“ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم” این فریاد زنانی بود که در ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ (۸ مارس ۱۹۷۹)، روز جهانی زن، به خیابانها ریختند تا به فرمان حجاب اسلامی خمینی اعتراض کنند. اگر آن زمان خمینی نتوانست خواست خود را به زنان تحمیل۸-mars کند، اگر پیرامونیانش برای فرونشاندن خشم و اعتراض زنان عجولانه به صحنه شتافتند تا فرمانش را باز پس گیرند، از آن رو بود که هنوز حتا یک ماهی از قیام مسلحانه مردم علیه رژیم شاه نگذشته بود؛ هنوز شعارهای انقلاب بر در و دیوار شهر به چشم میخورد؛ هنوز شوراهای شهرها، روستاها و کارخانهها برچیده نشده بودند؛ هنوز بسیاری از مردم مسلح بودند؛ هنوز سازمانهای سیاسی چپ، کمونیست و انقلابی سرکوب نشده بودند، هنوز جمهوری اسلامی قدرت را در دست خود قبضه نکرده و ارگانهای سرکوب خود را سازماندهی و تجدیدسازمان نکرده بود.
پس، به رغم حملهی اوباشان حزباللهی به تظاهرات زنان، به رغم حملات گاه و بیگاه در شهر به زنان بیحجاب، خمینی و همپیمانانش مجبور شدند اجرای این فرمان را چند سالی به عقب بیاندازند. تا زمانی که اسلحهها از مردم بازپس گرفته شود، تا زمانی که شعارهای انقلاب از چهرهی شهرها پاک شوند، تا زمانی که شوراهای انقلابی برچیده شوند، تا زمانی که هر گونه تظاهرات و اعتراضی با گلوله پاسخ گیرد، تا زمانی که سازمانهای سیاسی چپ و کمونیست بر اثر سرکوب شدید به مبارزه مخفی روی آورند، فعالین و هواداران آنها به زندانها و شکنجهگاهها و جوخههای تیر و میادین اعدام سپرده شوند، تا زمانی که شکست انقلاب نهایی گردد.
با برچیده شدن دستاوردهای انقلاب، با سرکوب جنبش کارگری و کمونیستی و سلطه سرکوب و خفقان بر جامعه، هنگام تعیین تکلیف نهایی با زنان نیز فرارسید. حجاب اجباری شد، قوانین پیشین به تدریج لغو شدند و جای خود را به قوانین اسلامی دادند. گام به گام قوانین و آییننامههای هر چه زنستیزانهتری به تصویب رسیدند و به اجرا درآمدند. تا به امروز که تبعیضها و نابرابریهای گوناگون در تمامی عرصهها نهادینه گشته و زنان را به شهروندان درجه دو تبدیل کرده است. و همراه با تمامی بیحقوقیها، خشونت عریان نیروهای سرکوب و اوباشان رژیم در کوی و برزن، تبلیغ فرودستی زنان بر سر هر منبر و رسانهی عمومی، عدم حمایت قانونی از زنان در برابر خشونتهای خانگی و اجتماعی، تجربهی خشونت را به بخشی از زندگی روزمره زنان بدل کرده است و آسایش و امنیت را در خانه و خیابان و محل کار از آنان گرفته است.
در برابر این همه تبعیض و خشونت، اما زنان نیز از پای ننشستهاند. از همان اوان، به رغم اجرای طرحهای گوناگون “حجاب و عفاف” و حملات اوباش حکومتی، “حجاب اسلامی” رژیم را به سخره گرفتند و “بدحجابی” پیشه کردند. سهمیهبندی و محرومیت از تحصیل در برخی رشتهها را نادیده گرفتند و بیش از نیمی از صندلیهای دانشگاهها را اشغال کردند. بیاعتنا به ترفندهای رژیم به حضور در بازار کار ادامه دادند. در عرصههای گوناگون هنری، فرهنگی، ورزشی و اجتماعی حتا تابوهای جامعه را به چالش طلبیدند. رژیم را واداشتند “مقام و منزلت زنان” واقعی زنان در اسلام را عیان سازد و از شعارهای بیمایه دست بردارد و به زنان آشکارا اعلام جنگ کند.
