در مورد عصمت اش، می برد، همان زنی است که در آلمان به دست پدرش به دلیل ازدواج با مردی که مورد قبول طایفه نیست، به قتل می رسد، غاده کمال همان مریم صادقی پیشمرگه است که به دست شوهر پیشمرگه اش بدلایل ناموسی در کردستان ایران کشته می شود، غاده کمال خود ندا، زنی ایرانی است که سینه اش آماج گلوله پاسداری هرزه است، او ترانه است که بعداز تجاوز سوزانده می شود، عاطفه است که قاضی حکم اعدام اش به او تجاوز می کند... وعلیا ماجده مصری همان زهرا کاظمی پنجاه و چند ساله است که به دست دادستان کل «انقلاب» بعداز تجاوز به قتل می رسد...
چرا در عرصه هائی چنین متفاوت ترجیعبندی چنان تکراری از پایمال کردن زنان روی میدهد؟ چرا حتی مردان نیز با همین دست آویز مورد تحقیر و شکنجه قرار می گیرند؟ مگر قذافی کارگزار امپریالیست ها را لخت نکرده و بعداز تجاوز با سیخ و چاقو به قتل نرساندند؟ مگر در زندان ابو غریب زندانیان مرد را لخت نکرده مورد تجاوز قرار ندادند؟ مگر در زندان های ایران پاسداران اسلام، جوانان مذکر را نیز چون زنان برای تحقیر و شکنجه مورد تجاوز قرار ندادند؟... چگونه است که عمل جنسی می تواند بسیار فراتر از صرف عمل تجاوز، چنین خشن و همردیف شکنجه هائی چون مثله کردن باشد؟ پاسخ پیچده در عین حال بسیار ساده است: ریشه این رنج در فرودستی زنان است، در مالکیت مرد بر جسم و روح زن، در زشت شمردن امیال زن و معیار کردن این زشتی بعنوان شرافت و عصمت است. همان عصمت و عفتی که بزور طی تاریخ بر زنان بعنوان مایملک مردان تحمیل گردیده، تبدیل به چنان معیاری از شرافت شده که نادیده گرفتن اش خود ضربه ی روحی جبران ناپذیری گردیده است.
ولی سئوال مهمتر اینست چرا اینگونه جنایتی (تجاوز جنسی) که در سراسر کره ارض و در کل تاریخ شکل گیری طبقات علیه زنان روی داده و میدهد امروزه با چنین گستره ای افشاء شده، مورد نقد و نفرت و اعتراض جامعه قرار می گیرد؟ سیل خروشان زنان در مبارزات طبقاتی علیه حاکمین دیده میشود اما ریشه ی این حضور گسترده آنگونه که باید درک نمی شود و یا مغرضانه مسکوت گذاشته می شود. چشمان نا باور جماعت می بیند در یکی از پایگاه های مهم آمریکا در مصر حسنی مبارک، آسما محفوظ زنی مصری بعنوان فعالی از جنبش ششم آوریل بر صفحه ی اینترنت ظاهر شده می گوید به میدان التحریر برای فریاد آزادی رفت در حالیکه فقط سه نفر همجنسگرای مرد با او همراه شد و حالا بعداز خلاصی از بازداشت می خواهد مجدداً به میدان تحریر رفته و برعکس آن چهار نفری که اقدام بخود سوزی کرده اند، بدون ترس از ماموران امنیتی فریاد آزادی سربدهد. آسما مردم مصر را که از مرگ هراسی ندارند ولی از ماموران امنیتی میترسند، اینچنین به گرد هم آمدن برای اعتراض و مبارزه، دعوت می کند. مردم در رسانه ها شجاعت و بی باکی زنان ایرانی را در مبارزه می بینند، حضور گسترده زنان را در همه جای دنیا در اجتماعات اعتراضی میبینند ولی درواقع نمی دانند اینهمه فعال زن از کجا سر و کله شان پیدا شده است.
تکامل ابزار تولید در واقع همراه با تکامل نیروهای مولده است. در جامعه بشری این روندی اجتناب ناپذیر است. این تکامل و همچنین طمع صاحبان ابزار تولید برای تولید سودآورتر طی دهه های اخیر شدیداً زنان را از عرصه کار بعنوان بردگان خانگی به خارج از خانه ها به کار در عرصه اجتماع کشانیده است. بخش چشمگیری از طبقه کارگر را زنان تشکیل میدهند، زنان در عرصه علوم و تحقیقات هر چه بیشتر موقعیت های کار و فعالیت پیدا کرده اند، زنان دکتر چه در رشته های پزشکی یا علوم دقیقه، دیگر وزنه ای معادل مردان هستند، زنان مهندس، صنعتگر، معلم و پرستار هستند و به یک کلام در هر آن کاری که در عرصه فعالیت اجتماعی رشته ای باشد، حضور دارند. چنین زنانی اجازه نمی دهند با آنان همان مناسباتی برقرار باشد که پنجاه سال پیش برقرار بود، چه برسد به آنکه ابله های مرتجعی چون حاکمین جمهوری جهل و جنایت اسلامی ایران بتوانند فارغ از مقاومت شجاعانه زنان، قلدرانه مناسبات هزار و چهار صد سال پیش را حاکم کنند. نیروهای مولده، مشخصاً زنان رشد کرده اند و در فضای عقب مانده ی مناسبات و فرهنگ و سنن قرون وسطی جای نمی گیرند. زنان خواهان تحول هستند. این خواست در جوامعی چون ایران مانند آتشفشانی هر دم سر باز می کند. از این قانونمندی گریزی نیست. این بدان معنا نیست که همراه با این اجبار لزوماً پیروزی خلق الساعه نصیب زنان خواهد شد. نه این راهی پر پیچ و خم و پر فراز و نشیب خواهد بود. علاوه بر نیروهای آشکارا سرکوبگر حکومت های مرتجع حاکم بر جهان، فریبکاران عوامفریبی از قبیل آقایان موسوی و گنجی... و خانم هائی چون زهرا رهنورد و نوشین خراسانی...بر مبارزات زنان لگام خواهند زد و ایضاً بار سنن هزاران ساله و بویژه زنجیرهای تحمیق مذهبی بسیاری از خصوصاً مردان و در درجه دوم بخشی از زنان را در مقابل این تکامل و رهائی زنان قرار میدهد.
