افق روشن
www.ofros.com

جنبش زنان در گیومه

در ستایش ٨ مارس - زنان فرودست در خانه سیاه است


محمد قراگوزلو                                                                                                یکشنبه ١۵ اسفند ١٣٨٩

٢. زنان فرودست در خانه سیاه است

به یاد اثیریِ پرستو فرهودی*
سرِقرار

یادداشت کوتاه "جنبش زنان در گیومه، ١- در ستایش ٨ مارس" را با زمزمه ی بخشی از ترانه ی "زن فرودست ترین دنیاست" از جان لنون به پایان بردیم و قرار گذاشتیم که بعد از نجوای این ملودی، سخن خود را ادامه دهیم. اینک سرقرار آمده ایم. به یاد پرستو فرهودی*. زنی شوریده و شیدا که خاطره اش در تلفیقی از سراب حقیقت خیال و مهتاب واقعیت حال در رمان "پرستو در باد" این قلم به تاریخ جنبش اجتماعی ضد سلطنت پیوسته است و کتابش در انتظار یا پندار کسب مجوز در وزارت ارشاد خاک می خورد. داستانی بر محور عشق و بر لولای تقابل تئوریک و سمپاتیک دو نماینده ی چپ چریکی و چپ کارگری...

***

زنان محصور ثروت و قدرت
بر مبنای یک تحلیل مبتنی بر داده های جامعه شناختی در کشورهای فرعی سرمایه داری، افراد و سیاست مداران به طور معمول از مسیر قدرت به ثروت می رسند. رضاشاه نمونه ی بارز این مدعاست که در ابتدای خزیدن به پله های اولیه ی قدرت سرجوخه ی فرودست و فقیری بیش نبود اما هنگام تبعید نیمی از سرزمین های ایران را به نام خود ثبت کرده بود. میزان ثروت بن علی و مبارک و قذافی و سایر دیکتاتورهای لرزان منطقه ی اگرچه پوشیده است اما در یک قلم گفته شده که جناب سرهنگ قذافی بیش از ٣٠ هزار میلیارد دلار ناقابل اندوخته ی مالی دارد. در مقابل افراد و سیاست مداران در کشورهای سرمایه داری پیشرفته از مسیر ثروت به قدرت سیاسی می رسند. ما هم مثل شما شنیده ایم که همین حضرت باراک اوباما ی ظاهراً مردمی نزدیک به پنجاه میلیون دلار در ستادهای تبلیغاتی خود هزینه کرده است. چنین پول هایی البته در انتخابات های برگزار شده در ایران نیز حیف و میل شده است که از آن می گذریم. به هر صورت طبقه ی بورژوازی چه از مسیر ثروت یا از طریق قدرت به نظام و ابزار سلطه ی طبقاتی (دولت) نایل آمده باشد، واقعیت این است که مالکیت وسایل تولید را در اختیار دارد و با این وسیله دو عنصر اصلی قدرت و ثروت را نیز هم زمان تحت کنترل خود گرفته است. غالب وسایل تولید در همه ی کشورهای سرمایه داری اصلی و فرعی زیر یوغ مردان است و به تبع آن بیش ترین ثروت موجود در دنیا نیز در حساب آقایان نهفته است. به این مفهوم می خواهیم بگویم که شیوه ی تولید سرمایه داری، اساساً متکی به روابط اجتماعی مردسالارانه است، و به یک عبارت سرمایه داری از جنس مرد است! به معنای دیگر در ماجرای توزیع ثروت و قدرت زنان عدد تعیین کننده یی نیستند.

