افق روشن
www.ofros.com

روز جهانی زن، روز خشم و اعتراض


سازمان فدائیان (اقلیّت)                                                                                     یکشنبه ١١ اسفند ۱۳۹٢

بار دیگر ۸ مارس (۱۷ اسفند)، روز جهانی زن در پیش است و زنان به رغم مبارزات طولانی، هم‌چنان در سراسر جهان با انواع نابرابری‌ها و تبعیضات روبرویند.
۸ مارس روزی‌ست برخاسته از خشم و اعتراض و مبارزه. در ۸ مارس ۱۸۵۷، زنان کارگر نساج نیویورک در اعتراض به پایین بودن دستمزدها دست به تظاهرات زدند. پاسخ پلیس سرمایه‌داران، ضرب و شتم و دستگیری آنان بود. در ۸ مارس سال ۱۹۰۷، دوباره زنان برای ۱۰ ساعت کار روزانه به تظاهرات پرداختند. این تظاهرات هم توسط پلیس سرکوب شد. در ۸ مارس سال ۱۹۰۸ حزب سوسیالیست آمریکا برای مبارزه جهت کسب حق رأی زنان، کمیته ملی زنان را تشکیل داد. کارگران زن بافنده نیز در همین روز، برای ممنوعیت کار کودکان و کسب حق رأی بار دیگر به تظاهرات پرداختند. یک سال بعد، این روز از سوی احزاب چپ آمریکا برای نخستین بارروز زنان در آمریکا اعلام شد که البته غیررسمی بود. در کنگره بین‌المللی سوسیالیست‌ها در سال ۱۹۱۰ در کپنهاگ، کلارا زتکین از حزب سوسیال دمکرات آلمان پیشنهاد کرد از سوی سوسیالیست‌های سراسر جهان، ۸ مارس، به عنوان روز جهانی زن به رسمیت شناخته شود. کنگره این پیشنهاد را به تصویب رساند. در ۸ مارس سال ۱۹۱۱ یک میلیون نفر در کشورهای آلمان، سوئیس، استرالیا و دانمارک برای خواست‌هایی نظیر حق کار، حق رأی، حق آموزش حرفه‌ای به خیابان‌ها آمده و تظاهرات کردند.
اکنون بیش از صد سال پس از بنیان‌گذاری این روز، به گفته‌ی سازمان‌های گوناگون بین‌المللی بورژوازی: فقر چهره‌ای زنانه گرفته است؛ نرخ بیکاری زنان تقریبا در تمام کشورها بالاتر از بیکاری مردان است؛ زنان در ازای کار مساوی دستمزدی کم‌تر از مردان دریافت می‌کنند؛ تعداد زنان شاغل در پست‌های بالا و حساس از دانشگاه‌ها و رسانه‌ها گرفته تا کارخانه‌های تولیدی و شرکت‌های تجاری، از احزاب گرفته تا پارلمان‌ها و وزارت‌خانه‌ها کم‌تر از مردان است؛ خشونت دولتی، خانگی و اجتماعی در جهان علیه زنان، و خشونت سیستماتیک در مناطق جنگ‌زده، افزایش چشمگیری داشته است؛ بسیاری از قربانیان برده‌داری نوین یا تجارت انسان، زنان و دختران هستند؛ رشد جنبش‌های دینی در کل و به ویژه رشد جنبش‌های اسلام‌گرا در برخی کشورها، حتا با آن که هنوز قدرت سیاسی را کسب نکرده‌اند و تحمیل قوانین وفشارهای دینی، زندگی را به ویژه بر زنان دشوار کرده است.
اگر بخواهیم این تصویر را کامل کنیم، باید به این نکته نیز اشاره کنیم که در بسیاری از کشورها به رغم وجود قوانینی به نفع زنان، بین اجرای این قوانین و واقعیت زندگی زنان دره‌ی عمیقی وجود دارد.
از تاریخچه ۸ مارس در جهان گفتیم و از وضعیت زنان. گذری نیز داشته باشیم به ایران. در اسفند ۵۷، کم‌تر از یک ماه پس از پیروزی قیام ۲۲ بهمن، خمینی و حزب‌الله‌اش، برای بازپس‌گیری دستاوردهای انقلاب و قیام و تحمیل ارزش‌ها و قوانین قرون وسطایی دینی بر جامعه، زنان را آماج حملات خود قرار دادند. طرح "حجاب اسلامی" از سوی خمینی، یکی از این حملات و یورشی بود به اولیه‌ترین حق هر انسان یعنی "حق انتخاب پوشش". زنان نیز بلافاصله در ۱۷ اسفند، تظاهراتی را سازمان دادند، به خیابان‌ها آمدند و به این تهاجم پاسخ دندان‌شکنی دادند، چنان که در آن زمان، هر چند موقت، تحکیم‌گران پایه‌های رژیم نوپا مجبور شدند، آن را پس بگیرند.

