آنچه میخوانید بخشهایی از مشاهدات بهرام قدیمی از این دو کشور است.
تجربهی مکزیک
آشپزخانههای مردمی در سایر کشورهای امریکای لاتین هم وجود دارد، از جمله مکزیک و السالوادور. در این کشورها نیز این نهادها ریشه در سنن بومی مردم دارد. مثلاً در برخی مناطق مکزیک، مانند ایالت اوآخاکا، جشنی هست به نام «گلاگتسا» (Gelagetza). این جشن هر سال یک بار برگزار میشود، یک خانواده سازماندهی آن را به عهده میگیرد و کار سادهای هم نیست. اعضای آن خانواده، با افتخار این کار را انجام میدهند ولی اهالی محل هیچ کمکی را دریغ نمیکنند، ولی این رسوم با تمام تشابهاتش عین آشپزخانهها نیست.
«شورای محلات شهر مکزیکو» و «اتحادیه خلقی انقلابی امیلیانو زاپاتا» از جریانات تودهای هستند که هر دو در محلات مختلف مکزیکو سیتی فعال بودند. شورای محلات بیشتر در محلات مرکزی و «اتحادیه خلقی انقلابی امیلیانو زاپاتا» بیشتر در مناطق حاشیهی شهر ۲۲ میلیون نفری.
فعالیتها در ابتدا بیشتر حول بهسازی محلات آغاز شده بود. شورای محلات به عنوان محصول سازماندهی مردمی پس از زلزلهی سال ۱۹۸۵ برای بازسازی مساکن و «اتحادیه خلقی انقلابی امیلیانو زاپاتا» در جستجوی بهسازی حلبیآبادهای اطراف شهر، به خصوص در شرق و غرب شهر پا گرفتند. با فعالتر شدن زنان، مشکل وقت آشپزی برای اعضای خانواده نیز بروز کرد. ولی بیش از آن فقر و ناتوانی بسیاری از زحمتکشان برای تهیهی غذای گرم برای فرزندانشان مشکلساز بود. از همین رو ایدهی «صبحانه خانههای خلقی»، و «آشپزخانههای خلقی» به سرعت فراگیر شد.
صبحانه خانه
از نظر سازماندهی، بین سازمانهای تودهای مختلف در مکزیک، تفاوتهای اساسی وجود ندارد، با این حال در عمل دیدگاههای سیاسیای که بنیانگذاران و رهبران این جریانات با خود حمل میکنند، همیشه تأثیر خودش را به جا میگذارد.
بنیانگذاران «اتحادیه خلقی انقلابی امیلیانو زاپاتا» که سابقه یک جریان مائوئیستی و کار تودهای را با خود حمل میکنند، در عمل روزمره نیز به اعتقادات تودهها اهمیت به خصوصی قائلند. برای مثال در مراسم و جشنهایی که این تشکل برگزارمی کند، ما شاهد مراسم عشاء ربانی نیز بودهایم. این امر با توجه به دیدگاههای غیرمذهبی اکثریّت قاطع رهبران تشکیلات، و با توجه به جو بسیار مذهبی ساکنین حلبیآبادها و حاشیهنشینان، گویای برخوردی عملگرا بافرهنگ غالب است. پیشنهادی که این تشکل در برخی از مناطق تحت نفوذش به میان همسایگان برد، با توجه به نیازهای واقعی مردم بود. طبیعی ست که آنان بر فراز سر مردم تصمیم نگرفته بودند. به همین علت نیز به سرعت در بسیاری از محلات، یک یا دو «صبحانه خانه خلقی» پا میگیرد.
در یکی از محلاتی مطرح شد بابت هر کودک، یک پزو پرداخت شود و با پولی که جمع میشود، وسائل مورد نیاز از میدان خریداری شود تا ارزانتر باشد. هر کودکی قبل از رفتن به مدرسه، میتواند به صبحانه خانه برود، و صبحانه گرم بخورد. کار خرید، آشپزی، ظرفشویی و تمیز کردن محل بین والدین این کودکان تقسیم شد. حاصل کار این بود که صبحانهی بسیاری از این کودکان که در گذشته با شکم گرسنه عازم مدرسه میشدند، دیگر تضمین شده است.
سازماندهی در چنین مناطقی با سازماندهی در مناطقی که در آن درگیریهای نظامی علنی در جریان است، بسیار متفاوت است. در مناطق شهری از یک طرف زندگی مجزا و خصوصی در جریان است، حال آن که در مناطقی که جنبشهای مسلح انقلابی فعالاند، زمینههای کار جمعی فراهمتر است. درعینحال مسئولیتهای کار روزمره نیز برای افراد تقریباً وجود ندارد. این امر به هیچ عنوان ارزش فعالیتهای اجتماعی، از جمله آشپزخانههای خلقی را در مناطق تحت نفوذ جنبشهای انقلابی کم نمیکند، ولی نشان میدهد که دینامیک سازماندهی، شکل دیگری دارد.