مشارکت زنان
به دلیل پیش گفته انتظار مشارکت برابر و فعال زنان با مردان، تحت سلطه ی شیوه ی تولید سرمایه-داری از اساس بی هوده است. بر اساس آخرین سرشماری رسمی در ایران (١٣٨۵) زنان ١/۴٩ درصد جمعیت کشور را ساخته اند. جمعیت کل کشور در آن تاریخ بالغ بر ٧٠ میلیون و ۴٩۵ هزار و ٧٨٢ نفر بوده است. تعداد مردان ٣۵ میلیون و ٨٦٦ هزار و ٣٦٢ نفر و شمار زنان ٣٤ میلیون و ۶٢٩ هزار و ۴٢٠ نفر بوده است. در واقع زنان ایران تقریباً ١/۴٩ درصد از کل جمعیت کشور را شکل داده اند. نسبت جنسی جمعیت ١٠٣ یا به ازای هر ١٠٠ نفر زن، ١٠٣ مرد ثبت شده است. نکته ی جالب این که در ایران میان میزان موالید و اشتغال زنان رابطه ی منفی جریان داشته است، تا آن جا که در مقابل یک درصد افزایش باروری، میزان اشتغال زنان ٢٣ درصد کاهش یافته است!! به گزارش مرکز آمار ایران جمعیت فعال زنان در حوزه ی اشتغال صرفاً ٧/١٢ درصد بوده است. نرخ مشارکت زنان در این زمان فقط ۵/١۴ درصد ارزیابی شده حال آن که همین نرخ در عربستان زن ستیز۵/٢١ درصد بوده است.
و جالب تر این که در زمان کیا و بیای اصلاح طلبان، که بوق و کرنای "حقوق زن" گوش عالم و آدم را کَر کرده بود میزان دست رسی زنان به سمت های مدیر کلی در دستگاه های دولتی ۴/١ درصد بوده و میزان حضور زنان در مجلس ششم - به عنوان نهاد حداکثری مشارکت و اعتلای توسعه ی سیاسی و عروج دموکراتیزاسیون - از ۴/۴ درصد فراتر نرفته است. در همان دوره (سال ١٣٧٨، دو سال بعد از دوم خرداد و ده سال پس از" سازنده گی") سهم زنان از عضویت در هیات علمی دانشگاه ها صرفاً ٢/١٨ درصد - سه درصد کم تر از سال ١٣۵٧ - بوده است.
سیاست های تعدیل ساختاری نئولیبرالی و فقر زنان برنامه های موسوم به تعدیل ساختاری (SAP) و تعدیل ساختاری ارتقا یافته (ESAP) و اجرای برنامه های سمی و مهلک صندوق بین المللی و بانک جهانی - و به ویژه خصوصی سازی های نئولیبرالی - زنان را به گودال بدترین شرایط اقتصادی ممکن ظرف صد سال گذشته، انداخته است:
- ساعات کار بیش تر از مردان.
- محدودیت فرصت برای اشتغال درآمدزا.
- حذف از گردونه ی نیروی کار تولید مستقیم.
- تحدید شرایط کار در مراکز دولتی و انتقال به بخش های خصوصی با دست مزد نازل.
- هُل دادن زنان به سوی صنعت پورنوگرافی و روسپی گری خیابانی.
- آزار جنسی در داخل و خارج محیط کار به ویژه در شیفت شب.
- محرومیت از مرخصی زایمان.
- محرومیت از حق عائله مندی.
- محرومیت از حق نماینده گی شدن در اتحادیه ی کارگری.
- اخراج بعد از ازدواج.
آمار ساز و کار این "خانه ی سیاه"- به تعبیر فروغ - در کشورهای زیر یوغ برنامه های نئولیبرالی بسیار نزدیک است. برای نمونه به وضع کارگران زن در ایده ال ترین کشور یا بهشت موعود سرمایه داری یعنی ژاپن، اشاره می کنم. در ژاپن از میان شاغلین ثابت، مردان ٢/٨٨ درصد نیروی کار را تشکیل می دهند. حال آن که در بخش مشاغل نیمه وقت مردان تنها ١/٨ درصد فعالند و ٦/۴٠ درصد نیروی کار نیمه وقت و بی ثبات به زنان تعلق دارد. اصلاحات اقتصادی و تغییر قانون کار در پنج سال گذشته به موازات تشدید بحران اقتصادی، زنان کارگر ژاپنی را به سیاه ترین زاویه ی ممکن بازار کار رانده است. قوانین محدودیت تعطیلات و کار تا پاسی از شب برای کارگران زن لغو شده است. اصلاحیه ی قانون فرصت مساوی اشتغال و قانون برخورد عادلانه با شاغلین صرف نظر از شرایط اشتغال یا بندهای قرارداد؛ دست کارفرمایان ژاپنی را بازگذاشته است تا به هر شکلی که دل شان خواست، زنان کارگر را تحت فشار قرار دهند. دولت ژاپن حتا معاهده ی سازمان جهانی کار (ILO) را نیز تصویب نکرده است. در هنگ کنگ، کره ی جنوبی، مالزی، اندونزی، نپال، تایلند، ویتنام، سریلانکا، هند تا آفریقای شمالی و خاورمیانه وضع به همین منوال - و البته وخیم تر- است. برای مثال در کره ی جنوبی (یکی دیگر از چند بهشت موعود سرمایه داری) شغل ٧٠ درصد کارگران زن بی ثبات است. این بی ثباتی در ایران به مشاغل قرارداد سفید مشهور شده است و کارفرما می تواند به طور یک جانبه وبا اراده ی شخصی کارگر را اخراج کند.

