افق روشن
www.ofros.com

!بازهم درباره جنبش زنان

(بخش اول و دوم)

سهيلا دهماسی                                                                                                دوشنبه ۵ دی ماه ١٣٩٠

"باز هم در رابطه با جنبش زنان"

(بخش دوم)

در ادامه مقاله "باز هم در رابطه با جنبش زنان" که در ٢٩ نوامبر نوشته شد، در اينجا به برخی ديگر از نظرات نادرست و انحرافی که توسط افرادی مانند شهين نوائی در رابطه با جنبش انقلابی زنان مطرح شده، می پردازيم.
يکی از اظهارات نادرست شهين نوائی ها در رابطه با مبارزات زنان زحمتکش اروپا است. نوائی ها ادعا می کنند که "جنبش زنان در اروپا از سال ١٩٦٨ میلادی به مسائل فرهنگی و مبارزه با مردسالاری پرداخت." فمنيست هايی مانند شهين نوائی آنقدر اينگونه ادعاهای دروغين را تکرار کرده اند که خودشان هم باورشان شده و نظرات فمنيستی ١٩٦٨ را (که درواقع بر ديدگاه هايی غيرعلمی تکيه داشته و به عنوان مثال مردها، و نه سيستم طبقاتی حاکم را، عامل فرودستی زنان می پندارند) به غلط "جنبش زنان" و اولين کسانی که با مردسالاری مبارزه کردند، می خوانند. آنها با اين ادعا، نه تنها مبارزات و نقش زنان آگاه طبقه کارگر را در تاريخ جنبش زنان و پروسه رشد آن، کتمان کرده، بلکه تلاش می کنند که همه مبارزات زنان برعليه فرهنگ و قوانين مردسالارانه را که در قرن های گذشته نيز جاری بوده، از تاريخ پاک کنند (و يا از چشم جوانان تشنه آگاهی پنهان نگه دارند!)
درحاليکه هر فرد آگاه به تاريخ مبارزات زنان به خوبی می داند که خيلی پيش از ١٩٦٨، زنان اروپا در انقلاب ها و نبردهای طبقاتی- اجتماعی متعدد، مبارزه برای کسب حقوق و آزادی و برابری با مردها را به عنوان بخشی اساسی از مبارزه همگانی برای نابودی سيستم های ستمگر موجود به پيش می بردند. به عنوان مثال يکی از مهمترين لحضات تاريخی جنبش زنان جهان، مبارزات زنان کمون پاريس بود. زنان زحمتکش پاريس با شرکت در مبارزه و ايفای نقش در کمون آموختند که با شرکت در مبارزه اجتماعی انقلابی برای تغيير ريشه ای جامعه کهنه و با ايجاد جامعه ای واقعأ آزاد و برابر می توانند به آزادی واقعی و همه خواسته های خود برسند. درواقع می توان گفت که هرچند که عمر کمون کوتاه بود، اما زنان کمون توانستند تار و پود واقعی جنبش انقلابی زنان را پايه ريزی کنند و سرمشقی برای زنان مبارز انقلابی بوجود آورند. تشکيلات انقلابی زنان کمون پاريس "اتحاد زنان برای دفاع از پاريس و کمک به مجروحين" (اتحاد زنان) نام داشت. بنيانگذاران اين سازمان، زنان روشنفکر طبقه کارگر و کارگران انقلابی و آگاهی بودند که نه تنها زنان آگاه و زحمتکشان انقلابی را برای انجام وظايف کمون مانند رساندن کمک های پزشکی به سنگرها، ايجاد آشپزخانه های عمومی برای فقرا و غذارسانی به سنگرها، تشکيل مهدکودک و مدارس رايگان و بسياری ديگر از وظايف اجتماعی سازماندهی می کردند، بلکه به مبارزه برای از بين بردن ستم جنسيتی نيز می پرداختند. "اتحاد زنان" يکی از مهمترين نقش های تاريخی خود را در زمينه لغو ستم جنسيتی در زمانی ايفا کرد که کارخانه های باقی مانده از سرمايه داران را به کارگاه های توليد فشنگ، اونيفورم ارتش کمون، کيسه های شن برای سنگرسازی و ديگر مايحتاج کمون تبديل کرد و در اين کارگاه ها برای اولين بار در تاريخ، مهمترين و اولين شرط ايجاد برابری واقعی ميان زن و مرد، يعنی پرداخت حقوق مساوی به کارگران زن و مرد و ايجاد برابری اقتصادی را، در کمون به مرحله عمل درآمد. (١)
نمونه ديگری از جنبش زنان اروپا، مبارزات انقلابی زنان در اواخر قرن نوزده و آغاز قرن بيستم بود. در آن زمان، زنان کشورهای صنعتی پيشرفته که وسيعأ وارد بازار کار شده بودند، بخصوص در صنايع بافندگی و خدمات خانگی که کمترين مزد و بدترين شرايط کار را داشتند، تحت شديدترين استثمارها و ستم مضاعف، زندگی بسيار رنج آوری را می گذراندند. آنها برای تغيير زندگی اسارت بار خود، هر چه وسيعتر وارد صحنه مبارزات اجتماعی صنفی و سياسی (مانند مبارزه برای کسب حق رأی) شدند. مبارزات راديکال زنان کارگر به تدريج منجر به تغيير جو جامعه و مهيا کردن شرايط برای فعاليت سياسی-اجتماعی زنان اقشار و طبقات مختلف منجمله زنان بورژوا (که در جهت منافع طبقاتی خود و در تضاد با زنان کارگر حرکت می کردند) شد.
زنان روشنفکر طبقه کارگر، زنان مارکسيستی مانند کلارا زتکين و الکساندرا کولنتای، مبارزه برای کسب آزادی های سياسی-اجتماعی زنان (مانند حق رأی) را برای ارتقای وضعيت اقتصادی-اجتماعی زنان فرودست جامعه ضروری می دانستند و از جنبش حق رأی زنان حمايت می کردند. اما زنان بورژوا (به اصطلاح فمنيست های آن زمان) مانند همه فمنيست ها، نه تنها خواهان پايان دادن به درد و رنج و ظلم و ستمی که به زنان کارگر می شد، نبودند، بلکه از مبارزات انقلابی زنان کارگر هراس داشتند و به اشکال مختلف تلاش می کردند که سدهايی در مقابل مبارزات آنها ايجاد کنند.
کلارا زتکين و ديگر زنان آگاه آن زمان فعالانه به افشای ماهيت فعاليت های زنان بورژوا پرداخته و اجازه نمی دادند که گروه های زنان بورژوا از نيروی عظيم زنان محروم جامعه برای رسيدن به اهداف طبقاتی خود استفاده کنند. کلارا به درستی می گفت که "هدف زنان بورژوا فقط برداشتن موانع قانونی برای شرکت همه جانبه خود در ابعاد مختلف سيستم سرمايه داری و رقابت با مردهای بورژوا، و تقويت موقعيت خود در مقابل آنها است. آنها اگر بدانند که حق رأی منجر به تقويت موقعيت زنان کارگر می شود، با آن مخالفت می کنند. اما ما خواهان حقوق برابر با مردها هستيم تا بتوانيم همراه با آنها، زنجيرهای اسارت را پاره کرده و اين جامعه طبقاتی را نابود کنيم." در ارتباط با شرکت وسیع زنان در خیزش سال ١٣٨٨ نیز نوائی به اظهار نظراتی انحرافی و نادرست پرداخته و می گويد "متأسفانه در خیزش ٢٠٠٩ میلادی در ایران ما می بینیم که زنان دوش به دوش مردان در این خیزش شرکت داشتند، ولی به بیان خواسته های خودشان نمی پردازند."
