افق روشن
www.ofros.com

!زنان وجنبش آنان درمقابل دوگزینه؛ سوسیالیسم یا بربریت


نگارش : الف. آناهیتا                                                                                         یکشنبه ٢٩ خرداد ١٣٩٠

بدون زنان هیچ جنبش واقعی توده ای نمی تواند وجود داشته باشد! " لنین "
ازآن جهت که درطول تاریخ ستم برزنان جزئی جدایی ناپذیرازنظم طبقاتی بوده وهمچنین تغییرات بزرگِ اجتماعی بدون خمیرمایه نیروی زنان غیرممکن خواهد بود،لذا تلاش نیروهای سیاسی مترقی که براین مهم واقفند، درهرچه رادیکال کردن جنبش زنان جهت به چالش گرفتن سیاست های سرمایه داری جهانی شایان توجه وقابل اهمیت است.

زنان وجنبش آنان درمقابل دوگزینه؛ سوسیا لیسم یا بربریت!

مبارزه طولانی زنان طی سالهای متمادی دستاوردهای گرانبهایی به همراه داشته،اما زنان در جهان،هنوز از نابرابری های اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و اعمال خشونت رنج می برند، چنانچه به نقل از "جان ایگلند", معاون دبیركل سازمان همكاری‌های بشردوستانه، در تاریخ 12 دسامبر 2005، یك‌سوم زنان در اقصی‌نقاط جهان تحت انواع گوناگون خشونت‌ها از جمله سوءاستفاده‌های جنسی، تجاوز و ضرب و شتم قرار می‌گیرند كه میزان اعمال این خشونت‌ها در مناطق جنگ‌ زده شدت بیشتری دارد. گزارشات،حاكی بر این است که خشونت‌های جنسی و جسمی كه اغلب از جانب مردان اعمال می‌شوند، بیشتر از سرطان، تصادفات جاده‌ای، مالاریا و جنگ موجب مرگ زنان 15 تا 44 ساله می‌شود. وی ابراز می دارد که زنان در هر سنی از كودكی تا پیری قربانیان خشونت هستند و چنانچه اقدامات لازم برای جلوگیری از اعمال این‌گونه خشونت‌های رفتاری به زنان انجام نشود،این تاریخ است كه در سال‌های آتی در مورد ما و عملكرد ما قضاوت خواهد كرد. در دهه های اخیر تعداد زنان در حوزه نیروی کار جهانی دویست میلیون افزایش یافته است،در سال 2004،زنان 1.1 بیلیون از 2.8 بیلیون کسانی که بطور رسمی کار می کنند را تشکیل دادند که برابر با 40 درصد از کل نیروی کار جهانی می باشد. . ولی بر اساس گزارش سازمان جهانی کار،زنان جزو کسانی هستند که قادر به حفظ کار ثابت با حقوق معین نبوده و بیشتر بصورت غیر رسمی مشغول به کار می باشند. زنان در ازای کار مشابه با مردان،حتی در حیطه مشاغلی که بیشترین کارکنان آن زن هستند،حقوق کمتری از مردان دریافت می کنند. بر اساس گزارشات متعدد زنان نصف مواد غذایی جهان را تولید می کنند ولی 62 درصد از قحطی زدگان آن را تشکیل می دهند. با اینکه 3/2 کار جهان توسط زنان انجام می شود اما 70 درصد فقیران جهان زن هستند، این در حالیست که آنان فقط 10 درصد از عایدی جهان را وصول می کنند
آمار بالا که فقط هاله ای از آنچه بر زنان می گذرد را آشکار می سازد بیانگر وضعیت نا مناسب زنان به عنوان نیمی از جمعیت جهان است که بر هیچ انسان بی غرضی پوشیده نیست. اما هر فردی نسبت به نوع نگرش و جهان بینی خود ریشه های این ستم را جستجو می کند. به عنوان مثال از آنجا که کانون نگرش انسان های مذهبی و سنتی«جنسیت» و نه «انسان» است،بطور زیرکانه،گاه اشکار و گاه پنهان برای زنان به خاطر جنسیت ارزشی کمتر از مردان قایل می شوند،محوری بودن عامل بیولوژیک در نگرش سنتی-مذهبی در تعیین نوع پوشش،تعریف مرزهای مجاز و غیر مجاز در مناسبات متقابل زن و مرد و هم چنین در مضمون ارزشها و باورهای مطلق گرایانه اخلاقی مانند عفت و پاکدامنی،کاملا بارز است
