افق روشن
www.ofros.com

گرامی باد هشت مارس روز جهانی زن - سوسیالیسم یگانه راه برای برابری


سازمان فدائیان (اقلیت)                                                                                        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۲ مارس ۲۰۱٦

در آگوست سال ۱۹۱۰، در دومین کنفرانس بین‌المللی زنان سوسیالیست که در جنب هشتمین کنگره انترناسیونال (دوم) در کپنهاگ (دانمارک) برگزار گردید، به پیشنهاد کلارا زتکین کمونیست برجسته‌ی آلمانی که خواستار تعیین روزی به عنوان روز جهانی زن شده بود، ۸ مارس به عنوان روز جهانی زن پذیرفته شد.انتخاب این روز ازآن‏رو بود که در۸ مارس ۱۹٠۸ زنان سوسیالیست آمریکائی به خاطر حق رأی، تظاهرات وسیعی را درشهر نیویورک سازمان داده بودند.
تنها چند سال لازم بود تا ۸ مارس به عنوان روز جهانی زن فراگیر شده و در بسیاری از کشورها، زنان کارگر، انقلابی و کمونیست این روز را به روز مبارزه برای برابری زنان با مردان در تمامی عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تبدیل کنند.
در آن سال‌ها کسب حق رای برای زنان به عنوان یک خواست سیاسی، یکی از خواست‌های مهمی بود که در اعتراضات ۸ مارس از سوی زنان مطرح می‌گردید و زنان سوسیالیست در این مبارزه پیشتاز بودند. در واقع آن‌چه ما امروز به عنوان روز جهانی زن از آن یاد می‌کنیم، و سالانه میلیون‌ها زن از سرتاسر جهان را با خواست برابری به خیابان‌ها می‌کشاند، شعله‌اش با مبارزات کارگران زن و زنان کمونیست و انقلابی فروزان شد. آن‌ها با مبارزات خود این روز را به روز دادخواهی زنان کارگر و زحمتکش علیه نظام سرمایه‌داری در سرتاسر جهان تبدیل کردند.
در ایران اما بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین اعتراض زنان به روز جهانی زن در سال ۵۷ برمی‌گردد. سالی که هزاران زن در اعتراض به حجاب اجباری خیابان‌های تهران را تسخیر کرده و حکومت اسلامی به رهبری خمینی را که در آغاز کار بود، مجبور به عقب‌نشینی ساختند. اما چه شده است که امروز و پس از گذشت ۳۷ سال از آن روز باشکوه، زنان در زیر سلطه‌ی حکومتی زندگی می‌کنند که جدا از تشدید نابرابری‌های جنسیتی در عرصه‌ی اقتصادی و سیاسی آن‌ها را از بدیهی‌ترین حقوق اجتماعی‌شان نیز محروم کرده است؟!
چرا جنبش زنان که برابری زن و مرد را فریاد زند، تضعیف وازنقش آن کاسته شده است؟! در واقع ارتباط تنگاتنگی با بدتر شدن وضعیت زنان با نبود جنبش برابری طلبانه‌ی زنان وجود دارد. هنگامی که جنبش برابری طلبانه‌ی زنان در سکوت فرو رفت و خاموش گردید، فرصت برای سرمایه‌داران و دولت دینی حامی مناسبات مسلط فراهم گردید تا بیش از پیش حقوق زنان را نقض کنند.
امروز بسیاری از زنان کارگر حتا از حداقل دستمزد محروم هستند، آن‌هم در شرایطی که بسیاری از آنان مجبور به کار بیش از ساعات معین شده در قانون کار می‌شوند. بیکاری یکی از بزرگ‌ترین معضلات زنان شده است. در حالی که حدود نیمی از تحصیلکردگان دانشگاهی زن هستند، بسیاری از آن‌ها امکان ورود به بازار کار را نیافته و خانه‌نشین شده‌اند. همین وسعت بیکاری در میان زنان است که باعث شده تا سرمایه‌داران حداکثر بهره‌بری و سوء استفاده را از نیروی کار زنان ببرند. براساس گزارش مرکز آمار ایران، سهم زنان شاغل به نسبت کل شاغلین در سال ۹۰ تنها کمی بیش از ۱۰ درصد بوده است.
در حالی که حدود سه میلیون زن سرپرست خانوار در کشور وجود دارد، اما براساس آمار رسمی ۸۵ درصد آن‌ها بیکار هستند و در بدترین وضعیت معیشتی بسر می‌برند. به بیان دیگر آن‌ها فقیرترین فقرا هستند.