نوائی که "کمپين يک ميليون امضا" را "بخشی از جنبش زنان" می داند و برايش عجيب است که چرا آنها در خيزش توده ها شرکت نکردند (!!) سوال می کند که "چرا بخشی از جنبش زنان در بحران سياسی اخير بدون چشم انداز و برنامه خاصی با حکومتيان سابق که امروز اپوزيسيون شده اند همراه شد؟" خانم نوائی، آيا شما نمی دانی که "کمپين" بخشی از جنبش واقعی زنان نيست و اتفاقأ کمپين برخلاف تصور شما، چشم انداز و برنامه خاصی دارد، که آن هم حفظ سيستم جنايتکار کنونی است. و بر اساس اين هدف است که آنها نه تنها در جنبش توده ها شرکت نکرده و از موسوی عامل کشتار ١٣٦٧ پيروی می کنند، بلکه دشمن توده های انقلابی و زنان مبارز شرکت کننده در خيزش ٨٨ نيز هستند.
برخلاف طرز فکر سطحی خانم نوائی در مورد "جنبش زنان" و "طرح خواست های زنان" در جنبش های اجتماعی، شرکت توده ها در يک جنبش اجتماعی به اين مفهوم نيست که به عنوان مثال خواسته های زنان با خواسته های اجتماعی در تناقض است و زنان يا بايد مسائل عمومی جامعه را مطرح کنند و يا فقط خواست های مخصوص خودشان را.
در يک جنبش عمومی دمکراتيک و انقلابی، همه اقشار فرودست جامعه در مبارزه ای مشترک برعليه دشمنی مشترک شرکت کرده و هر کدام هم مسائل صنفی خود را مطرح می کنند و هم مسائل عمومی جامعه را. و اين تنها زمانی به بهترين وجه امکان پذير است که اقشار و طبقات تحت ستم دارای تشکل های دموکراتيک و انقلابی باشند. فقدان تشکل، اصلی ترين نقطه ضعف جنبش ٨٨ بود. اگر تشکل های واقعی زنان وجود داشتند، مسلمأ زنان می توانستند مسائل و خواسته های خود را به وضوح و شدت بيشتری مطرح کنند. با وجود نداشتن تشکل، زنان مبارز ٨٨ تا آنجا که امکان و موقعيتش را داشتند، حتی خواسته هايشان را روی مقوايی نوشته و در تظاهرات به دست می گرفتند.
نوائی به جای مطرح کردن اين واقعيات، زنان مبارز ايران را به دليل عدم توانايی در طرح برجسته مسائل خاص خود (و درواقع به دليل نداشتن تشکل دموکراتيک واقعی) متهم به ناآگاهی می کند و جانفشانی های دختران جوان در نبردهای خيابانی با مزدوران رژيم را دست کم گرفته و بی ارزش جلوه می دهد.
در طول زمانی که از خيزش توده ای ١٣٨٨ می گذرد، زنان پر شهامتی که در صف مقدم نبردهای خونين توده ها با جنايتکاران رژيم، مبارزه می کردند، از همه طرف (هم از جانب عمال رژيم و اصلاح طلبان و انواع به اصطلاح "روشنفکران" خرده بورژوا و "چپ" های تقلبی و فمنيست ها- اين نخبگان بورژوازی که هر جا لازم باشد در لباس "دوست" به جنبش زنان ضربه می زنند-) مورد تحقير قرار گرفته و شرکت آنها در خيزش توده ای ٨٨ به اشکال مختلف بی ارزش قلمداد شده و به حساب "ناآگاهی زنان به مسائل جنسيتی اشان" گذاشته شده است. اما این نظر غلط که گويا زنان مبارز در جنبش ٨٨ از بيان خواسته هايشان گذشته بودند، با واقعیت انطباق ندارد. (٢) آنها نه توهمی نسبت به خواسته هايشان داشتند و نه ترس و ابايی از بيان آنها. مسئله اين است که آنچه آن زنان مبارز به عنوان شعار و خواسته های عام جنبش مطرح کردند (و در صدر آنها خواست سرنگونی جمهوری اسلامی قرار داشت) از جانب خانم نوائی ها به عنوان "خواست های زنانه" به رسميت شناخته نشده است. بايد از خانم نوائی پرسيد که آيا دختران جوانی که شعار می دادند "مرگ بر ديکتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی" و فرياد زنان به مزدوران رژيم حمله می کردند، زنانی که مردهای پشت سر خود را به مقاومت و ادامه نبرد فرا می خواندند، زنان جوانی که خونشان هنوز بر آسفالت خيابانهای شهرهای ايران خشک نشده، زنانی که تا پای مرگ مقاومت کردند و به نبردهای شجاعانه ادامه دادند، زنانی که از شکنجه و تجاوز و مرگ نهراسيدند، مگر همه اين شجاعت و مبارزه و مقاومت بی نظير جز با پشتوانه ای از آگاهی محض بر آنچه که می خواهند و آنچه که نمی خواهند، امکان پذير است؟ آيا اين زنان می توانستند بدون پشتوانه آگاهی بر خواسته هايشان، بدون شناخت دشمن واقعی و استثمار گرانشان، بدون شناخت کافی از راه درست مبارزه، به چنين کارهايی دست بزنند؟ زنان مبارز ایران هر جا امکان یافته اند، خواست های برحق خود را مطرح و برای آن مبارزه کرده اند و همانطور که گفته شد در این جنبش نیز آنها چنین کردند.
با در نظر گرفتن این امر، به این واقعیت باید توجه داشت که زنان طبقات فرودست جامعه، از زنان خانواده های کارگری گرفته تا خرده بورژوازی فقير شهری (معلم و پرستار و ...) بر اساس تجارب واقعی برگرفته از زندگی پرمشقت خود تحت حاکميت جمهوری اسلامی، به آن درجه از آگاهی اجتماعی دست يافته اند که به درستی می دانند که جز با شرکت فعال در مبارزه مشترک فرودستان برای سرنگونی کليت جمهوری اسلامی، هيچ راه ديگری برای رهايی از چنگال ظالمان وجود ندارد و جز از طريق انقلابی پيروزمند برای سرنگونی جمهوری اسلامی، هيچکدام از اقشار و طبقات فرودست جامعه قادر به کسب آزادی و برابری واقعی نيستند و مسلم است که زنان هم نمی توانند به خواست های خاص خود برسند.