اما حقیقت این است که ریشه های ستم بر زنان را باید در روابط تولیدی حاکم بر جهان مبتنی بر سرمایه که بر اساس مناسبات بهره کشی انسان از انسان پایه ریزی شده جستجو کرد. در مناسبات جوامع طبقاتی انسان ها صرفا نه بر اساس جنسیت بلکه بر اساس جایگاه آنان در روابط تولیدی و نقش آنها در هجم سود تولید شده محاسبه می شوند و بدین ترتیب سرمایه داری در پروسه رشد خود بدلیل نیاز به نیروی کار فراوان و ارزان قیمت،زنان را به عرصه اقتصاد و اجتماع وارد می کند. نظام طبقاتی حاکم تا زمانی که به کار ارزان قیمت زنان احتیاج داشته باشد یک سری امتیازات به آنان اعطا می کند و زمانی که این نیاز ضروری نباشد،امتیازات را پس می گیرد. به عبارت دیگر،بخشی از امتیازاتی که در برهه ای از تاریخ به زنان داده شده نیاز روابط تولیدی جوامع سرمایه داری بوده است،به عنوان مثال در طی جنگ جهانی دوم به دلیل نیاز اقتصادی و وضعیت بحرانی، زنان را وارد عرصه بازار کار کردند اما بعد از جنگ تعداد زیادی از آنان کار خود را از دست دادند
بدیهی است که سیستم سرمایه داری در این مسیر احتیاج به ابزاری دارد تا بتواند در مقابل کار برابر با مردان به زنان مزد کمتری بدهد و ارزش اضافی حاصل شده از تولیدات را افزایش دهد و درهمین مسیر است که تسلط خود را توسعه می نامد واینگونه آنرا توجیه می کند.بهترین ابزار، زنده نگاه داشتن سنت های عقب افتاده است،حاکم کردن سنت در قالب نهاد خانواده،دین و یا قانون بر روابط تولیدی حاکم، به سرمایه داری اجازه می دهد تا از یکسو بر طبق منافع خود هر زمان که اراده کرد به زنان امتیازاتی از جمله اجازه کار در خارج از خانه را اعطا کند و چون بر اساس سنت ها و عقاید مذهبی زنها ضعیفتر از مردان هستند پس مزد کمتری به آنان پرداخت کند و به این ترتیب ارزش حاصل شده را بالاتر ببرد و لاجرم نیروی کار زنان و مردان ( که خود از ستم طبقاتی رنج می برند) را در رقابتی بی رحمانه قرار دهد تا همچنان بیشترین سود را در این مسیر نسیب خود گرداند. در حالیکه با پیشرفت تکنولوژی و خارج شدن نیروی بدنی از پروسه تولید و مدرن شدن ابزار تولید دیگر احتیاجی به نیروی یدی نیست ولی با حاکم کردن سنت بر روابط تولیدی مزد زنان در مقایسه با مردان بر اساس جنسیت پرداخت می شود، نه بر اساس کاری که انجام می دهند. در این اثنا سرمایه داری با استفاده از سنت های عقب افتاده قادر است در زمان های بحرانی برای حفظ منافع خود زنان را بر پایه «تقدس خانواده» که بر طبق تعریف سنتی،سلول اصلی جامعه می باشد و از همین روست که زن ملک مرد تعریف شده و به یک سری تعهدات مجبور می گردد،در خانه نگه دارد و از این طریق نیز هزینه زندگی مزدبگیران مرد را پایین نگه داشته،دستمزد کمتری به آنان بدهد و بدین صورت نیز ارزش اضافی را افزایش دهد