زنان مجرد و مطلقه در خانه یی که سیاه است
یک ضرب المثل تزاری می گوید: «خیال کردم دو نفرند، اما بعد دانسته آمد که آنان یک نفر بودند. مردی با همسرش!!»
زنان مجرد یا مطلقه - اگر بر و رویی هم داشته باشند - در محیط کار یا جامعه همواره در معرض سو ءاستفاده ی کارفرما و مردان قراردارند. مضاف به این که زنان شوهردار نیز باید "مسوولیت خطیر" حامله گی، زاییدن، پروریدن، شستن، پختن، و البته هم بستر شدن را - حتا در مواقعی که تمایلی ندارند – به دوش بکشند و اگر در همین حال شاغل نیز باشند باید این روند را فقط با معیار استثمار وحشیانه محک زد. در جامعه ی سرمایه داری، زنان مطلقه یا مجرد همیشه در شمار مغلوبان محسوب می شوند و در هیچ محکمه یی برنده نیستند. بازار کار به آنان یک جور ستم می کند و بازار عمومی جامعه جوری دیگر. به زعم کارفرما زن مطلقه یی که به دنبال کار آمده است، ناگزیر باید به تمام شرایط پست و پیش-نهادهای غیرمنصفانه و ضد انسانی تن بدهد. دستمزد کم و کار غیر تخصصی. و اگر مناسب بود کام جویی. زن مطلقه می داند که آسمان هر کجا همین رنگ است و مقاومت به مثابه ی بی کاری و فقر است. ناگزیر با نازل ترین دستمزد نیز نیروی کارش را به حراج می گزارد. به این مشاغل می-گویند "کار زنانه!!" این اصطلاح کثیف تنها مفاهیم کار غیر تخصصی و دستمزد ناچیز را تداعی نمی کند.تعفن موجود در جامعه ی مردسالار را نیز معنا می کند. "کار زنانه" یعنی کاری که هر مردی حاضر به پذیرفتن آن نیست.