سهيلا دهماسی - ٢٤ دسامبر ٢٠١١

زيرنويس ها:

(١) "اتحاد زنان" در فراخوان ١١ اپريل ١٨٧١ که در آن با تکيه بر مواضع سوسياليستی و انترناسيوناليستی خود، زنان را به شرکت در انقلاب فرا می خواند، اهداف و برنامه "اتحاد زنان" را نيز "انقلاب اجتماعی برای از بين بردن سيستم اجتماعی و حقوقی موجود، برای از بين بردن همه اشکال مختلف ظلم و ستم و برای برقراری حکومت کارگری به جای حکومت سرمايه، برای رهايی طبقه کارگر به دست طبقه کارگر" خواند.
کمون پاريس به دولتی کارگری انقلابی گفته می شود که از ١٨ ماه مارچ تا ٢٨ ماه مه ١٨٧١ در پاريس حاکم بود.
(٢) برای آشنا شدن بيشتر با چگونگی شرکت زنان در جنبش ٨٨، می توان به عنوان مثال به مصاحبه نشريه "پيام فدايی" با يکی از جوانانی که در آن تظاهرات شرکت داشته، رجوع کرد.

***************

بازهم درباره جنبش زنان!

(نگاهی به سخنان نادرست و تحريف آميز شهين نوائی)

