اول: بگذارید از روابطی که زیر سقف خودمان (خانواده مشترک) برقرار است شروع کنیم. هستند بسیاری زنان آزادیخواه که برای رهایی زحمتکشان مبارزه میکنند و همسرانشان هم جزء فعالین جنبش های کارگری، دانشجویی و چپ به حساب میآیند. اما در زیر همین سقف خود را در زندان روابطِ مردسالارانه و رفتارهای زن ستیزانه اسیر می بینند. چرا؟ بسیاری از فعالین جنبش های یاد شده نقش زن را به پایبندی و تعهد نسبت به منافع مشترك «کارگری» محدود می بینند. هستند بسیاری مردان فعال در جنبش های اجتماعی که هر حرفی از حقوق پایمال شده زنان و ستم جنسیتی را مخرب و باعث تضعیف این جنبشها معرفی میكنند. چرا؟ كم نیستند مردان فعال در جنبش های اجتماعی و چپ كه با عقب مانده ترین گرایش ها و ارزش ها و سنت های مردسالارانه رایج درجامعه (و در صفوف توده های كارگر و زحمتكش) همراه میشوند یا در مقابلش سكوت اختیار میكنند! چرا؟ بهتر است تعارف هایی که در "تجلیل از شخصیت زن" و "به رسمیت شناختن حقوق زنان" باب شده را جدی نگیریم. اینها قبل از اینكه نشانه یك دگرگونی واقعی و عمیق در افكار و ایده های كهنه و سنتی درمورد زنان باشد، نتیجة فریادهایی است كه زنان شورشگر شبانه روز در مقابل سركوب و فشار نظام طبقاتی و مردسالار سر داده اند. اینها حتی بخشا عقب نشینی لفظی است در برابر حركت زنان حق طلبی كه در مقابل تحقیر و یا مردانی كه بر سر "درجه دوم" بودن زنان با این نظام همسو و همفكر هستند، جا نزده اند. و بالاخره آیا تعداد محدود زنان آگاه و مبارز در صفوف تشكل های مربوط به جنبش های اجتماعی و چپ، به ویژه در سطوح تصمیم گیری و رهبری را می توان از تفكر مردسالارانه مسلط بر این تشكل ها و عملكرد باز دارندة ناشی از آن، جدا دانست؟ نگرش مردسالارانه صرفاً به نفی وزنه و جایگاه زنان در صفوف طبقة کارگر محدود نمیشود، بلكه در حیطه تئوریك مساله زن را " مساله ای بورژوا دمكراتیک" عنوان میكند و آن را كم اهمیت تر از به اصطلاح " مسائل طبقاتی" قلمداد میكند و به شكلی یك سویه، آن را تابع "مساله طبقاتی" میداند.
دوم: آمار جدید حكومتی سهم زنان از نیروی كار رسمی ایران را حداکثر ۵١ درصد نشان میدهد و نرخ بیكاری برای زنان را ٠٣ درصد میداند. (نعمت زاده - وزیر صنعت، معدن و تجارت. شنبه ۵٢ مهر ۴٩٣١ ایسنا). البته در اینگونه آمارها، فقط به زنان شاغل رسمی بسنده میشود و اكثریت زنان كه درگیر مشاغل غیر رسمی در خانه و خیابان یا در كارگاه های كوچك سنتی هستند، نادیده گرفته میشوند. اگر چه بر مبنای همین آمار ناقص و گمراه كننده نیز می توان به حقایقی در مورد سیاست طبقه سرمایه دار حاكم در شرایط بحران برای بیكارسازی زنان شاغل پی برد (توجه داشته باشیم كه نرخ بیكاری برای مردان در همین دوره حدود ٠١ درصد است). این واقعیتی است كه گسترش نظام سرمایه داری در سراسر دنیا، مداوما تعداد بیشتری از زنان را به نیروی كار صنعتی و خدماتی تبدیل می كند؛ در عین حال زنان در صنایع كوچك سنتی و خانگی و در كشاورزی معیشتی كماكان نقشی اساسی بازی میكنند. این نقش علیرغم محدود شدن و به حاشیه رانده شدن بخش های عقب مانده و ماقبل سرمایه داری اقتصاد، همچنان به عهده زنان است. عرصة مهم دیگری كه زنان در آن نقشی منحصر به فرد ایفاء میكنند و هیچكس در "زنانه بودن" آن شك ندارد، كار خانگی یا خانه داری است. خانه داری را بهتر است بیگاری یا كار بدون مزد بنامیم و نه كار به معنی رایج كلمه. این بیگاری، نقش كلیدی در سودآوری سرمایه داری دارد.