اما، این تنها آغاز بود.
زنان ۳۵ سال پس از استقرار جمهوری اسلامی، هنوز بنا به آمارها و گفته‌های خود دست اندرکاران جمهوری اسلامی، با نرخ بیکاری دو برابر مردان مواجه‌اند. در ازای کار برابر دستمزدشان به مراتب کم‌تر از مردان است. در زمینه تحصیل با انواع و اقسام فشارها و تبعیضات دست و پنجه نرم می‌کنند. طبق قوانین جمهوری اسلامی از بسیاری از حقوق خود محروم‌اند. از خشونت دولتی، اجتماعی و خانوادگی در رنج‌اند، ابتدایی‌ترین حق هر انسان، یعنی حق انتخاب پوشش را ندارند، و با ده‌ها معضل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دیگر روبرویند که عامل یا تشدیدکننده آن، جمهوری اسلامی است.
ناگفته نماند، در این سال‌های سیاه، زنان، به رغم تمامی سرکوب‌ها، هیچ‌گاه از مبارزه برای حفظ برخی حقوق خود و از مقاومت در برابر پس‌رفت‌ها دست نکشیده‌اند. اجازه ندادند از اجتماع به کنج خانه‌ها رانده شوند؛ به بی‌حقوقی خود اعتراض کردند؛ در برابر آپارتاید جنسیتی مقاومت کردند؛ نگذاشتند "حجاب اسلامی" مطلوب رژیم بر آنان تحمیل شود. به رغم تمام این مبارزات و تلاش‏ها اما دستاوردهای مبارزاتی ناچیز و گاهی بسیار گذرایی داشته‌اند.