در عرصه‌ی سیاسی اگرچه به صورت واقعی زنان کارگر و زحمتکش مانند مردان کارگر و زحمتکش از هیچ حقوقی برخوردار نمی‌باشند؛ اما جدا از این موضوع، زنان به طور عموم، حتا به صورت رسمی و براساس قوانین کشور که منبعث از اسلام هستند، از داشتن برخی از مشاغل محروم می‌باشند. آن‌ها نه تنها نمی‌توانند سهمی از برخی پست‌های حکومتی داشته باشند، بل‌که حتا حق ندارند قاضی بشوند، موضوعی که تنها در تک نمونه‌هایی از کشورهای اسلامی شاهد آن هستیم.
زنان هم‌چنین از بسیاری از حقوق اجتماعی خود محروم هستند، آن‌ها نه حق سرپرستی فرزند خود را دارند و نه حق انتخاب نوع پوشش. زنان حتا بدون اجازه همسر اجازه ترک کشور را نیز ندارند و جالب آن‌که این موضوع چند ماه پیش برای کاپیتان تیم فوتسال زنان ایران رخ داد و او نتوانست تیم فوتسال را به دلیل مخالفت همسر خود در مسابقات آسیایی همراهی کند.
اما همین زنان نه تنها در پیروزی قیام و سرنگونی رژیم سلطنتی نقشی غیرقابل انکار داشتند که پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی، مشارکت آن‌ها در امور سیاسی و اجتماعی پُر رنگ‌تر شد. حضور زنان در مبارزه که پیش از قیام در برخی از سازمان‌های مخفی از جمله سازمان چریک‌های فدایی خلق آغاز و رفته رفته حتا بیشتر شده بود، با آزادی حاصل از قیام توده‌ها، در سطحی توده‌ای در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی آن‌ها تبلور یافت. زنان انقلابی و رادیکال پا به پای همرزمان مردشان به مبارزه با ارتجاع اسلامی برخاسته و سازمان‌های رادیکال زنان شکل گرفته بود. در بسیاری از چهارراه‌ها دختران جوانی را می‌دیدی که نشریات سازمان‌های چپ و رادیکال را در دست گرفته و یا در توضیح اطلاعیه‌های‌شان فعالانه حضور داشتند. زنان و دختران مبارز در تشکل‌هایی هم‌چون کانون مستقل معلمان و یا تشکل‌های دانشجویی و دانش‌آموزی هم‌چون پیشگام حضور موثری داشتند.
حکومت اسلامی که موقعیت و حیات خود را در خطر می‌دید، با بهره‌گیری از فضای حاصل از جنگ ایران و عراق، سرکوب سراسری سازمان‌های چپ و انقلابی را که به خطری بالقوه برای حکومت تبدیل شده بودند، در دستور کار قرار داد. در سال‌های اول پس از قیام در بسیاری از کارخانه‌ها کارگران پیشرو حضور داشته و به فعالیت‌های علنی و مخفی دست می‌زدند. اما با سرکوب سازمان‌های سیاسی که به طور عمده حدود ۴ سال طول کشید، رژیم اسلامی ارتباط این سازمان‌ها را با کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه از جمله زنان کارگر و زحمتکش قطع نمود. سازمان‌های رادیکال زنان نیز امکان ادامه فعالیت نیافته و در فضای کشتار و سرکوب مجبور به ترک فعالیت شده و راهی تبعید شدند. اما در این میان دختران و زنان بسیاری نیز بودند که در دستان رژیم اسیر شده و به دلیل عقاید و فعالیت‌های سیاسی‌شان اعدام و یا زندانی شدند. در حالی که در طول حاکمیت محمدرضا شاه - جدا از زنانی که در نبرد مسلحانه جان‌فشاندند - تنها دو زندانی سیاسی زن (رفقا اعظم روحی آهنگران از چریک‌های فدایی خلق و منیژه اشرف‌زاده کرمانی از بخش منشعب مجاهدین) اعدام شده بودند، در تابستان سال ۶۰ روزانه ده‌ها دختر و زن جوان به جوخه‌های اعدام سپرده شدند و در تابستان سال ۶۷ نیز بسیاری از آن‌ها که سال‌ها در زندان بودند، قتل‌عام شدند.
اعدام و به بند کشیدن زنان و دختران در این ابعاد وسیع نتیجه‌ی توده‌ای شدن فعالیت سیاسی زنان و دختران بود که بخش بزرگی از آن‌ها از میان کارگران و زحمتکشان بوده و یا از این خانواده‌ها برخاسته بودند.