مطالعه سخنرانی خانم شهین نوائی در مراسمی که در روز يکشنبه ٢٥ سپتامبر ٢٠١١ در شهر کلن آلمان برگزار شده بود و مشاهده تحريفات بزرگی که در رابطه با تاريخ مبارزات زنان (و آنهم نه فقط زنان ايران) در صحبت های او وجود داشت، مرا بر آن داشت تا جهت آگاهی فعالان جوان زن، طی اين نوشته اشاراتی به برخی از آن تحريف ها بکنم.
دفاع از حقوق زنان و مبارزه بر علیه ظلم و ستم های بی شماری که جمهوری اسلامی بر زنان ایران و به خصوص زنان طبقه کارگر و ديگر اقشار تهيدست تحمیل کرده و به طور کلی مبارزه برای از بین بردن هرگونه ستم بر زن حکم می کند تا با نظرات انحرافی در این زمینه با جدیت هر چه بیشتری برخورد شود. اما تحريفات مورد اشاره چه می باشند؟ خانم نوائی تحریف واقعیات را از انقلاب اکتبر شروع کرده و سپس به تحریف واقعيات مبارزات راديکال زنان ايران پرداخته و بعد به آنجا می رسد که از درک اهمیت مبارزات زنان نسل جوان و نقش برجسته آنها در خيزش توده ای ١٣٨٨ در جهت رهائی زنان عاجز مانده و مطرح می کند که آنها گویا به اشتباه، به بیان خواسته های خود در این جنبش نپرداختند. در اینجا به این موارد و ديگر موارد نادرست موجود در آن سخنرانی، خواهم پرداخت.
اولین تحریف سخنران مزبور، خط بطلان کشيدن بر قدم های بزرگی که انقلاب اکتبر برای آزادی زنان برداشت، است. اگر چه وی اذعان می کند که "برای اولین بار پس از انقلاب اکتبر برابری زن و مرد در قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی سابق آورده شد." ولی بدون توجه به اهمیت عظیم این امر که برای اولین بار در جهان و در تاریخ بشریت بوجود آمد، بلافاصله ادعا می کند که پس از انقلاب اکتبر برابری زن و مرد "عمدتأ روی کاغذ باقی ماند و در سطوح مختلف جامعه تحقق پيدا نکرد". (١)
اولاً برای درک اهمیت عظیم به رسمیت شناخته شدن برابری زن و مرد در قانون اساسی شوروی، باید توجه داشت که این امر در شرایط تاریخی ای بوقوع پیوست که حتی زنان مبارز در جوامع غربی هنوز قادر نشده بودند دولت های بورژوائی این کشورها را وادار کنند که حتی بر روی کاغذ کوچکترين حقی از حقوق طبيعی زنان را بپذیرند. این زنان برای قبولاندن حتی یک حق بديهی نظیر حق رأی برای زنان در قانون، سالها مبارزه می کردند ولی موفقیتی بدست نمی آوردند. ولی درست در چنین شرایطی پس از پیروزی انقلاب اکتبر، زنان اتحاد جماهیر شوروی نه فقط به حق رأی، بلکه به حقوق بسیار اساسی و مهم دیگر خود نیز دست یافتند و این حقوق در قانون اساسی شوروی رسمیت یافتند. اگر کسی خود را در آن شرایط تاریخی قرار دهد، به خوبی می تواند اهمیت این امر را درک کند. ثانیاً با تحريف این واقعیت تاريخی و مطرح کردن این که گویا آن قوانین عمدتاً روی کاغذ باقی ماند، قبل از هر چیز کوشش شده است تا به زنان مبارز نسل جوان این طور القاء شود که انقلاب برای رسیدن به جامعه کمونیستی، راه درستی برای کسب آزادی و برابری زن و مرد نيست، و حتی انقلابی به عظمت انقلاب اکتبر هم نتوانست به برابری واقعی زن و مرد منجر شود. اما واقعیت این است که علیرغم همه دشواری هائی که با توجه به ساختار جامعه گسترده شوروی و به خصوص وجود جوامع دهقانی وسیع در آن بر سر راه تأمین برابری کامل اقتصادی، سياسی و حقوقی و مدنی زنان با مردها وجود داشت، زنان شوروی درست به خاطر پیروزی یک انقلاب کارگری، به طور نسبی به حقوق و آزادی هايی دست یافتند که از آنچه تا آن زمان وحتی تا به امروز در جهان غرب می بينيم، بسیار وسیع تر بود.
برای این که نمونه هائی بدست داده شود می توان به قانون خانواده که در سال ١٩١٨ در شوروی به تصويب رسيد، اشاره کرد. (٢) این قانون مترقی ترين قانونی بود که جهان، نه فقط تا آن زمان بلکه تاکنون نيز، به خود ديده است. با تصويب آن قانون، ازدواج مذهبی ملغی شد، حق درخواست يکطرفه طلاق (و عدم ضرورت ارائه دليلی برای درخواست طلاق) به طور مساوی به زن و مرد داده شد. مهدکودک رايگان، سقط جنين رايگان، دسترسی زنان به هر شغل و حرفه و آموزش و پرورش در هر زمينه تأمین گشت. برای اولین بار مزد برابر در مقابل کار برابر برای زن و مرد به مورد اجرا گذاشته شد و بر این زمینه، زنان همه اقشار و طبقات شهر و روستا به حقوق