زنان دو شغله
کار خانه گی امری واجب و البته بدون مزد و منت است. و چون جای مادران در بهشت است پس باید علاوه بر وظیفه ی مادری، از جوراب بوگندو تا لباس زیر شوهران را بشویند. اتو بزنند و همیشه بوی پیاز داغ صادر کنند. در همین مناسبات خانواده گی، اگر کمی پیش تر برویم، درمی یابیم که آمیزش جنسی غالباً یا همواره با پیش نهاد - بهتر نیست گفته شود: تحمیل - مردان انجام می شود و اگر زنی به هر دلیل - از جمله خسته گی تن و جان - آماده گی نداشته باشد، این عمل یک سویه آغاز و تمام می شود. می خواهم بگویم که در جامعه ی مردسالار سرمایه داری زنان حتا مالک جسم خود نیز نیستند.
در این مناسبات زنان شاغل و خانه دار، اگرچه عملاً دو شغله هستند، اما فقط به خاطر یک شغل - کار در بیرون خانه - مزد می گیرند. در چنین خانواده هایی که زنان و مردان پا به پای هم کار می کنند اگر در نتیجه ی پس انداز، خانه یا اتوموبیلی خریداری شود، در غالب قریب به اتفاق موارد، سند مالکیت آن به نام مرد ثبت می شود. زنان فقط مالک جهیزه یی هستند که بعد از دو سه سال پوسیده است و چون قرار بوده با رخت سفید به خانه ی بخت بروند و با موی سفید عازم آخرت شوند، پس نباید بهره یی مادی از دنیای دنی و گذرا داشته باشند.
زنان دو شغله عموماً وقت مفید و آزاد ندارند. خسته از کار به خانه باز می گردند و شغل دیگری را شروع می کنند. اما وضع مردان به گونه یی دیگر است. آنان با دوستان شان - اگر زن صیغه یی و دوم و سوم در کار نباشد - قرار گردش و چرخش می گزارند. در مهمانی ها پاسور و تخته نرد می زنند و زنان می پزند و سرو می کنند و می شویند و زر زر بچه را می شنوند و آخر شب، خسته و شکسته برای آغاز روزکاری دیگر، به رخت خوابی می روند که انتظار عشوه از جسمی فرسوده دارد و چون نتیجه ی مطلوب نمی گیرد به سراغ دیگری می رود. تازه زنان برای آماده سازی صبحانه ی فرزندان مدرسه یی و رخت و لباس پوشاند فرزندان باید دست کم یک ساعت زودتر از مردان خواب را در چشمان تر خود بشکنند! (در افزوده: به همین دلیل سخن گفتن از تشکل زنان از یک سو اتوپیک است و از سوی دیگر" لازم؟")
یک خانواده با زن دو شغله را در نظر بگیرد که به مهمانی دعوت شده اند. روی کارت دعوت نوشته "آقای الف به همراه خانواده" در بهترین شرایط به جای خانواده می نویسند "به اتفاق بانو". معروف است که لئوتولستوی( نویسنده ی جنگ و صلح و.. ) همیشه مشغول کار خود بوده و به همسرش در حد یک رحم بارآور توجه می کرده است. در این حال همسر تولستوی شاکی از بی اعتنایی شوهر، همیشه در حال قُرولُند بوده است. تا این که یک روز خدمت کار خانه به خود اجازه می دهد تا سر خانم داد بزند که: "خانم! جناب کنت در حال حل مشکلات بشریت هستند و فرصت پرگویی های شما را ندارند. لطفاً دست از سر ایشان بردارید!" مصیبت را ببین!

غیبت زنان در اتحادیه و سندیکا
شاید به دلایل پیش گفته است که زنان کارگر در بدنه و به خصوص رهبری سندیکاها و اتحادیه های کارگری نقش مفید و موثری ندارند. همه می دانند که اعضای هیات مدیره ی غالب اتحادیه های کارگری را مردان تشکیل می دهند. در سخن رانی هایی که به مناسبت های مختلف از جمله یک مه و حتا 8 مارس انجام می شود، صدای مردان شنیده می شود. مدیران اتحادیه های (محافظه کار) کارگری معتقدند که "سازمان دهی زنان در متن جنبش کارگری دشوار است!!" زنان کارگر - به دلیل ضیق وقت - باید به وظایف خود در خانه نیز عمل کنند و تبعاً وقت لازم برای فعالیت اجتماعی ندارند. استدلال مهملی که بارها با حضور قاطع زنان در سخت ترین شرایط مبارزه ی طبقاتی نفی شده است. در آستانه ی به قدرت رسیدن تاچر (نئولیبرالیسم هار انگلیسی) فقط ٢٧ درصد از اعضای اتحادیه های کارگری انگلستان از زنان شکل بسته بود و شگفت آن که از این میزان صرفاً دو درصد در رده ی مدیریت اتحادیه یی ایفای نقش می کردند. در کنگره های سالیانه ی دهه ی منتهی به عروج تاچریسم فقط ۵ درصد از نماینده گان اعزامی زن بودند. معلوم است که در چنان شرایطی که طبقه ی کارگر نیمی از قدرت کمی و کیفی خود را به همراه ندارد مغلوب نئولیبرالیسم می شود. زنان کارگر اگرچه نسبت به شرایط و محیط کار همواره از مردان حساس تر و هوش مند تر بوده اند اما ویژه گی بارز آنان هرگز از سوی اتحادیه های کارگری - چه رسد به کارفرما - جدی گرفته نشده است. اصطلاح آشنا و منحوس "اعضای اتحادیه های کارگر ی و همسراشان" - حتا اگر اشاره به زنان خانه دار باشد - به تنهایی گویای نادیده گرفتن زنان کارگر است.