تجربه السالوادور
گوارخیلا روستایی در استان چالاته نانگو است. نظامیان سابقاً بارها این روستا را مورد حمله قرار داده و آن را ویران کرده بودند. ساکنین آن به کشور هندوراس گریخته بودند.
از سال هال ۱۹۸۶ به بعد، ساکنین منطقه به صورت سازماندهی شدهای با روستاهای خود بازگشتند و این روستاها را «بازمسکونی شده» یا «روستاهای بازسازیشده» نامیدند.
در آن سالها مشکلات عدیدهای در مقابل ساکنین این روستاها بود. ارتش حتی اجازه ورود مصالح ساختمانی را هم نمیداد و همه چیز باید قاچاق میشد. از سیمان و آهن گرفته تا پارچه برای دوخت لباس. هر مردی «چریک» محسوب میشد. در چنین اوضاعی زنان بار سازماندهی لجستیک را بر دوش گرفتند. از وارد و خارج کردن افراد تا وسائل مورد نیاز زندگی روزمره، تا وسائل الکترونیکی برای تعمیر بیسیمها، تهیه ی مطلب و گویندگی رادیو و هر چیز دیگری که عامیانه آن را از شیر مرغ تا جان آدمی زاد مینامند. اما در کنار کارهای مبارزاتی، زندگی روزمره نیز باید سازماندهی میشد. روستاها باید از مین پاک میشدند، آلونکها باید به خانه بدل میشد، بهداشت و آموزش باید تأمین میشد و...
به هر سو که نگاه میکردی، زنان را میدیدی که گوشهی کار را گرفتهاند و در ساختمان دنیایی که رؤیایشان بود سهم داشتند. با این حال باز تولید زندگی انسانی نیز بخشی از فعالیت زنان بود. زنان حامله میشدند، وضع حمل میکردند، بچه شیر میدادند و پا به پای مردان در فعالیتهای اجتماعی شرکت میکردند. بنابراین نیاز به آزاد شدن وقت و باز شدن دستشان، هر چه بیشتر حس میشد. از همین رو کئوپراتیوها شکل گرفتند. زنان یکی از پایههای این کئوپراتیوها بودند.
به خصوص در روزهای اول بازگشت به روستاها، تهیهی غذا بار سنگینی بود. برای پختن ترتیلا باید ذرت دانه دانه شود، در آب خوب بپزد، بعد آرد شود ـ در آنزمان فقط با کمک یک سنگ گرد ـ، بعد این آرد خمیر شود و روی ساج بر آتشی که قبلاً باید هیزمش جمعآوری شده باشد، به نان ذرت، همان ترتیلای معروف تبدیل شود. باید در نظر داشت که این مراسم سه بار در روز انجام شود.
پس تشکیل یک آشپزخانهی جمعی که در آن به نوبت کارکنند، اصولاً نمیتواند دور از انتظار باشد. چنین آشپزخانههایی در روستاهای مختلف شکل گرفت و زندگی روزمره را رنگ بخشید. همین آشپزخانهها پس از آن که زندگی در روستاها کمی عادیتر شد، به «آشپزخانههای خلقی» یا «قهوهخانهی خلقی» بدل شدند. هنوز بقایای آن، پس از این همه سال در برخی مناطق به صورت کئوپراتیو زنان فعال است.
مبارزه با آشپزخانههای خلقی
سازماندهی چنین آشپزخانههایی با آن که بر اساس نیاز اولیه مردم است، با این حال همیشه از سوی احزاب رسمی و انتخاباتی به عنوان ابزاری برای جمع کردن رأی در نظر گرفته میشوند. به همین دلیل در بسیاری از موارد که این شکل سازماندهی تودهای موفق بوده است، ناگهان سر و کله این یا آن حزب هم پیداشده که با مخارج کمی ـ مثلاً پرداخت وجوه خرید مواد اولیه ـ سعی کرده اینطور وانمود کند که فقط با کمک آنها چنین امری امکانپذیر است.
در برخی موارد نیز دولتها به شدت با آن برخورد میکنند. یعنی گاهی حتی آن را به عنوان دستساخته نیروهای چریکی و مخالف مینامند و با آن به شدت بر خورد میکنند.
بهرام قدیمی
کانون مدافعان حقوق کارگر