در تاریخ خونبار، نکبتآفرین، و مرگبار جمهوری اسلامی، جنبش «زن، زندگی، آزادی» نخستین جنبشی است که تا کنون توانسته این حکومت ایدئولوژیک و تا دندان مسلح را به عقبنشینی وادارد و خواست اصلیِ خود یعنی آزادی پوشش برای زنان را بهصورت دوفاکتو بر حکومت تحمیل کند، بی آنکه جمهوری اسلامی آن را بهطور رسمی پذیرفته باشد. استبداد دینیِ جمهوری اسلامی در طول ۴۶ سال عمر ننگین خود همه جنبشهای اعتراضی را سرکوب کرده و به خون کشیده است. در مورد جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز دست به هر کاری زد تا این جنبش را در خون خود خفه کند، اما بهرغم گلوله و باتوم و اسیدپاشی و انتشار گازهای خفهکننده در مدارس دخترانه و پتوپیچ کردن زنان در خیابان و تجاوز و زندان و شکنجه تا کنون نتوانسته این جنبش را خاموش کند. بدیهی است که آزادی قطعی و کامل پوشش زنان به نابودی این حکومت گره خورده است، مگر آنکه از جمهوری اسلامی فقط اسماش بماند و راه و رسم و کردارش در چیز دیگری مستحیل شود، که در این صورت نیز دیگر جمهوری اسلامی نخواهد بود و گنداب دیگری را نمایندگی خواهد کرد. بنابراین، با تمام چنگ و دندانی که هنوز به این جنبش نشان میدهند، همین پذیرش دوفاکتوی آزادی پوشش را بیتردید باید به حساب پیروزی زنان آزادیخواه ایران بر جمهوری اسلامی گذاشت، چنانکه در موارد دیگری نیز همچون ماهواره و ... که مردم در مقابل سرکوب مقاومت کردند فقط بهصورت دوفاکتو توانستند حرف خود را به جمهوری اسلامی تحمیل کنند. روشن است که فرو کردن حرف حق در یک مغز سیمانی کارِ کمی نیست. بهعبارت دیگر، همین پیروزیِ دوفاکتو نیز آسان به دست نیامده و راه دراز و پرسنگلاخ و پر هزینهای را پیموده است، راهی که البته فقط با سد سرکوب جمهوری اسلامی رو به رو نبوده است.
نقطه آغاز این راه در حاکمیت جمهوری اسلامی تظاهرات زنان بهمناسبت ۸ مارس در اسفند ۱۳۵۷ در اعتراض به حجاب اجباری و لغو قانون حمایت از خانواده در رژیم پیشین بود که حقوقی هر چند نیمبند برای زنان در نظر گرفته بود. این تظاهرات که در تهران و چند شهر بزرگِ دیگر از جمله تبریز برگزار شد، نه تنها با یورش سرکوبگرانه عوامل حکومت رو به رو شد بلکه از سوی اپوزیسیون مجاهد و چپ مارکسیستی نیز برچسب «بورژوایی» خورد و بایکوت شد، چرا که بهزعم آنان در راستای شعار «امپریالیسم آمریکا، دشمن اصلی خلقهای جهان» نبود. همین برخوردِ آزادیستیزانه در جریان توقیف و تعطیل همیشگیِ روزنامه «آیندگان» – فقط به این دلیل که باب میل خمینی نبود و او گفت «دیگر آیندگان نمیخواند»! – تکرار شد. فضای سیاسیِ حاکم بر جامعه در سالهای نخست انقلاب ادامه همان فضای مبارزه ارتجاعی با استعمار و «امپریالیسم» بود که از دیماه ۱۳۵۶ شروع شده و پرچمدار اصلیِ آن روحانیت بود که اینک به قدرت رسیده بود. این فضا در آبان ۱۳۵۸ با اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری کارمندان سفارت به اوج خود رسید و مجاهدین خلق و بخش عمده چپ مارکسیستی را به سیاهی لشکر خود تبدیل کرد. سپس در سال بعد نیز جنگ جمهوری اسلامی و حکومت عراق درگرفت و هرگونه مبارزه برای رهایی سیاسی جامعه تحت شعاع این جنگ ارتجاعی و خانمانسوز قرار گرفت. و سرانجام با سرکوب و کشتار و قتل عام دهه ۱۳۶۰ بهویژه اعدام هزاران زندانی سیاسیِ مجاهد و چپ مارکسیستی در تابستان ۱۳۶۷ هر گونه مبارزه آزادیخواهانه از جمله مبارزه حقطلبانه مردم کردستان و خاصه مبارزه زنان برای آزادی و برابریِ حقوقی با مردان به محاق رفت و جای خود را به نعرههای گوشخراش «جنگ، جنگ، تا پیروزی» داد.