و آزادی های بسياری دست یافتند. همین نمونه ها خود بیانگر آن هستند که برخلاف ادعای خانم نوائی، حقوق و آزادی های قید شده در قوانين اتحاد جماهیر شوروی روی کاغذ باقی نماندند. دولت بلشويک مخارج بسيار زياد و تلاش های فراوانی را برای به اجرا درآوردن کامل آن قوانین صرف کرد، تا جائی که علاوه بر مسئولين محلی که توسط خود زنان شهر و روستا برای تضمين و نظارت بر اجرای اين قوانين انتخاب می شدند، وکلا و هيئت های قضايی حزب بلشويک نيز برای اين کار به همه نقاط و از جمله به دورافتاده ترين روستاهای کشور فرستاده می شدند. درست پس از به رسمیت شناخته شدن برابری حقوق بین زن و مرد در قانون و به اجرا در آمدن آن قوانین در عمل بود که راه برای رشد و پیشرفت زنان شوروی هرچه بیشتر و به طور چشمگیری هموار شد و پس از مدتی تأثيرات عملی شدن اين قوانين وسيعأ در جامعه شوروی ديده شد. به عنوان مثال تعداد زنان شوروی در هر شغل و حرفه ای از کارگر و کشاورز و معلم و پرستار گرفته تا دکتر و مهندس و فرمانده ارتش و فضانورد و محقق و دانشمند و غيره، حتی از تعداد زنان اروپايی و امريکايی در اين مشاغل (نسبت به جمعيت هر کشوری) بيشتر شد. تأثيرات مثبت انقلاب اکتبر شوروی بر موقعيت زنان آن کشور به حدی عميق و ريشه ای بود که نتايج آن را در پيشرفت و برتری حرفه ای و تحصيلاتی زنان آن کشور نسبت به زنان اروپا و امريکا، حتی تا ٢٠ سال پيش نيز (علیرغم پشت کردن به کمونیسم و رویزیونیست شدن حزب حاکم در شوروی ) به وضوح می ديديم. با توجه به چنين واقعياتی، آيا این ادعا که گویا آزادی های درج شده در قانون اساسی شوروی در روی کاغذ ماند، ادعائی دروغ و تحریف واقعیت ها نیست؟ بگذریم از این که در زمان وقوع انقلاب اکتبر، در هيچ کجای دنيا، دولت های سرمایه داری حاضر نبودند حتی "روی کاغذ" هم از آزادی و حقوق برابر زن و مرد سخن بگویند.
انقلاب اکتبر پيروزی طبقه کارگر بر ارتجاع بود، و به رسميت شناختن آزادی و برابری کامل زن و مرد و درج آن در قانون وظيفه انقلابی طبقه کارگر بود که این طبقه بلافاصله پس از به قدرت رسيدن، به آن عمل کرد. پس از انقلاب اکتبر، زنان تحت ستم در جوامع غربی نيز با الگو قرار دادن جامعه آزاد شوروی، هرچه وسيع تر به مبارزه برای دست يافتن به آزادی و برابری دست زدند. آيا خانم نوائی از اين واقعيت های تاريخی که در صدها کتاب و حتی در کتابهای آکادميک کشورهای غربی نيز ثبت شده، اطلاعی ندارد؟ اگر جواب منفی است پس چطور علیرغم بی اطلاعی و بی سوادی در این مورد به خود اجازه می دهد که خط بطلان بر دست آوردهای زنان مبارز روسیه بکشد که سالها برای تحقق آنها مبارزه کرده بودند! و اگر اطلاع دارد پس تنها به خاطر کوبیدن چپ و کمونیسم است که دست آوردهای بزرگ و چشمگیر زنان روسیه را نادیده می گیرد.
در ارتباط با ایران، نوائی عدم آگاهی خود نسبت به مسایل واقعی زنان را به زنان مبارز چپ نسبت می دهد و می گويد "عدم آگاهی جنسیتی نسل اول جنبش زنان و عدم پشتیبانی سازمان های چپ از جنبش زنان به خصوص توجه نکردن به نیروی بالفعل زنان کارمند، و تأکید یک جانبه بر زنان کارگر و زنان دهقان، جنبش زنان را به بن بست رساند."
البته از کسی که از "سازمان زنان" محمد رضا شاه صحبت کرده و زنان بورژوايی که به نفع سيستم سلطنتی فعاليت اجتماعی می کردند را بخشی از فعالين جنبش زنان ایران به حساب می آورد و برايش مهم نيست که آنها برای حفظ کدام سيستم ظالمانه فعاليت می کردند، بیان چنین سخنانی عجیب و بی علت نیست. او که خود درک درستی از "جنبش زنان" و "آگاهی جنسيتی" ندارد با اين ادعا که مارکسيست ها فقط به آزادی زنان کارگر و دهقان توجه دارند، درک نادرست و "سطحی" خود از تئوری مارکسيسم و جنبش واقعی زنان را هم نشان می دهد. افرادی از این قماش وقتی کلمه "طبقاتی" را از مارکسيست ها می شنوند، آن را اينطور تعبير می کنند که مارکسيست ها آزادی را فقط برای زنان کارگر و دهقان می خواهند و کاری به در اسارت بودن زنان کارمند و معلم و پرستار و استاد دانشگاه و وکيل و غيره ندارند. اما اگر نوائی به دنبال حقیقت باشد، متوجه خواهد شد که کسانی که با دید "طبقاتی" به مسئله زنان نگاه می کنند متوجه این امر هستند که منافع طبقه حاکم (که امروز طبقه سرمايه دار جهانی است) حکم می کند که زنان فرودستان جامعه بوده و در زنجيرهای اسارت جنسيتی (و طبقاتی) به سر ببرند. اين به آن معناست که ستم جنسيتی ريشه طبقاتی دارد و مبارزه برای محو کامل آن نيز در چهارچوب مبارزه طبقاتی امکان پذير خواهد شد.