غلبه بر موانع فوق و گشودن افق های نوین در مناسبات بین زن ومرد، تنها با نگرش پرولتری، دیدگاه طبقه ای که هیچ چیز برای از دست دادن جز زنجیرهایش ندارد، امکان پذیر است. اما جنبش پرولتری مهر و میراث جامعه ی گذشته را بر پیکر خود دارد. پرولتاریای پیروزمند گرچه توانست در قدم های نخست شرایط استقلال اقتصادی زنان را فراهم بیآورد و این گامی بزرگ در آن برهه از زمان بود، ولی تاریخ مبارزات زنان علیه ستم جنسی نشان داد این گام بهیچوجه گامی کافی نیست. جدا از این تلاش و بعدها مبارزات نطفه ای چیان چین، یکی از رهبران اصلی انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریا، در برخورد به تضاد جنسی (ستم جنسی)، رهبران جنبش پرولتری نه تنها سطح مبارزات زنان را ارتقاء نداند بلکه عمدتاً در سطح همان مبارزه برای استقلال اقتصادی زنان باقی ماندند. گرچه توقف در این سطح در آن زمان ناشی از محدودیت های شناخت پرولتری منجمله بدلیل عدم حضور گسترده زنان در عرصه های اجتماعی بود ولی امروزه می توان بروشنی جان سختی دیدگاه های مردسالاری را بعنوان مانعی در راه گسترش آن سطح از مبارزات تشخیص داد. بخش بزرگ و تقریباً قریب به اتفاق نیروهای «چپ» و به اصطلاح منتسب به طبقه کارگر، آزادی زنان را به استقلال اقتصادی زن تقلیل می دادند و می دهند. در نتیجه رهبری مبارزات زنان در زمینه تضاد جنسی (ستم جنسی) در دست زنان بورژوا و خرده بورژوا قرار گرفت. این رهبری قادر نبود از افق محدود بورژوائی آنهم عمدتاً برای زنان طبقات مرفه، فراتر برود. در این حال نیروهای منتسب به پرولتاریا بویژه بعد از شکست سوسیالیسم در شوروی و چین به غلط و مغرضانه رهائی زنان را به بعداز پیروزی سوسیالیسم حواله میدهند و چپ و راست تحت لوای اهمیت مبارزه علیه انواع و اقسام تضادها از مبارزه علیه خدا گرفته تا امپریالیسم و غیره، مبارزات زنان در رابطه با تضاد جنسی (ستم جنسی) را به امری تبعی یا مربوط به آینده موکول می کردند و می کنند. این نشان دهنده پرده غلیظ کور رنگی مردسالاری بر افق دید کسانی است که بگزافه خود را نماینده پرولتاریا میدانند. حضور گسترده زنان در صفوف پرولتاریا به مقاومت و مبارزه در این زمینه دامن زده است. پرولتاریا تا زمانیکه درک تئوریک خود را در این زمینه ارتقاء ندهد و تا زمانیکه بر پرچم رزم خود مهر و نشان زنان را در کنار داس و چکش حک ننماید، قادر نخواهد بود چراغی روشنائی بخش برای مسیر ناشناخته ی رسیدن به دنیای آزادتر، دنیائی کیفیتاً متفاوت با دنیای اسارتبار کنونی، باشد.
سینا احمدی
*( مردم مصر با پیشگامی جوانان، بویژه آنانی که بگرد جنبش ششم آوریل از طریق فیس بوک جمع شده بودند، طی مبارزاتی که با الهام از خیزش مردم تونس براه افتاد و با تحصن در میدان التحریر قاهره در ماه های نخست سال دو هزار و یازده شروع شد، نهایتاً حسنی مبارک را بزیر کشیدند. خیلی زود بویژه بعداز حوادث روز جهانی زن و مانورهای نیروهائی از قبیل اخوان المسلمین و بگیر و ببندهای حکومت انتقالی نظامیان برهبری الجنزوری، جوانان متوجه ربوده شدن حاصل مبارزات شان توسط مرتجعین شدند. مردم مصر بعلت کمبود آگاهی طبقاتی (بویژه روشن نبودن در مورد صف خلق و ضد خلق و توهمات شان در مورد مذهب اسلام و نیروهای مدافع آن) و نداشتن تشکلات آهنین مبارزاتی، امری که منحصراً با رهبری حزبی پرولتری قابل تحقق است، بدواً حاصل دور نخست مبارزات خود را از دست داده و بار دوم که تحت شعار حکومت مدنی و غیر نظامی در ماه دسامبر دوهزار و یازده در میدان التحریر مصر برای اعتراض جمع شدند با سرکوب وحشیانه حکومت انتقالی روبرو گردیدند.)