در چنین مناسبات تولیدی، زنان به عنوان شهروندانی که ارزشی کمتر دارند به کنجی از جامعه رانده می شوند و شرایط برای اعمال خشونت نسبت به آنان از طرف افراد ناآگاه آماده می گردد،بنابراین ستم جنسیتی نیز همواره توسط نظام طبقاتی حاکم نهادینه و تشدید می گردد
این مسئله به خوبی نشان می دهد که بدون تغییر روابط تولیدی اجتماعی و قوانین ناظر بر آن نمی توان تعریف جدیدی از «انسان» داشت،در واقع در چنین روابط تولیدی غیر انسانی نمی توان قوانینی انسانی را به ثبت رساند که از حقوق انسان ها فرا از جنسیت دفاع کند. اگر قبول داشته باشیم که تبعیض جنسیتی حاصل پیدایش مالکیت خصوصی و طبقات اجتماعی درطول تاریخ است،بنابراین تجلی رفع کامل تبعیض جنسیتی در رابطه ای تنگاتنگ با حل مساله غامض طبقات،تعویض روابط تولیدی و به چالش گرفتن سنت های حاکم بر آن همچون خانواده،قرار می گیرد. یکی از مهمترین پارامترهایی که نقشی اساسی در مبارزه زنان جهت رفع انواع اشکال تبعیض بازی می کند،«حضور منسجم زنان در صحنه مبارزه طبقاتی» می باشد. امروزه که بشر با مسئله جهانی سازی سرمایه که به معنای تحت سلطه قرار دادن فعالیتهای اقتصادی-سیاسی کشورهای جهان جهت تحمیل وسیع تر سیاست های نیولیبرالیسم اقتصادی به نفع قشر قلیل صاحبان سرمایه های فراملی و کلان سرمایه داران در سطح جهان با توسل به ابزارهای سازمان تجارت جهانی،صندوق بین الملل پول و ناتو روبرو است، اهمیت حضور منسجم زنان در عرصه مبارزه طبقاتی بسیار مهمتر ارزیابی می شود. زیرا پدیده جهانی سازی سرمایه هدفی بجز حمله به حقوق دموکراتیک انسان ها،به یغما بردن امکانات رفاهی همگانی،تشدید فقر،جنگ و بطور خلاصه تعمیق اختلاف طبقاتی نداشته و مطمینا موقعیت زنان را بیش از پیش مورد لطمه قرار می دهد و تبعیض علیه زنان تصویری خشن تر به خود می گیرد
اما از آنجا که جنبش جهانی زنان یکدست نیست بخشی از این جنبش به دلیل عدم آگاهی و برخی به دلیل انطباق منافع طبقاتی با منافع طبقه حاکم و اصولا خاستگاه طبقاتی خواستار احیای حقوق کامل زنان در چارچوب سیستم طبقاتی کنونی هستند که البته این گمان غیر واقعی است زیرا مبارزه علیه ستم جنسیتی و علیه ستم طبقاتی سرمایه داری جهانی لازم و ملزوم یکدیگرند. نگرش فوق با توجه به فرهنگ طبقه حاکم که متاسفانه همیشه فرهنگ حاکم بر جامعه می باشد و تلاش رسانه های سرمایه داری در لاپوشانی کردن علت اصلی بی حقوق زنان،همواره ترویج می شود و حضور منسجم جنبش زنان در عرصه های مبارزه علیه سیاست های سیستم طبقاتی حاکم را کند می سازد. خانم باربارا ایپستین استاد دانشگاه سانتا کروز در کلیفورنیا اعتقاد دارد که« جنبش زنان اواخر دهه شصت و هفتاد و اوایل دهه هشتاد در آمریکا دیگر وجود ندارد و امروز جنبش زنان بیشتر قسمتی از جهان سرمایه داری شده تا این که دشمن آن باشد. وی ادامه می دهد که بسیاری مفسران جنبش زنان در این رابطه به بحث و گفتگو نشسته اند که علت عدم برابری بین زنان و مردان در کشورهای عربی شکاف عظیم فرهنگی بین دنیای آنان و دنیای غرب می باشد،در همین راستا در تاریخ هفده نوامبر 2001،زمانی که لورا بوش بدلیل ظلمی