در کتاب "حماسه مقاومت" که برای اولين بار در سال ١٣٥٢ (در همان سالهايی که نوائی ادعا می کند زنان چپ ايران چيزی از مسائل زنان نمی دانستند) منتشر شد و خواندن آن منجر به گرايش بسياری از دخترها (و پسرهای) جوان به مارکسيسم و مبارزه انقلابی و دفاع از حقوق و آزاديهای زنان گرديد، رفيق اشرف دهقانی نوشته است که "... اما هنگامی که زن آگاهی طبقاتی خود را باز می يابد و همراه مردی که آگاهی طبقاتی خود را بازيافته است، آنچنان آگاهی و شناختی که او را به درهم کوبيدن نظام فاسد طبقاتی وامی دارد، ديگر او يک "زن" با معيارهای ارتجاعی نيست. بلکه "انسانی" است آگاه، و به ساختن نظامی می پردازد که در آن "انسان" مقام راستين و شکوه شايسته خود را بازيابد. او با آگاهی از تمام مشکلات، قدم به راه می نهد و در راه آرمان والای خود از هيچ دشواری هراس ندارد. زن انقلابی و مرد انقلابی هنگامی که در سنگر مبارزه قرار می گيرند انسان هايی هستند که به رستاخيز خود رسيده اند. آنها برای ايجاد جامعه ای مبارزه می کنند که در آن اين مسئله که به زن چقدر بايد آزادی داد- آزادی خوب است يا نه- اصولأ مطرح نيست. بلکه همه انسان ها، زن و مرد يکسان از مزايای زندگی استفاده می کنند و برای پيشبرد آن در کنار هم تلاش و کار می کنند." (٣) اگر خانم نوائی به معنای اين جملات دقت کند، آنگاه متوجه خواهد شد که زنان مبارز چپ در سالهای ٥٠ (همانطور که از توجه رفیق اشرف به موضوع زنان آشکار است) نسبت به ستم بر زن کاملاً حساس و آگاه بوده و برای آن اهميت زيادی قائل می شدند. اما "آگاهی جنسيتی" از نظر نوائی ها، که معتقدند مردها منشأ ستم بر زنان هستند، با آگاهی کمونيستی که منشأ ستم جنسيتی را مالکيت خصوصی و جامعه طبقاتی دانسته و راه صحيح مبارزه برای از بين بردن کامل ستم بر زن را مبارزه برای از بين بردن جامعه طبقاتی و برقرار کردن جامعه ای واقعأ آزاد می داند، تفاوت دارد. آگاهی زنان مارکسيست انقلابی در رابطه با ستم جنسيتی به آنها حکم می کند که برای از ميان برداشتن همه ستم هايی که به (همه) زنان می شود و برای نابودی کامل عامل اصلی همه ستم ها، که همانا جامعه طبقاتی کنونی است، و برای برقراری جامعه سوسياليستی به مبارزه ادامه دهند. ولی آیا با دنبال کردن نظرات فمنیستی نوائی و نوائی ها، زنان می توانند به حقوق خود و به برابری واقعی با مردان دست یابند؟ زنان آگاه طبقه کارگر بنا بر موقعيت طبقاتی خود می توانند تا به آخر در مبارزه انقلابی ايستادگی کنند. زيرا که آنها چيزی جز زنجيرهای اسارت خود، برای از دست دادن ندارند. به همين دليل است که کمونيست ها بر اساس تئوری علمی مارکسيسم معتقدند که مبارزه طبقاتی به رهبری زنان و مردان آگاه و انقلابی و متشکل طبقه کارگر می تواند به آزادی و برابری واقعی برای همه زنان و مردان جامعه منجر شود. و اتفاقأ (برخلاف تصور غلط نوائی ها) زنان کارمند و معلم و پرستار و دهقان و ديگر زنان اقشار پائينی خرده بورژوازی جزو متحدين زنان طبقه کارگر محسوب شده و با کمک آنهاست که طبقه کارگر قادر به رساندن انقلاب به پیروزی نهايی می شود. نوائی ها توانايی درک اين واقعيت را ندارند که رفع ستم مضاعف و نابودی کامل قوانين و فرهنگ مردسالارانه، که تنها در انقلابی پيروزمند امکان پذير است، نه تنها به نفع زنان کارگر بلکه به نفع همه زنان (و مردان) تحت ستم جامعه خواهد بود.