با پایان یافتن جنگ، سرکوب و تحمیل سکوتِ گورستانی بر جامعه به ویژه بر زنان باز هم ادامه یافت. پس از سرکوبهای خونینِ مخالفان سیاسی و روشنفکران، فضای سیاسی برای اصلاح طلبانِ درون حکومت تا حدود زیادی باز شد. در چنین فضایی بود که فمینیستهای اصلاح طلب، که به تفسیر ملایم روحانیان اصلاحطلب و دولت و مجلس اصلاحات از حقوق زن در اسلام دل بسته بودند، به فعالیتهایی با هدف تغییر قوانین تبعیضآمیزِ جنسیتی و حمایت قانونی از زنان در برابر خشونت روی آوردند.
در چنین فضایی بود که برخی از فعالان زنان توانستند در اسفند ۱۳۷۸ برای اولین بار پس از اسفند ۱۳۵۸ مراسم ۸ مارس را به صورت علنی و بیرون از فضای تنگ خانههای خود در شهر کتاب برگزار کنند. این مراسم با استقبال بینظیر زنان روبهرو شد. در چند سال بعد، فعالیت زنان متشکلتر و علنیتر شد. مراسم ۸ مارس از شهر کتاب و خانۀ هنرمندان و فرهنگسرا در سالهای آخر دهۀ ۷۰ شروع شد و در سالهای ابتدایی دهۀ ۸۰ به خیابان کشیده شد. تا اواخر دهۀ ۱۳۸۰ فعالان جنبش زنان بارها تجمعاتی اعتراضی برگزار کردند و در آنها بیشتر بر خواست تغییر قوانین تبعیضآمیز و ضدزن تمرکز کردند تا خواست آزادی پوشش. اوج این حرکات «کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیضآمیز» بود که از ۵ شهریور ۱۳۸۵ و در ماههای آغازین فعالیت دولت محمود احمدینژاد شکل گرفت. کنشگران کمپین یک میلیون امضاء در سند اولیه کمپین، خواهان تغییر کلیه قوانین تبعیضآمیز علیه زنان شدند. در این سند، خواست آزادی پوشش مطرح نشده بود و اولویت اولیه این افراد تغییر قوانین مربوط به ازدواج و طلاق، چندهمسری، سن مسئولیت کیفری، حق تابعیت، دیه، ارث، شهادت و قوانینی بود که راه را برای قتلهای ناموسی هموار میکنند. کمپین یک میلیون امضاء حامیانی نیز در میان فمینیست های اسلامی و اصلاح طلبان دینی پیدا کرده بود که در دامن زدن به توهم فعالان اصلیِ این کمپین بیتأثیر نبودند. جنبش اصلاحطلبانه دوم خرداد ۱۳۷۶ – بهرغم ادعاهایش در مورد اصلاحات و توسعه سیاسی – نه کوچکترین تمایلی به رهایی سیاسی جامعه از قید استبداد دینی داشت و نه بهویژه از کمترین توش و توان و اراده و شهامت برای دفاع از حقوق پایمال شده زنان بهویژه آزادی پوشش برخوردار بود. این جنبش نه تنها نتوانست زنان آزادیخواه اما متوهم به اصلاحات را به هیچ نتیجهای برساند بلکه خیلی زود ناتوانی خود را در تحقق کمترین تغییرات و واداشتن استبداد دینی به کمترین عقبنشینی نشان داد.