که طالبان بر زنان افغانستان روا می کرد، از مدیریت بوش و حمله به افغانستان دفاع کرد،با مخالفتی از طرف جنبش زنان آمریکا روبرو نگشت. این در حالیست که قبول چنین استدلال هایی در دهه شصت و مطمینا دهه هفتاد غیر ممکن بود. وی اعتقاد دارد که جنبش زنان آمریکا لبه تیز خود که سیاست های حاکم بر اجتماع را به چالش می گرفت از دست داده است،و در شرایط فعلی گرایش سیاسی جنبش زنان دچار اضمحلال و سقوط به عرصه یک جنبش فرهنگی شده است» از آن جهت که در طول تاریخ ستم بر زنان جزیی جدایی ناپذیر از نظم طبقاتی بوده و همچنین تغییرات بزرگ اجتماعی بدون خمیر مایه نیروی زنان غیر ممکن خواهد بود، تلاش نیروهای سیاسی مترقی که بر این مهم واقفند، در هر چه رادیکال کردن جنبش زنان جهت به چالش گرفتن سیاست های سرمایه داری جهانی شایان توجه و قابل اهمیت است. البته ضرورت حضور زنان در صحنه مبارزه طبقاتی جهت دستیابی به مدل اجتماعی و تولیدی عالی تر به معنای توقف مبارزه آنان در چارچوب سیستم طبقاتی کنونی نیست بلکه هر گونه دستاوردی که تا امروز توسط مبارزات زنان حاصل گشته،به عنوان ابزاری جهت تضعیف روابط تولیدی حاکم محسوب می شود و مسیر تغییر اساسی ساختارهای اقتصادی- سیاسی کنونی را هموارتر می سازد
نگرش دیگری که از دیرباز تا به امروز هنوز به گوش می رسد و می تواند یکی از بزرگترین ضعف های جنبش زنان به شمار رود «زنانه» و «مردانه» کردن جنبش مذبور است. از آن جهت که ناعدالتی و نابرابری از خصلت های جهان سرمایه است،همیشه سعی دارد با استفاده از ابزارهای گوناگون میان جنبش های اجتماعی شکاف ایجاد کند و مانع اتحاد آنان شود. بنابراین همانطور که در ابتدای این مطلب آمد با حاکم کردن سنت های کهنه و مذهب بر مناسبات تولیدی جهت کسب ارزش اضافی افزون تر و تبدیل نیروی کار انسان ها به کالا،زن و مرد را در مقابل هم قرار می دهد تا هر چه بیشتر ارزش کار انان را کاهش دهد. زنانه کردن این جنبش جهانی بعنوان یک جنبش برابرطلبانه با توجه به اینکه مردان نیز همانند زنان مورد ستم طبقاتی قرار می گیرند از یکسو و حضور مردانی نه اندک در صف اول جنبش زنان از سوی دیگر به نفع سیستم طبقاتی حاکم می باشد و دست آنان را در اعمال تبعیض هر چه بیشتر باز می گذارد که مطمینا ضررش برای زنان که از ستمی مضاعف رنج می برند افزونتر خواهد بود. لذا نگرشی که به جای به چالش گرفتن سیستم مبتنی بر سرمایه،مردان تحت ستم طبقاتی که خود از وضعیت کنونی در رنجند را به چالش می گیرد،مانع پیوند جنبش زنان با مبارزات رهایی بخشی که در ان با مردان درد مشترک دارند،می شود و در انتها مبارزه عام سراسری طبقه تحت ستم علیه ستم طبقاتی و ستم جنسیتی را تضعیف می کند