آسیب پذیری و هوش مندی زنان
زنان کارگر با وجود هوش مندی پیش گفته همیشه از مردان آسیب پذیرترند:
- نامناسب بودن ابزار تولید به طور فیزیکی.
- محیط کار خصمانه، خشن و مردانه.
- کارفرمای مرد.
- فقدان سرویس های بهداشتی مناسب و مجهز.
- تبعیض و تهدید جنسی.
- آثار خطرناک عوامل شیمیایی و بیولوژیکی بر زنان کارگر باردار.
- استرس ناشی از شیفت های نامنظم و کار بی ثبات.
- آسیب های فیزیکی از جمله رباطی، چشمی، استخوانی و عضلانی.
با وجودی که زنان در حوزه ی جست وجو، فهم و انتقال هشدارها و اخطارها، تحمل دشواری ها، کاربست صحیح وسایل ایمنی، دقت در درک نشانه ها، دریافت خطرات کار و غیره از موقع و وضع به مراتب بهتری نسبت به مردان برخوردارند اما به دلیل بعضی کاستی های فیزیکی (از جمله قدرت کم تر عضلانی) همواره در شغل ها یی به کارگرفته می شوند که ارتباط مناسبی با توان مندی های شان ندارند.
زنان به لحاظ آموزش پذیری نیز از مردان قوی ترند. با وجود تمام محدودیت ها، در کشوری مانند ایران کیفیت و کمیت دانشجویان و فارغ التحصیلان دختر، همیشه از پسران برتر بوده است. در آمریکا به ازای هر ١٠٠ فارغ التحصیل پسر، ١٣٠ دختر فارغ التحصیل می شوند. در سوئد این میزان به نسبت ١٠٠ به ١۵٠ به سود دختران است.

باقی این سخن را زین سان همی شمار....
در صد سال گذشته مدیای مسلط بورژوایی تا توانسته است در حق شاخص ترین زنان صاحب نظر چپ و سوسیالیست از رزا لوکزامبورگ و الکساندرا کولونتای و کلارا زتکین تا رایا دونایفسکایا محدودیت های خبری و تصویری ایجاد کرده است. اگر تلاش زن کارگر بولیویایی (دوچانگارا) و مادر جونز، برای تحکیم مبانی بورژوازی صورت می بست، اکنون به اسطوره های فراموش ناشدنی تبدیل شده بودند. این ستم طبقاتی از بورژوازی شگفت نیست. اما واقعیت این است که جنبش کارگری نیز به دلیل حاکمیت جریان مردسالارانه، مجال رشد زنان را سلب کرده است. در کمیته ها و مجامع و اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری - از انگلستان و فرانسه تا ایران - کم تر نشانی از حضور قاطع زنان دیده شده است. در تاریخ فرهنگ یک صد سال گذشته ی ایران به ندرت می توان در حد انگشتان یک دست زنان شاخص برشمرد. هم پای دهخدا و نیما و هدایت و شاملو و ساعدی. تاریخ مرد محور این کشور - که حتا معشوقه اش نیز مرد است و مغ بچه است و من در یک کتاب به آن پرداخته ام - راه رشد زنان را بسته است. این، تاریخ مبارزه ی طبقاتی است که زنان غالباً در آن غایب بوده اند و اگر در جایی حاضر شده اند، حداکثر نقشی در حد مادر حسنک وزیر یا رابعه بنت کعب قزداری ایفا کرده اند.
از قرار در تمام دنیا وضع به همین منوال بوده است. در "دموکراتیک"ترین کشور سرمایه داری معاصر (آمریکا) بانوی اول کشور، شهرت شوهرش را یدک می کشد و هنوز یک رئیس دولت زن پیروز انتخابات نبوده است. در همین کشور سارا پیلین صرفاً به خاطر جذابیت های جسمی و جنسی - وابته ساماندهی اوباش تی پارتی - در کنار مک کین قرار می گیرد. خانم هیلاری کلینتون، اگر به اعتبار و سابقه ی شوهرش نبود مدیر حساب داری شرکت GM نیز نمی شد. اَه! خانم کلینتون! چه خوب شد سرماجرای مونیکا لوینسکی لوند کوتاه آمدی، وگرنه الان کسی مانند سایروس ونس در جای تو نشسته بود...
بخش دیگری از ترانه های جان لنون را بخوانید و کمی از آلام این نوشته بکاهید:
زن فرودست ترین دنیاست
آری چنین است
اگر باور نداری نگاهی به شریک زنده گی ات بینداز
زن برده ی برده گان است
آری باید این را فریاد کرد
مجبورش می کنیم که بزاید و بچه دار شود
بعد می گذاریم یک مرغ چاق پیرخانه گی شود
به او می گوییم جایش در خانه است و بس
بعد سرزنش اش می کنیم که بیش از حد غیراجتماعی ست
و به درد دوستی نمی خورد...