در ۳۷ سال گذشته، گرچه جنگ و گریز زنان در برابر حملات پی در پی رژیم به حقوقشان ادامه یافته است، اما آنان در این راه همچنان با موانع گوناگونی روبرویند.
فرهنگ مردسالار حاکم بر جوامعی همچون ایران، عرصه را بر حضور فعال اجتماعی و سیاسی زنان تنگ میکند، به ویژه که این فرهنگ با سلطه بیش از سه دهه یک حکومت دینی تقویت نیز گشته است. این فرهنگ در ترکیب با دیکتاتوری و خفقان حاکم، سازماندهی، آگاهگری و اعتراض جمعی را بر آنان دشوار کرده است.
از هنگام شکلگیری و تکوین جنبش کارگری و سوسیالیستی، زنان سوسیالیست و کمونیست از راسخترین مدافعین حقوق تودهی زنان و از فعالین جنبشهای فمینیستی در بسیاری از کشورهای جهان بودند. پیشنهاد تعیین روزی به عنوان “روز جهانی زن” از ابتکارات زنان سوسیالیست و کمونیست در اوایل سده بیستم بود. سرانجام نیز از دل مبارزات زنان کارگر و سوسیالیست روز ۸ مارس به عنوان روز جهانی زن در تمام کشورهای دنیا تثبیت شد. از همینروست که این روز، “روز جهانی زنان کارگر” نیز نامیده میشود. در ایران نیز، زنانی که در ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ به خیابانها آمده و فریاد برآوردند: “ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم”، عمدتا زنان مترقی، آزادیخواه، چپ و کمونیست بودند. آنان بودند که سازمانهای زنان آن دوران را به وجود آوردند. تعدادی از این سازمانها شاید نخستین سازمانهای مستقل زنان در تاریخ متأخر کشور ما به شمار میرفتند. اما سلطه زودهنگام سرکوب لجام گسیخته، از سویی به عمر کوتاه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آزادانه و از جمله فعالیت سازمانهای زنان پایان داد و به این سازمانها فرصت نداد تجربه کسب کنند و در میان توده زنان ریشه بدوانند. و از سویی دیگر با دستگیری، اعدام و تبعید بنیانگذاران و فعالین این سازمانها، بین تجارب مبارزاتی این زنان با فعالین زنان دورهی بعد که تقریبا از دههی هفتاد شمسی آغاز شد، گسستی پدید آید و انتقال تجربه صورت نگرفت. این نیز مانعیست دیگر بر سر راه جنبش زنان.
اما، شاید بتوان مهمترین مانع را تفکر غالب بر “فعالین جنبش زنان” این دوره دانست. این زنان عمدتاً تحت تأثیر تفکر و گفتمان غالب بر جامعه، یعنی تفکر نئولیبرالی هستند؛ تفکری که بر اثر سلطهی اقتصادی نئولیبرالیسم در دهههای هفتاد و به ویژه هشتاد میلادی و پس از آن بر سراسر جهان مستولی گردید. همین تفکر بود که به عنوان مثال، هنگام تظاهرات ضد حجاب زنان در سال ۵۷، در میان فمینیستهای غربی تفرقه به وجود آورد. بخشی از فمینیستهای غربی تحت تأثیر همین تفکر به بهانهی “نسبیت فرهنگی” حاضر به دفاع از حق انتخاب پوشش زنان ایران نشدند. در پی همین نگرش بود که بسیاری از فمینیستهای غربی را به دفاع از “فمینیسم اسلامی” در کشورهای مسلماننشین کشاند.