تبعیض جنسیتی از فرهنگ و مناسبات نابرابر اجتماعی ریشه می گیرد و در جوامع مختلف نسبت به نوع روابط تولیدی حاکم و میزان تسلط سنت بر آن،تاثیر و انعکاس های متفاوت از خود نشان می دهد. علاوه بر این، میزان رشد و پیشرفت جنبش زنان را سطح پیشرفت ساختارهای سیاسی-اقتصادی و رشد ابزار تولید، تعیین می کند. در کشورهایی که دارای ساختار سیاسی ایدیولوژیک هستند و سرمایه مانند کشورهای مدرن سرمایه داری نه از راه تولید، بلکه از راه غارت منابع طبیعی به جیب طبقه حاکم سرازیر می شود،اصولا نیازی به نیروی کارارزان قیمت زنان نیست و در این جوامع بیشتر از زنان بعنوان زینت المجالس آن هم برای عقب نیفتادن از جامعه جهانی،استفاده می شود. روابط تولیدی حاکم بر چنین جوامعی کاملا مردسالارانه است. در همین راستا و تحت حاکمیت نظام استبدادی-مذهبی ولایت فقیه، زنان از عدم وجود ابتدایی ترین حقوق دموکراتیک خود رنج می برند. تبعیض تحت حمایت قدرت سیاسی بطور وحشیانه ای اعمال می شود و به تضادی عمیق و مانع اساسی در مقابل رشد زنان تبدیل گشته است. بر اساس گزارش توسعه انسانی سازمان ملل، ایران تحت حاكمیت ولایت فقیه بلحاظ شركت زنان در بخش های مختلف در میان 165 كشور جهان در رتبه 155 جای گرفته است. بر اساس همین گزارش حضور زنان ایرانی در بخش های مختلف اقتصادی اعم از كشاورزی، صنعت و خدمات 30 درصد اعلام شده است.این گزارش شاخص اشتغال زنان در ایران را 141 اعلام كرده كه بدین ترتیب ایران از نظر حضور زنان در عرصه اقتصاد در میان 165 كشور جهان در رده 155 قرار می‌گیرد. بر اساس این آمار حضور زنان در اقتصاد در ایران 31 درصد اعلام شده است كه از میانگین كشورهای عربی نیز پایین تر است. امروزه گسترش حضور زنان در عرصه بازار کار و ایجاد فرصت های برابر بین مردان و زنان و بطور کل رعایت عدالت جنسیتی در عرصه های مختلف سیاسی،اقتصادی با میزان توسعه یافتگی کشورها رابطه ای ارگانیک پیدا کرده است .در همین رابطه دیکتاتوری استبدادی مذهبی حاکم،از نظر توسعه جنسیتی 78 پله عقبتر از دنیا می باشد. ایران در شاخص توسعه جنسیتی در میان 140 كشور دنیا در رتبه 78 قرار دارد، این درحالیست كه كشورهای حوزه خلیج‌فارس در این شاخص از شرایط مطلوب‌تری برخوردارند.كشور بحرین در زمینه شاخص توسعه جنسیتی در رتبه 47، تركیه 70، كویت 39، عمان 60 و عربستان 65 قرار دارد، بنابراین مشاهده می‌شود كه ایران در مقایسه با همه كشورهای حوزه خلیج‌فارس در این شاخص عقب‌تر است. رژیم استبدادی مذهبی حاکم همواره کوشیده است مشکلات و مصایب زنان میهنمان را در «حوزه فرهنگی» و «مشکلات زنانه» نگاه داشته و از سیاسی شدن آن خودداری کند اما از انجا که موقعیت زنان در هر جامعه ای بازتابی از ساختار سیاسی و روابط طبقاتی حاکم است پس هر گونه تلاش برای لغو قوانین زن ستیزانه ماهیتی سیاسی بخود گرفته و بر علیه نظام حاکم خواهد بود. در این مسیر اگر چه ایجاد تشکل های مستقل با وجود سرکوب شدید زنان همچون کارگران و دیگر اقشار جامعه دشوار می باشد اما امری بسیار حیاتی در روند مبارزه آنان بازی می کند. تشکل مستقل زنان جدا از منافع دولت جهت تلاش برای پیشبرد خواستهای صنفی زنان نه تنها اعتماد به نفس و قدرت ابتکار عمل زنان را بالا می برد بلکه از انجا که مساله رفع ستم بر زن پدیده ای خارج از مجموعه روابط حاکم و جدا از روندهای کلی جامعه نیست،در پیوند آن با دیگر جنبش های مترقی کارگری،دانشجویی و ...