- افق روشن: ترانه جان لنون را ایدجا کنید.

*************

در ستایش ٨ مارس.١

پنجشنبه ١٢ اسفند ١٣٨٩
یکم

• راست است که معیار آزادی هر جامعه یی بر مبنای آزادی زنان سنجیدنی است...
• راست است که آزادی هر جامعه یی در گرو آزادی زنان است...
• راست است که بدون آزادی زنان سخن گفتن از آزادی جامعه یاوه است...
• راست است که زنان نیمی از جمعیت هر جامعه را شکل می دهند و هر جنبش اجتماعی فقط با حضور نیمه ی خود (زنان) توان مند است...
• راست است حتا در مدرن ترین جوامع و کشورهای معاصر زنان از حقوق اجتماعی برابر با مردان برخوردار نیستند...
• راست است که در کشورهای فرعی، زنان بیش از کشورهای سرمایه داری اصلی از ستم های جنسی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره رنج می برند...
• راست است که در کشورهای فرعی سرمایه داری - از جیبوتی و نیجریه و لیبی و کویت و بحرین و مصر و اردن و عراق و ایران گرفته تا پاکستان و افغانستان - مبارزه برای آزادی پوشش و فرهنگ و هنر و حق طلاق و حضانت و برابری جنسی و ارث برابر و غیره - اگرچه تلاشی تقلیل گرایانه است اما هر اندازه پیش رفت در تحقق آزادی زن و احقاق مطالبات پیش گفته حرکتی مثبت و رو به پیش است...