اما چرا وضعیت چنین است؟
یکی از معضلات زنان ایران آن بوده است که پیشرفت‌هایی که در وضعیت آنان شده بود، کمتر، دستاورد مبارزاتی‌شان بوده است، بلکه بیشتر امتیازاتی بوده که از سوی رژیم‌های سابق به آنان داده شده بود. اگر پیشرفت، حاصل آگاهی، مبارزه، تلاش و سازماندهی نباشد، این خطر وجود دارد که در اولین تندپیچ تاریخی همچون برف بهاری آب شود که پس از استقرار جمهوری اسلامی چنین شد. از آن بدتر، بر اثر کوتاه بودن "بهار آزادی" و سرکوب بی‌رحمانه کل جامعه، زنان فرصتی نیافتند تا در مبارزه و مقاومت و سازمان‌یابی تجربه‌بیاندوزند.
پس از سرکوب‌های خونین و بی‌رحمانه دهه‌ی شصت جمهوری اسلامی که جان بسیاری را گرفت، بسیاری را به بند کشید، بسیاری را به خارج از کشور و تبعید راند، بسیاری را به سکوت واداشت، در دهه‌ی هفتاد امیدهایی زنده شد، تلاش‌هایی جان گرفت و به نظر می‌آمد جوانه‌هایی از زیر خاکستر دهه‌ی خون و آتش گذشته سربرمی‌آورند. یکی از این جوانه‌ها، جنبش نوپای زنان بود.
اما کمبود اساسی این جنبش از همان ابتدا آن بود که گرایش زنان بورژوا، تحت عنوان زنان "اصلاح‌طلب" بر آن غلبه داشت. زنانی که حتا عقب‌مانده‌تر از پیشینیان خود در زمان مشروطه بودند. اگر در زمان مشروطه زنانی از طبقات بالا از تکفیر و مخالفت آخوندها نهراسیدند و شجاعانه مجلات و نشریاتی تأسیس کردند، از حق تحصیل زنان دفاع کردند، خود به تأسیس مدارسی اقدام کردند، خواهان حق رأی شدند، و زنان را به طرح و پیگیری خواسته‌های‌شان بر‌انگیختند، اما زنان اصلاح‌طلب امروز، از رژیمی که خود قوانین زن‌ستیز را تصویب کرده است، می‌خواهند که این قوانین لغو شوند، اما باز هم با توسل به دست اندرکاران همان رژیم.
جای تعجبی هم نیست. بورژوازی ارتجاعی،جبون و عقب‌مانده ایران، در هر بزنگاه تاریخی ایران هراسناک از سیل بنیان‌کن توده‌ای، به آغوش سیاه‌ترین و مرتجع‌ترین نیروهای تاریخ خزیده است. در انقلاب ۵۷ نیز چنین کرد و از آن پس نیز ‌هم‌چنان به رغم تمام نارضایتی‌ها و غرولندهای فراکسیون‌هائی از آن، حفظ نظام سرمایه‌داری ایران و جمهوری اسلامی را در برابر خطر انقلاب و تغییرات بنیادین، وظیفه تخطی ناپذیرخود می‌داند.
زنان اصلاح‌طلب، هم‌چون مردان هم‌طبقه خود بیش و پیش از آن که خواهان تغییرات اندکی جدی به نفع زنان باشند، از نیروی توده‌ای مردم، از رشد افکار مترقی، آزادی‌خواهانه، برابری‌طلبانه و سوسیالیستی در هراسند. به همین دلیل نیز می‌کوشند تمام مبارزات و تلاش‌های زنان را در چارچوب جمهوری اسلامی به زنجیر بکشند. طرح خواست‌های واقعی زنان و بسیج برای رسیدن به این خواسته‌ها، نه در توان آنان است و نه وظیفه آنان.
این وظیفه‌‌، بر دوش زنان و مردان ترقی‌خواه، چپ و سوسیالیست قرار دارد. آنان برای بسیج زنان کارگر و زحمتکش باید بکوشند خواست‌های واقعی و ملموس زنان را طرح کنند، به آگاهی‌رسانی و سازماندهی بپردازند. آگاهی‌رسانی و سازماندهی چنان در هم تنیده و جدایی‌ناپذیرند که نمی‌توان تقدم و تأخری بر آن قائل شد. در صورت وجود آگاهی است که زنان یا هر نیروی اجتماعی دیگر به سازماندهی و مبارزه و مقاومت روی می‌آورند و در صورت سازماندهی و مبارزه و مقاومت است که سطح آگاهی هر چه بیش‌تر بالا می‌رود. گرچه سوسیالیست‌ها به درستی، با تکیه به تجارب تاریخی و وضعیت کنونی جهان معتقدند که رهایی زن در گروی رهایی کل جامعه از استثمار و نابرابری است، اما مبارزه برای رفع این نابرابری و رسیدن به آن رهایی، امر "هم اکنون" است. با انتخاب و تعیین اساسی‌ترین و فراگیرترین خواست‌هاست که می‌توان در امر آگاهی و سازماندهی موفق شد. دستاوردی که حاصل این آگاهی و مبارزه باشد، دستاوردی ماندنی، مشوق و گسترش‌یابنده خواهد بود.
باامید به گسترش مبارزه ونابودی هرگونه ستم، تبعیض و نابرابری جنسیتی و با گرامی‏داشت روز جهانی زن، روز خشم و اعتراض به نابرابری و تبعیض علیه زنان.

ستم و تبعیض بر پایه جنسیت ملغا باید گردد

سازمان فدائیان (اقلیّت)