کمک بسزایی می کند. بالا رفتن سطح آگاهی با آموزش مداوم و اتخاذ یک تئوری انقلابی توسط تشکل های مستقل زنان که در رابطه ای نزدیک با مبارزات طبقاتی قرارداشته باشد، جهت طرد تئوری سیاسی رژیم ، تغییر روابط طبقاتی حاکم و به چالش گرفتن تمامی نمادهای سنتی که از ایدئولوژی به غایت عقب افتاده طبقه حاکم نشات می گیرد از مهمترین فاکتورهایی است که با توسل به آنها می توان گام های بلندی در راستای تثبیت جایگاه و مقام واقعی زنان در جامعه ایران برداشت. مبارزه با ایدئولوژی ولایت فقیه به مثابه اصلی ترین مانع برقراری عدالت و رفع تبعیض جنسیتی گرانیگاه مبارزه زنان را تشکیل می دهد. با نگاه دقیق تر، تمامی سیاستهای رژیم جهت حفظ قدرت سیاسی و توسعه بنیادگرایی در منطقه منافع زحمتکشان را هدف قرار داده است که بی تردید در مرکز آن سرکوب زنان به مثابه یکی از اصلی ترین اهداف بنیادگرایان قرار دارد. لذا، بالا بردن سطح آگاهی،شرکت در جنبش های عدالتخواهانه دیگر اقشار جامعه بخصوص کارگران و مزدبگیران جهت نیل به دموکراسی،صلح و عدالت اجتماعی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است
بطور کلی مبارزات زنان برای رفع ستم جنسیتی،ماهیتی کاملا ضد نظام سرمایه داری دارد و در پیوندی گسست ناپذیر با مبارزات کارگران و زحمتکشان در سراسر جهان است. زیرا بدون انهدام اقتصاد کالایی،ماهیت زن به عنوان یک کالا نیز از بین نخواهد رفت. برابری کامل زن و مرد مستلزم از بین رفتن نظام طبقاتی حاکم و نوع تقسیم کار کنونی که وظایف مجزایی در تولید اجتماعی بر عهده دو جنس زن و مرد گذاشته و جایگزین کردن آن با سیستمی بدون هر نوع تقسیم کار اجتماعی و جنسیتی می باشد. نقش جنبش زنان بعنوان جنبشی بسیار مهم در اعتراضات ضد جنگ و ضد سیاست های نئولیبرالیستی،بیش از پیش به این ضرورت مهر تایید می زند که مبارزه برای رفع ستم جنسیتی در پیوندی ناگسستنی با مبارزه برای رفع ستم طبقاتی قرار دارد و حضور زنان در صحنه مبارزه طبقاتی به تعمیق مبارزات زنان می انجامد. تجربه ثابت کرده است که میزان موفقیت جنبشهای عدالت خواه به میزان شرکت زنان در آن جنبش رابطه مستقیم داشته و انجام انقلابات اجتماعی بدون شرکت زنان امکان پذیر نخواهد بود. لذا مسایل و منافع زنان می بایست در ردیف اول موضوعات مهم جنبش سوسیالیستی قرار گیرد و سازمانها و احزاب مدافع حقوق زحمتکشان می بایست در رابطه نزدیک با تشکل های مستقل زنان قرار گیرند و برای به حرکت در آوردن نیروی عظیم زنان و جذب تعداد زیادتری از آنان که ستم دیده ترین افراد طبقه کارگر هستند بیش از پیش تلاش کنند. بطور کلی مشکلات امروزی زنان در یک جامعه سوسیالیستی که انسان و رهایی او، محور آن باشد به سمت حذف کامل پیش خواهد رفت. ان زمان که ماهیت خانواده کنونی به عنوان یک واحد اقتصادی از بین برود و هویت زن بعنوان فردی برابر با مرد در جامعه شناخته شود،آنگاه زن در شرایطی برابر با مرد در تولید اجتماعی شرکت خواهد کرد،موانع پیشرفت زنان به خاطر جنسیت از بین خواهد رفت و استعدادهای آنان بعنوان یک فرد در جامعه شکوفا خواهد شد. این مهم، زنان جهان را در مقابل دو انتخاب قرار داده است،«سوسیالیسم یا بربریت»

الف.آناهیتا

aynaz60@hotmail.com