دوم
همه ی این ها و موارد مشابه راست است ولی بر مبنای این نظریه که "تاریخ جوامع از گذشته تاکنون، تاریخ مبارزه ی طبقاتی بوده است." (مانیفست ـ ١٨۴٨) می توان گفت - و پذیرفت - که:
•• آن چه امروزه تحت عنوان "جنبش زنان" مشهور شده است و با آب وتاب و لعابی از نحله های مختلف فمینیستی، مطالباتی معقول را پی می گیرد (در مورد جنبش های فمینیستی بنگرید به مقاله ی مبسوطی از این قلم تحت عنوان "ناامنی جنسی و جنبش های فمینیستی"،١٠/١٢/١٣٨٨، این جا وآن جا)، نه فقط حرکتی مینی مالیستی ست که در غالب اوقات به منافع اکثریت زنان کارگر و زحمت کش بی اعتنا می ماند، بل که در مجموع به سبب پای گاه فرا طبقاتی خود از ظرفیت های نهفته و فعال ذهنی و مادی جنبش های اجتماعی فراگیر مبتنی بر استراتژی سوسیالیستی نیز می کاهد.
•• جنبش زنان- همه جا در گیومه - به یک مفهوم جداسازی، انتزاع و محروم کردن جنبش طبقات فرودست از نیمه ی پرتوان آن نیرویی است که می تواند در مبارزه ی طبقاتی کارـ سرمایه، توازن قوا را به سود طبقه ی کارگر به هم بریزد.
•• جنبش زنان در کشورهای سرمایه داری فرعی با وجود درجه یی از ترقی خواهی که پیش تر برشمردیم مقوله یی ناروشن است که در بهترین شرایط تا حد جنبش های موج دوم فمینیستی در کشورهای اصلی سرمایه داری ارتقا می یابد و آخرین ظرفیت اش مبارزه با خشونت (خانواده گی، اجتماعی) علیه زنان و پس زدن ستم های جنسی است.
•• من در چند مقاله از جنبش زنان به عنوان متحد جنبش کارگری یاد کرده ام. اینک ضمن تصحیح آن موضع تاکید می کنم جنبش زنان نه تنها از خصلت طبقاتی مشخص و واحدی برخوردار نیست بل که به واسطه ی در بر گرفتن مطالبات زنان بورژوا - که آنان نیز خواهان آزادی پوشش و حق طلاق و حضانت و... هستند - صف زنان کارگر را متشتت می کند و جنبش کارگری را به تحلیل می کشاند. جنبش زنان همواره بر نازل ترین سطح ممکن مطالبات رفرمیستی درجا زده است و در ایران، زمانی که در اوج بره کُشانش بود برای مشروعیت بخشیدن به پلاتفرم خود، به سوی آقایان منتظری و صانعی دست کومک دراز می کرد.
•• شکل جدید همان جنبش، اینک به دلیل فشارهای دولت دهم، به غرب خزیده و خواسته های خود را در پارلمان های بورژوایی و مراکز متکی به سرمایه داری از جمله جایزه ی نوبل و پولیتسر و لابی با سیاست مداران دنبال می کند. این شکل جدید چه بداند و چه نداند، واقعیت این است که طرف های به اصطلاح حامی او خود از جمله ناقضین حقوق اولیه ی زنان هستند. کافی ست که به رفتارهای بیمارگونه ی جنسی برلوسکونی دقیق شوید تا به عرضم برسید. مضاف به این که اگر در غرب زنان از مصونیتی نسبی در حیطه ی نهاد کار و خانه برخوردارند و از خشونت سازمان یافته علیه آنان کاسته شده است و آپارتاید جنسی تا حدودی به بایگانی رفته است، همه و همه دست آوردهای بیش از صد و پنجاه سال مبارزه ی طبقه ی کارگر است که به این آزادی های نسبی مفهوم واقعی می بخشد.
•• انکشاف مبارزه ی طبقاتی در کشورهای اصلی سرمایه داری تبعاً مطالبات زنان را با آن چه که زنان در کشورهای فرعی سرمایه داری پی می گیرند متفاوت کرده است. چنین گفته می شود که دغدغه ی اصلی زنان ایران حضور در استادیوم های فوتبال و مقولاتی ست که در فیلم های جعفر پناهی و تهمینه میلانی دنبال می شود. راست است. اما همه راست نیست. نادرست نیست اما درست هم نیست. در ایران نیز استثمار بیش تر، بی کاری و به تبع آن فقر و به دنبالش فحشا زنده گی زنان را سخت شکننده کرده است. (در این مورد بنگرید به مقاله یی از این قلم تحت عنوان: بی کاری، فقر و روسپی گری این جا و آن جا ) همین استثمار و خشونت جنسی به صور دیگری در کشورهای اصلی سرمایه داری نیز مشاهده می شود. گیرم به شکلی شیک و مدرن تر. واقعیت است که بی کاری و فقر مهم ترین معضل اکثریت زنان جهان از آمریکا تا ویتنام، از انگلستان تا ایران، از پرتغال تا تایلند و اندونزی و عراق و مصر و تونس و لیبی و... است. جنبش های فمینیستی و جنبش زنان به مهم ترین نیاز زنان بی تفاوت می ماند.