يکی ديگر از تلاش های نوائی برعليه نیروهای چپ و کمونیست آن است که به آنها اتهام می زند که گویا در تظاهرات زنان بر علیه حجاب در ابتدای روی کار آمدن رژیم خمینی شرکت نکردند و ادعا می کند که "قبل از قانونی شدن حجاب توسط رژیم اسلامی تظاهرات وسیعی انجام گرفت، ... زنان چپ تشکل های سیاسی هم در این مبارزات ضد حجاب شرکت نکردند." البته این اتهام تازه ای نیست. اتهاماتی نظیر این که گویا "چپ" ها در آن سال از مبارزات زنان حمایت نکردند هم بارها برای کوبیدن چپ و کمونیسم شنیده شده. اما وقتی از آنها سئوال می شود که منظور از "چپ" ها چیست، در پاسخ معلوم می شود که منظورشان سازمان های سیاسی اپورتونیست آن دوره است که به اسم "چپ" فعالیت می کردند. اما واقعیت این است که آن سازمان ها هر ادعائی هم که داشتند، با اعمال و برخوردهای عملی خود بی اعتقادی خویش را به چپ و کمونیسم واقعی نشان دادند. آنها با در پیش گرفتن راه مماشات با رژیم، نه فقط از مبارزات زنان حمایت نکردند بلکه از منافع طبقه کارگر و کل مردم ستمدیده ایران نیز دفاع ننموده و اساساً اصول انقلابی چپ را زیر پا گذاشته و راه چپ و کمونیسم را نپیمودند. اما نوائی و فمنیست هائی چون او، همواره از این روش استفاده کرده اند که ابتدا آن سازمان های اپورتونیستی را چپ جلوه داده و سپس با اعمال و برخوردهای غیر چپ و غیر کمونیستی آنها، چپ و کمونیسم را مورد حمله قرار می دهند.
فمنیست ها با روشی که در بالا بیان شد به زور می خواهند مبارزات زنان انقلابی در ابتدای روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی را به فمنيستی که در صحنه مبارزات زنان ايران وجود نداشت، نسبت بدهند. در حالی که برعکس، بر پا کنندگان و شکل دهندگان اصلی تظاهرات تاریخی زنان در ١٧ اسفند سال ١٣٥٧ نه زنان بورژوا و پیروان فمنیست آنان بلکه اساساً زنان چپ و بخشی از زنان سکولار با گرایش به چپ در جامعه بودند. حداقل صدها نفر از دختران چپ آن زمان که در آن تظاهرات شرکت داشتند و ديگر زنان خانواده هايشان را نيز تشويق به شرکت در تظاهرات کردند، هنوز زنده و در همين کشورهای غربی هم حضور دارند. همه کسانی که در آن تظاهرات شرکت کردند به خوبی می دانند که زنان چپ و مترقی (عناصر آگاه دانشجويی، دانش آموزی، کارمندی، پرستاران، و غيره) برپا کنندگان آن تظاهرات بودند و زنان زحمتکش جامعه نيز (که اکثرأ در ارتباط های خانوادگی، محلی و غيره با اين زنان آگاه جامعه بودند) آنها را همراهی کردند. اين واقعيت را می توانيم در فيلم هايی که از تظاهرات آن سال وجود دارد به خوبی ببينيم. مثلاً می بینیم که شعارهای زنان تظاهر کننده شعارهای چپ و انقلابی نظیر "زحمتکشان بیدارند ، از استثمار بیزارند"،هستند. همچنین می بينيم که بخشی از جمعيت، مادر ها و مادربزرگها و زنان طبقات فرودست جامعه هستند. (٤) بعد از تظاهرات نيز مسئله حجاب اجباری و ديگر مسائل زنان، توسط عناصر چپ و آگاه به ميان جامعه برده شد. بطوريکه تظاهرات ٨ مارس سال بعد هرچه وسيعتر برگزار شد. هر جا که فضای جامعه کمتر تحت سلطه رژيم بود (به عنوان مثال کردستان) اين تظاهرات و مراسم کاملأ سمت و سوی چپ و انقلابی به خود گرفت و زنان طبقات محروم جامعه نيز هر چه بيشتر در آن حضور داشتند.
در داستانهای دروغينی که نوائی و فمنيست های ديگر در رابطه با تظاهرات اسفند ماه ٥٧ ساخته و پرداخته اند، تحريف ها و ادعاهای نادرست متعدد ديگری نيز وجود دارند که افشای همه آنها در اينجا، اين نوشته را بيش از اين طولانی می کند. اما به یک نکته مهم باید تأکید کرد و آن این که او می کوشد تا تأثيرات مثبت مبارزات زنان انقلابی ايران (به خصوص زنان چريک فدايی خلق) که با رژيم شاه مبارزه می کردند و در طول انقلاب ١٣٥٧ نيز به الگوی مبارزاتی دختران انقلابی تبديل شده بودند را کتمان کرده و حتی "رد پای" آن زنان مبارز در تاريخ معاصر مبارزات انقلابی مردم ايران را پاک کند. در زمانی که خاطره مبارزات زنان قهرمان چريک فدايی خلق هنوز هم به عنوان مظهر شهامت و آگاهی انقلابی در ياد توده های مبارز ايران زنده است، و در حالی که این تنها دختران جوان و دیگر زنان چپ یا دارای گرایش به چپ و عمدتاً الهام گرفته از مبارزات انقلابی زنان چپ فدائی بودند که در همان آغاز روی کار آمدن خمینی بر علیه طرح حجاب بپا خاستند، نوائی برای این که بتواند این حقیقت که زنان چپ وسیعاً در مبارزات ضد حجاب شرکت کردند را کمرنگ سازد این بار عبارت "زنان چپ تشکل های سیاسی" را بکار می برد و باز ادعا می کند که "هیچ رد پائی از آنان در انقلاب نمی بینیم".