بعد از سرکوب آن سال‌ها و در حالی که جنبش‌های اعتراضی از جمله کارگری و دانشجویی در دهه‌ی ۷۰ رفته رفته شکل می‌گرفتند، جنبشی تحت عنوان زنان نیز شکل گرفت که در ابتدا ادعای "سکولار" بودن داشت. اما این جنبش از همان آغاز جنبشی ناکارا و بی‌خاصیت بود. علت آن نیز روشن بود. این گروه از زنان به عمد مهم‌ترین و عمومی‌ترین خواست‌های زنان، یعنی زنان کارگر و زحمتکش را نادیده گرفته و خواست‌هایی را مطرح می‌کردند که کمتر می‌توانست توده‌ی زنان کارگر و زحمتکش را ترغیب به ورود به میدان مبارزه کند. البته این خواست‌ها که عموما سمت‌گیری‌اش بر برابری حقوقی بود، از مهم‌ترین خواست‌های زنان روشنفکر متعلق به اقشار میانی جامعه بودند و این گروه ‌توانست با توجه به موقعیت اجتماعی خود، در میان جوانان دانشجو تاثیرگذار باشد و شعارها و برخی از فراخوان‌های خیابانی‌اش با روحیه مبارزه جویی جوانان که در زیر سایه سکوت و سرکوب منتظر فرصتی بودند، هم‌خوانی پیدا کرد. جوانان (دختران) دانشجو بدنبال فضایی برای تنفس بودند و این جنبش می‌توانست به آن‌ها این فضای تنفسی را بدهد و از همین‌رو بود که این جریان توانست در میان این گروه از جوانان خواهانی پیدا کند.
اما همین ضعف اساسی این حرکت بود که باعث شد تا این زنان به اصطلاح "سکولار" رفته رفته حتا از برخی خواست‌های حقوقی زنان نیز عقب‌نشینی کرده و به دنباله‌روی محض از اصلاح‌طلبان حکومتی کشیده شوند. تا این‌که کارشان به جایی رسید که در انتخابات ریاست جمهوری روحانی جلساتی تحت عنوان "نشست هم‌اندیشی" همراه با زنان اصلاح‌طلب برگزار کردند و سقف خواست‌های‌شان مشارکت زنان در قدرت و طرح لوایحی در مجلس مردانه‌ی اسلامی برای رفع تبعیض حقوقی (آن‌هم در عرصه‌هایی محدود) شد. آن‌ها و همپالگی‌های‌شان در انتخابات اخیر مجلس نیز سعی کردند از همان ابتدا با شعارهای دروغینی هم‌چون "تغییر چهره‌ی مردانه‌ی مجلس" زنان را به پای صندوق‌های رای بکشانند.
البته این گروه از زنان به یکباره از آسمان نازل نشده بودند. رشد این جریان ریشه در تغییراتی داشت که در آرایش طبقاتی جامعه با پایان جنگ و در پیش گرفتن سیاست‌های نئولیبرالی اقتصادی بوجود آمده بود. از جمله این تغییرات تغییر کمّی بورژوازی و خرده بورژوازی مدرن بود که تحت تاثیر سیاست‌های اقتصادی آن دوران رشد کرده و همراه با رشد خود خواستار سهم بیشتری در قدرت شده بودند و ریاست‌جمهوری خاتمی نتیجه‌ی همین شرایط بود. در حالی که ارگان‌های اصلی قدرت خواستار ریاست‌جمهوری ناطق نوری بودند، این جریان با موقعیتی که به دست آورده بود توانست با ریاست‌جمهوری خاتمی سهم خود از قدرت را در آن مقطع افزایش داده و بویژه با روی کار آمدن مجلس ششم، رفرم‌هایی در راستای سیاست‌های خود به اجرا درآورد که در نهایت منجر به تقویت بیشتر همین اقشار اجتماعی شد. هر چند که در ادامه و در مقطعی دوباره این قدرت از آن‌ها گرفته شد. اما هر بار که قدرت از آن‌ها گرفته شد به شکلی دیگر به قدرت خزیدند که انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۲ و مجلس ۹۴ از آن نمونه هستند.