پس از سرنگونی رژیم شاه و فرار سرمایهداران وابسته به آن رژیم، با دولتی کردن بسیاری از مؤسسات اقتصادی، با مصادره املاک و اموال وابستگان رژیم سابق، و نیز سودهای سرشار ناشی از جنگ برای بخشی از خردهبورژوازی و وابستگان سیاسی رژیم، و همزمان چپاول و غارت سرمایههای کشور، بورژوازی و قشر متوسط جدیدی پدید آمد. همراه با بورژوازی جدید، که گستردهتر از بورژوازی زمان شاه بود، نظریهپردازان، فعالان رسانهای و اجتماعی خاص آن نیز به وجود آمد. با آغاز دوران “سازندگی”، به ویژه از دوران دوم ریاست جمهوری رفسنجانی، حضورشان در صحنه سیاسی و اجتماعی جامعه محسوس گشت. آنان اکنون دیگر متناسب با قدرت اقتصادی خود، خواهان سهمی متناسب در قدرت سیاسی بودند. این روند همسو با روند غالب بر جهان، با ضعف حاکم بر جنبش چپ جهان و ایران و به ویژه سرکوبهای شدید دههی شصت در ایران، توانست به تفکر غالب بر جامعه تبدیل گردد. انتخاب خاتمی در ۲ خرداد ۱۳۷۶ و تکیه “اصلاحطلبان” بر مسند ریاست جمهوری به نمایندگی خاتمی، جلوهی سیاسی نهایی این گرایش بود.
سرکوب مضاعف زنان در ایران، نارضایتی عمیق و پتانسیل مبارزاتی این گروه اجتماعی را یکی از عرصههای مناسب برای فعالیت فعالان سیاسی و از جمله بورژوازی نوپا کرد. زنان این طبقه که خود نیز خواستهایی در این زمینه داشتند، فرصت را دریافتند و آن را به یکی از عرصههای نبرد با “انحصارگرایان” بدل کردند.
چنین بود که “فمینیستهای اسلامی” ایران پا به عرصه حیات نهادند، اما آنان در این راه تنها نبودند. اگر “فمینیستهای اسلامی” عمدتاً بخشی از زنان مسلمان طبقه بورژوازی و قشر متوسط بودند همپیمانانی نیز یافتند، زنان سکولار طبقه متوسط در داخل و خارج از کشور. زنانی که همچون فمینیستهای اسلامی خواهان حفظ رژیم اما سهم سیاسی در خوری بودند. آنان به وجد آمده از ظهور این پدیده، به گفتمان برابریطلبانهی زنان رنگ و بوی دینی دادند، و در برابر “فمینیسم اسلامی” رنگ باختند.
الگوی آنان خواستها و شیوههای مبارزات زنان “طبقه متوسط “در جنبش فمینیستی غربی بود: مشارکت در قدرت سیاسی حتا تا سطح ریاست جمهوری، سهم بیشتر در مجلس، اشغال پستهای بالای مدیریت، حتا کسب درجه اجتهاد دینی و از این قبیل. اما آنان درنیافتند اگر خواستها و شیوههای مبارزه این فمینیستها در کشورهای پیشرفته سرمایهداری توانست دستاوردهایی برای زنان “طبقه متوسط ” و در سایه مبارزات سایر جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش کارگری و سوسیالیستی، حتا برای زنان کارگر و زحمتکش داشته باشد، اما این امر در جمهوری اسلامی میسر نیست. از آن گذشته، تفکر حاکم بر آنان نه تنها بر مطالبات بلکه بر تاکتیکها و شیوههای مبارزاتی آنان نیز تأثیرات خود را بر جای گذاشت. آنان محتاط در عبور از “خط قرمزهای” رژیم، نگران از اوجگیری مبارزات زنان و فراتر رفتن از اهداف آنان و در هراس از نفوذ تفکرات مترقی و انقلابی در میان زنان در انتخاب تاکتیکهای مبارزاتی خود از تکیه بر نیروی تودهای زنان اجتناب کرده و برای کسب خواستههای خود از این یا آن جناحِ رژیم، از این یا آن آخوند و سیاستمدار، از این یا آن ارگان رژیم یاری طلبیدند. آنجا نیز که به تودهی زنان روی آوردند، بسیج و سازماندهی آنان را دنبال نمیکردند، بلکه زنان نزد آنان ابزاری بودند برای فشار آوردن بر جناح رقیب “انحصارطلب”، “اصولگرا” یا هر نامی که بر آن مینهادند.