پس از همه این تحريف ها و ادعاهای نادرست، نوائی به دروغ گويی و اتهام زدن نيز پناه می برد. وی در حالی که اذعان می کند که سیل جمعیت در تظاهرات اسفند ماه ١٣٥٧ برای گفتگو با رفیق اشرف دهقانی راهی ستاد سازمان فدائی در خیابان میکده شدند – توجه کنیم که همین واقعیت خود نشان می دهد که اگر نگوئیم همه ولی با قاطعیت می شود گفت که اکثر زنان شرکت کننده در آن تظاهرات چپ و دوستدار رفیق اشرف دهقانی به مثابه یک کمونیست فدائی بودند- این اتهام را می زند که زمانی که تظاهرکنندگان به آنجا رفتند و از او درخواست کردند که با آنها صحبت کند، رفيق اشرف دهقانی درخواست زنان را ناديده گرفت. عین سخن او در این مورد چنین است: " زنان به طرف ستاد فدائیان رفتند و خواهان سخنرانی اشرف دهقانی در این زمینه بودند که متاسفانه اشرف دهقانی در جمع تظاهرکنندگان حاضر نشد." در اینجا نصف حقیقت گفته شده و دروغی در جمله آخر، از "متأسفانه" به بعد، نهفته است.
هر فردی که کوچکترين آشنايی با مسائل سياسی ايران داشته باشد، به خوبی می داند که اين اتهامی که نوائی می زند، به هیچوجه به رفیق اشرف دهقانی نمی چسبد، به رفیقی که به مثابه یک زن کمونیست، مبارزه برای تحقق خواست های برحق زنان را به طور پیگیر دنبال نموده و همواره با تواضع کامل با زنان مبارز و همه توده های رزمنده ایران گفتگو و برخورد داشته است.
امروز، پس از ٣٣ سال هر فرد تازه وارد به مسائل سياسی چپ هم فهميده است که رفیق اشرف اساساً با آن سازمانی که ستادی به اسم ستاد فدائی در خیابان میکده داير کرده بودند، همراه و هم فکر نبوده و اساساً با آن سازمان همکاری نداشت که از آن ستاد با تظاهر کنندگان صحبت بکند، ولی نوائی گویا هنوز از این امر خبر ندارد. در جائی هم او ادعا کرده که شخصاً می خواسته است با رفیق اشرف صحبت بکند ولی گویا "او هيچوقت حاضر نشد"، این سخن نیز نشان می دهد که نوائی هنوز پس از همه این سالها گویا نمی داند که برای صحبت به آن رفیق نمی بایست به آن ستاد مراجعه می کرد. رفیق اشرف معتقد بود که در رأس "سازمان چریکهای فدائی خلق" ی که در خیابان میکده ستاد زده بود "ماران خوش و خط و خالی" قرار دارند که آن سازمان را به انحراف و به راهی علیه فدائی می برند و می خواهند "با نام رفیق بیژن جزنی راه رفیق بهروز دهقانی" را از بین ببرند (نگاه کنید به جزوه ای تحت نام "مصاحبه با رفیق اشرف دهقانی" از انتشارات چریکهای فدائی خلق. www.siahkal.com) آیا واقعاً نوائی پس از گذشت ٣٣ سال هنوز هم از چنین واقعیتی مطلع نیست؟ او که خود را آنچنان مطلع و صاحب نظر در جنبش زنان جلوه می دهد که در رابطه با زنان صد سال پيش ايران و جهان نيز اظهار نظر می کند، چطور هنوز نمی داند که رفيق اشرف دهقانی دقيقأ به خاطر دفاع از توده ها و دفاع از زنان تحت ستم ایران و به طور کلی برای مبارزه با جمهوری اسلامی بود که از سازمانی که به لانه اپورتونيست ها تبديل شده بود، جدا شد و همراه با رفقای خود به مبارزه با رژيم جمهوری اسلامی برخاست .آیا نوائی پس از اين همه سالها، اينقدر از مسائل سياسی و جنبش چپ انقلابی ايران به دور است که چنین موضوع همه گیر و بدیهی را هم نمی داند؟ یا می داند ولی دارد شایعه پراکنی می کند.
بی شک جوانانی که تحت فشار سانسور و عدم وجود آزادی بيان و مطبوعات در ايران به سر می برند، از خیلی از مسایل گذشته و تاریخی مردم ما ناآگاه نگه داشته شده اند، به خاطر آگاهی آنهاست که برخورد به چنین سخنانی ضرورت دارد. (ادامه دارد)

سهيلا دهماسی - ٢٩ نوامبر ٢٠١١

زيرنويس ها:

(١) نقل قول هايی که از نوائی در اين نوشته آمده، از گزارشی به قلم اکرم موسوی در تاريخ ٢٧ سپتامبر ٢٠١١ گرفته شده اند.
(٢) قانون خانواده شوروی که در سال ١٩١٨ به تصويب رسيد، از سالها پيش تاکنون به عنوان مترقی ترين قانونی که جهان تاکنون به خود ديده، در بسياری از دانشگاه های غربی به منظور تدريس "حقوق تطبيقی" مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است.
(٣) اين جملات را می توانيد در صفحه ٨٥ و پشت جلد کتاب حماسه مقاومت چاپ جديد (انتشارات چريکهای فدايی خلق ايران، بهار ١٣٨٣) نيز بخوانيد.
(٤) در فيلم هايی که از تظاهرات آن سال باقی مانده، اين سخن از مادران شرکت کننده در تظاهرات شنيده می شود که می گويند "از ما گذشته، برای آزادی دخترهايمان به اين تظاهرات آمده ايم."