بنابراین جریان فوق هرگز نمی‌تواند حرکت خود را جنبش زنان کارگر و زحمتکش بنامد. همان‌طور که در میان مردان نیز بورژوا و یا خرده‌بورژوای مرفه ضد انقلاب داریم در مورد زنان نیز به همین گونه است. درست است که تمام زنان در جامعه‌ی مردسالار سرمایه‌داری و آن هم از نوع دینی زندگی می‌کنند اما اختلافات و گرایش طبقاتی همیشه حرف اول را در سمت‌گیری زنان خواهد زد و این را تجربه‌ی سالیان اخیر به ما ثابت می‌کند.
تنها جنبشی می‌تواند برای برابری جنسیتی در تمامی عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، حقوقی و اجتماعی مبارزه کند که زبان گویای زنان کارگر و زحمتکش باشد، جنبشی که متحد طبیعی طبقه‌ی کارگر بوده و برای ایجاد جامعه‌ای سوسیالیستی مبارزه کند و این را نیز همان‌گونه که در ابتدای این نوشتار آمد، تاریخ ثابت کرده است.
اساسا این جامعه‌ی سرمایه‌داری‌ست که با تفکیک کار خصوصی و کار اجتماعی، موجبات استثمار و ستم دو گانه بر زنان کارگر را فراهم ساخت. از سویی زنان محکوم به انجام کار خانگی و بچه‌داری شدند و از سوی دیگر به دلیل نیاز مناسبات سرمایه‌داری به نیروی کار ارزان زنان، آن‌ها را به عرصه‌ی کار اجتماعی کشاند. کار خصوصی در واقع کار بدون مزد و مواجبی بود که برعهده‌ی زنان گذاشته شد.
جالب است که هم اکنون حتا در جوامع سرمایه‌داری پیشرفته، حقوق و دستمزد زنان برای کار برابر با مردان به طور متوسط ۲۰ درصد کمتر است و در سال‌های اخیر با در پیش گرفتن سیاست‌های اقتصادی ریاضتی، کمک‌های دولتی به پدران و مادرانی که فرزندان‌شان را در طول روز به مهد کودک می‌سپاردند، کاهش یافت و در این میان عموما این مادران بودند که به دلیل دستمزد کمتر، برخی، شغل خود را رها کردند و برخی به کار پاره وقت روی آوردند تا بتوانند از بچه‌‌های‌شان نگاهداری کنند. چرا که در غیر این صورت بخش بزرگی از دستمزد و حقوق آن‌ها برای هزینه‌ی مهدکودک خرج می‌شد. در این کشورها برخی از زنانی که به پیشرفت کاری خود توجه ویژه دارند حتا از بچه دارشدن، خودداری می‌کنند. این‌ها همه‌ به دلیل این است که در جامعه‌ی سرمایه‌داری بین کار خصوصی و کار اجتماعی تفکیک بوجود آمده است.
اما جامعه سوسیالیستی به این تضاد و تفکیک با اجتماعی کردن وظایف خانگی که برعهده‌ی زنان گذاشته شده پایان می‌دهد. جامعه‌ی سوسیالیستی هم‌چنین برابری اقتصادی، حقوقی، سیاسی و اجتماعی زنان و مردان را تضمین می‌کند. زنان و مردان در ازای کار برابر درآمدی برابر خواهند داشت. اساسا سخن از ساختمان سوسیالیسم بدون برابری زن و مرد در تمامی عرصه‌ها بی‌معنا می‌باشد.
سازمان ما براین اعتقاد است که برابری کامل و همه جانبه زن و مرد درسوسیالسیم تحقق خواهد یافت اما به عنوان یک مطالبه فوری خواهان برابری حقوقی، سیاسی و اجتماعی زن و مرد است. در برنامه‌ی سازمان ما نیز به عنوان یک سازمان کمونیست در رابطه با اقدامات فوری حکومت شورایی، به دلیل اهمیت برابری جنسیتی زنان و مردان در تمامی عرصه‌ها در شکل‌گیری و پیشبرد ساختمان سوسیالیسم، بر اقداماتی چند تاکید شده است تا این برابری به فوریت رنگ واقعیت به خود بگیرد.
اقداماتی هم‌چون دستمزد برابر در ازای کار برابر، لغو تمامی قوانین ضد زن در زمینه‌ی طلاق، ارث، سرپرستی فرزند، حجاب اجباری، سقط جنین، انتخاب همسر، مسافرت و مانند آن. حکومت شورایی با انجام این اقدامات فوری باید بتواند زمینه را برای بالا رفتن موقعیت سیاسی و اقتصادی زنان در جامعه فراهم سازد تا برابری جنسیتی نه در حرف که در عمل تحقق یابد.

سازمان فدائیان (اقلیت)