تا به امروز نیز هر چند آنان هزینههایی برای فعالیت خود پرداختهاند، برخی زندانی شدهاند، برخی به خارج از کشور گریختهاند، اما بنا به ماهیت طبقاتی خود یارای آن را ندارند که راهی دیگر در پیش گیرند، گرچه فعالیتهایشان به بنبست رسیده است. شاهد آن نیز حضور فعال زنان در درگیریها و شورشهای سال ۸۸ بود. اگر تا پیش از سال ۸۸ اندک تردیدی نیز نسبت به نفوذ آنان در میان توده زنان وجود داشت، پتانسیل و شور مبارزاتی زنان در آن چند ماه و بیاعتنایی آنان به پند و اندرزهای “فعالین زن” تمامی تردیدها را زدود.
جمهوری اسلامی در ۳۷ سال گذشته ثابت کرده است تا زمانی که در بر همین پاشنه میچرخد، حاضر به مصالحه در زمینه حقوق زنان نیست. سالی که اکنون به پایان آن نزدیک میشویم شاهدیست بر این مدعا. سال ۹۳ را میتوان سال تشدید تبعیض، بیحقوقی، سال تفکیک جنسیتی، سال تلاش برای راندن زنان از عرصههای اجتماعی همچون دانشگاهها و محیطهای کار و راندن آن به انزوای خانه، و سال تشدید خشونت دولتی و اوباش رژیم علیه زنان نامید.
در شرایطی که نارضایتی زنان، روز به روز، شدت میگیرد، در شرایطی که راهکارهای زنان “اصلاحطلب” در ایران و تفکر نئولیبرالی در جهان به بنبست رسیده است، در شرایطی که چپ میرود تا جان تازهای بگیرد و خود را از غبار رخوت و ضعف دهههای اخیر بزداید، زمینه مساعدی برای فعالیت زنان سوسیالیست و مدافعان واقعی حقوق زنان پدید میآید. موانع موجود، موانعی جدی بر سر راه مدافعان واقعی حقوق زنان هستند، اما گذرناپذیر نیستند. در شرایط دیکتاتوری و خفقان اتخاذ و تلفیق شیوههای سازماندهی مخفی و مبارزه علنی، دشمن را از شناسایی و سرکوب کامل فعالین بازمیدارد. پیوند با فعالین پیشرو کارگری و جنبش کارگری و پیشروان سوسیالیست سایر جنبشهای اجتماعی، همپیمانان نیرومندی برای آنان فراهم میآورد. همیاری و همکاری فعالین زن داخل و خارج کشور بر قدرت آنان میافزاید. استفاده از امکانات اینترنتی، ابزارهای مبارزاتی را متنوع کرده و به آگاهیرسانی و بسیج یاری میرساند. تنها و تنها، اگر زنان سوسیالیست این فرصت را دریابند، میتوانند با طرح مطالبات تودهی زنان، با آگاهگری، با سازماندهی و بسیج، با مبارزه با مبانی فکری “اصلاحطلبان” در میان زنان، با اتخاذ تاکتیکهای مناسب در هر مرحله، جنبش زنان را از زیر نفوذ آنان خارج کرده و مهر خود را بر مبارزات آنان بزنند.
روز جهانی زن از همان آغاز، روز اعتراض به نابرابریها و ستمهای عجین شده با تاریخ طبقاتی جوامع و مبارزه برای دست یافتن به حقوق انسانی زنان بوده است. زنان سوسیالیست، این روز را پدید آوردند و همواره با مبارزه خود آن را گرامی داشتند. مبارزهای که تا محو طبقات و دستیابی به رهایی کامل در سوسیالیسم ادامه خواهد داشت.
ما نیز ۸ مارس، روز جهانی زن را همچون پیشینیان خود با مبارزه گرامی بداریم.
سازمان فدائیان (اقلیت)