•• جنبش زنان از مطالبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی زنان خانه دار سخن نمی گوید، نسبت به وضع کودکان کار بی تفاوت می ماند. به حاشیه ی شهرها و روستاها نمی رود. از زنان کارگر امضا نمی گیرد. (امضای خانم عبادی که معروف خانم رایس و کلینتون و آلیوماری فقید و ون کیمون هستند کجا و امضای فلان زن کارگر کجا؟)
•• کلیت فرا طبقاتی جنبش زنان اجازه نمی دهد که آنان از کار، نان، مسکن و آزادی سیاسی سخن بگویند. خیلی از اعضای این جنبش اساساً نیازی به کار و نان و مسکن ندارند و هزینه ی یک "میک آپ" لازمه ی حضورشان در فلان اکسیون، از اجاره خانه ی فلان کارگر زن نیز فراتر می رود.
•• گفته می شود جنبش زنان جریانی مدنی ست که برای سکولاریسم، رفع تبعیضات جنسی،دموکراسی (از نوع پارلمانتاریستی) مبارزه می کند. از قرار با این افق فی المثل سکولاریسم الهام علی اف باید برای این جنبش ارضا کننده باشد. مدل جمهوری مری رابینسون آرمان گرایانه و رسیدن به جایگاه بی نظیر بوتو اغواکننده! واقعیت این است که در سه کشور آذربایجان، ایرلند و پاکستان حقوق زنان به سه شکل کم و بیش متفاوت نقض می شود. البته که قصابان برآمده از اسلام سلفی در پاکستان وحشیانه تر از اوباش علی اف به حقوق زنان یورش می برند، اما در نهایت عقلانی شدن القاعده ی زن کُش پاکستانی - به روایت جنبش زنان - در استثمار زنان نفت گر باکو متوقف می-شود و به آزادی زن نمی انجامد.
•• دوستان بسیار نازنینی از "تشکل زنان کارگر" دفاع کرده اند، اما اگر می پذیریم که زنان کارگر به عنوان نیمی از طبقه ی کارگر فقط در متن جنبش چپ کارگری قادر به ایفای موثر نقش طبقاتی خود هستند، دیگر سخن گفتن از یک تشکل مستقل شقه کردن جنبش کارگری ست. تشکل زنان کارگر فی المثل باید برای ایجاد رختشوی خانه، سه روز مرخصی مازاد بر مردان کارگر، شرایط ویژه محیط کارگر، دست مزد شهروندی برای زنان خانه دار - خانه داری به عنوان کار - تاسیس شیرخوارگاه و مهدکودک و مشابه این ها مبارزه کند. اگر این خواسته ها در متن پلاتفرم جنبش کارگری ثبت نشود، راست ترین مفهوم آن فرو غلتیدن این جنبش در سراشیب انحطاط مردسالاری است و به تبع آن از دست دادن ماهیت ترقی خواهانه و سوسیالیستی جنبشی است که برای آزادی جامعه مبارزه می کند. زنان کارگر بخشی از طبقه ی کارگرند و تبعاً جنبش یا تشکل این زنان نیز فقط در درون طبقه می تواند شکل بگیردتا در کنار هم رزمان مرد، علیه سرمایه داری مبارزه ی طبقاتی متشکل را پیش ببرد.

این ترانه ی زیبای جان لنون را زمزمه کنید تا بخش بعدی یادداشت را بنویسم:

زن فرودست ترین دنیاست
آری چنین است
بیندیش و کاری کن
مجبورش می کنیم که صورتش را رنگ کند
                                     و برای مان برقصد
اگر نخواهد برده باشد می گوییم دوست مان ندارد
اگر واقعی باشد می گوییم ادای مردان را در می آورد
او را مدام تحقیر می کنیم
اما چنین می نماییم که روی سرمان جا دارد

....

محمد قراگوزلو

Mohammad.QhQ@Gmail.com