كار بدون مزد زنان كه شرایط تجدید قوا و انرژی كار مرد (یا مردان) خانواده را تامین میكند، و نیروی كار جدید جامعه را از طریق تولید مثل و بچه داری میپروراند، تاكنون جایگاه بی بدیلی در تحقق ارزش در نظام سرمایه داری داشته است. برای اكثریت مردم تصور اینكه چرخ زندگی بتواند بدون كار خانگی بچرخد، غیر ممكن است. در واقع اكثریت عظیم اهالی دنیا، شاید بدون اینكه خود متوجه باشند، خانواده را مقدس میدانند و باور دارند كه "بهشت زیر پای مادران است" چرا كه كار خانگی را حیاتی و واجب تشخیص میدهند!
در عین حال، به ویژه طی چند دهه گذشته، سرمایه داری بین المللی به شكل بیسابقه ای نیروی كار زنان را وارد بازاركار كرده، در برخی كشورها رشته های تولیدی معینی را عمدتا با استفاده از این نیرو به راه انداخته است. نتیجه اینكه، زنان بیش از پیش در لایه های تحتانی (لایه های گسترده و مهم) طبقة كارگر جهانی جای میگیرند. پرولتر شدن بیشتر زنان بدون شك بر شرایط و شكل كار خانگی تاثیر میگذارد، اما به هیچ وجه به معنی حذف آن نیست. با رابطه ای متناقض و شكل های مختلط ِ بهره كشی روبرو هستیم. در بعضی موارد، كارهای فرعی واحدهای تولیدی و خدماتی سرمایه داری را به زنان میسپارند تا به شكل فردی و یا در گروه های كوچك خانوادگی در خانه های خویش آن را انجام دهند. این راهی است برای همزیستی كار مزدی زنان با بیگاری یا به اصطلاح "وظایف خانگی" آنان. زنان كارگر درگیر روابط مختلطی از كار مزدی و كار بی مزد خانوادگی هستند. مثلا در بسیاری موارد، دستمزد قالیبافی براساس مناسبات پدرسالارانه حاكم "و به طور طبیعی" در اختیار مرد خانواده قرار میگیرد. خوبست در همینجا اشاره كنیم كه یك نگاه گذرا به تعداد بافندگان در سراسر كشور نشان از آن دارد که عمده نیروی در گیر در این کار که بالغ بر ٢ میلیون نفر است را زنان تشکیل میدهند. این خود میتواند پوچی آمارهایی كه میخواهند نقش زنان در طبقه كارگر را كوچك جلوه دهند نشان دهد. در كنار این، بعضی كارهای خدماتی نظیر بسته بندی نیز هست كه در خانه های مناطق شهری توسط زنان انجام میگیرد و این بیشتر در چارچوب كار مزدی به شیوه قطعه كاری میگنجد.
در جامعه مردسالار، مردان كارگر نیز از امتیازات مردانه برخوردارند و از ایدئولوژی پدرسالارانه و دین و سنت بهره میبرند. همین وضعیت شكافی را بین مردان و زنان كارگر شكل داده است. بدون توجه به این واقعیت، نمیتوان رفتار و سیاست صحیحی برای متحد كردن واقعی صفوف طبقه كارگر اتخاذ كرد.
سوم: ستم و تبعیض جنسیتی و مساله رهایی زن از نظر عینی یكی از تضادهای اصلی و یك قوه محركة مهم برای انقلاب اجتماعی سوسیالیستی و پس از آن برای پیشروی انقلاب در فرایند ساختمان سوسیالیسم است. هر جا نیروی ذهنی انقلاب با شكل های گوناگون ستم بر زنان (هم قبل و هم پس از کسب قدرت سیاسی) بیشتر درگیر شد و جامعه و افکار را در جهت حل این تضاد در زیربنا و روبنا شکل داد و به میدان آورد، موتورمحركه انقلاب سوسیالیستی فعالتر و پر قدرت تر به جریان افتاد. و هر جا كه با استدلال ها و بهانه های محافظه كارانه به سنت ها و ایده های كهنه و روابط مردسالارانه پا داده شد، نیروهای بورژوایی قدرتمند تر شدند و انقلاب را از شتاب انداختند.
مساله زن یك مساله كمونیستی است. یعنی حل كامل آن وابسته به از بین رفتن مالكیت خصوصی و طبقات است و خود بخش تعیین کننده ای از این فرایند است. بدون حل نهایی تضاد میان اجتماعی شدن تولید و مالكیت خصوصی، سلسله مراتب جنسیتی در جامعه بشری از بین نخواهد رفت. از طرف دیگر جنبشِ انقلابی زنان این ظرفیت را دارد كه با پیشروی و تعمیق خود در عرصه پراتیك و تئوری، کل جامعه را به جلو براند، پالایش دهد، با افق و نگاه انجام انقلاب سوسیالیستی و ادامة انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا، زمینه ساز آفرینش جهان کمونیستی باشد.
فواد کعبی