سرانجام نمایندگان نسل جدیدی از زنان مستقل و آزادیخواه بودند که در سالهای دهه ۱۳۹۰ روسریهای خود از سر درآوردند و آنها را به پرچم اعتراض خود به حجاب اجباری تبدیل کردند، زنانی که «دختران انقلاب» نام گرفتند. در سال ۱۳۸۶ اجرای طرح «مبارزه با بدحجابی و اراذل و اوباش» و راه اندازی «گشت ارشاد» با نام رسمی «پلیس امنیت اخلاقی» یا «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» به تشدید برخوردهای خشونت آمیز گستردۀ پلیسی با زنان و دختران در کوچه و خیابان، حتی در حضور مردان خانواده و دستگیری همراه با ضرب و شتم وحشیانه هزاران زن در سراسر کشور به ویژه تهران منجر شد، چنانکه خشم و انزجار عمومی را برانگیخت. حکومت تحمیل سیاستهای تبعیضآمیز و قوانین ضدزن خود را در گرو موفقیت در تحمیل حجاب اجباری میدید. از سوی دیگر، زنان و دختران جوان نسل جدید نیز ناتوانی اصلاح طلبان در تغییر قوانین تبعیضآمیز را دریافته بودند و، از همین رو، راه مقابله با تبعیضهای جنسیتی را مبارزه برای لغو حجاب اجباری میدانستند، چیزی که فعالان پیشینِ زنان آن را کماهمیت میشمردند. به این ترتیب زنان جوان ترجیح دادند روی پای خود بایستند و مخالفت و اعتراض خود را به تبعیض و حق برخورداری از آزادی و اختیار و حرمت فردی و اجتماعی خود را با مخالفت با حجاب اجباری نشان دهند. چنین شد که ویدا موحد صبح روز چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶ درست چند روز پیش از شروع اعتراضات سراسری آن سال، در تقاطع خیابانهای انقلاب و وصال شیرازیِ تهران روی یکی از پستهای برق رفت و در حرکتی نمادین روسری از سر برداشت، آن را بر سر چوبی کرد و در اعتراض به حجاب اجباری آن را تکان داد. روشن بود که پلیس با توحش تمام او را از بلندی به زیر میکشد و دستگیر میکند، اما اقدام پلیس با واکنش گسترده زنان آزادیخواه رو به رو شد و در تداوم خود حرکتی را رقم زد که «دختران خیابان انقلاب» نام گرفت. این حرکت، جنبش مستقلی بود که زنان آزادیخواه در آن به نیروی اعتراض و شهامت خود تکیه کردند و «روسری» را چون نماد «توسری» از سر برداشتند، جنبشی که از سویی راههای اصلاحطلبانه و توسل به روایت های روانهدارانه از قوانین اسلامی را به دور افکند و، از سوی دیگر، اعتراضهای زیرجلکیِ اپوزیسیونهای خارجنشین از نوع «آزادیهای یواشکی» را به سخره گرفت و با قامت افراشته و آشکار رو در روی استبداد دینی ایستاد. این جنبش نقطۀ عطفی در مبارزات آزادیخواهانه زنان بود. حلقهای که در شهریور ۱۴۰۱ جنبش سراسری «زن، زندگی، آزادی» را آفرید، جنبشی که در آن زنان خواست آزادی را این بار با آتشزدن روسری های خود فریاد زدند.
اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ بروز خشم و نارضایتی عمومی نسبت به فقر و فلاکت، گرانی، بیکاری، و بیخانمانی اکثریت مردم یعنی کارگران و زحمتکشان و محرومان جامعه بود. اعتراضاتی که به خشنترین شیوههای ممکن و با کشتار معترضان سرکوب شد. این اعتراضات گرچه در ظاهر رنگ و بویی از خواسته های زنان نداشت اما زنان در آنها نیز حضوری فعال داشتند.
قتل مهسا (ژینا) امینی دختر جوان سقزی به دست مأموران گشت ارشاد در شهریور ۱۴۰۱، آغازگر جنبشی شد که بهنام شعار محوریاش یعنی «زن، زندگی، آزادی» در تاریخ ثبت شد، جنبشی که زنان و دختران جوان پرچمدار آن بوده و هستند، چرا که این نسل از زنان بیش از نسلهای پیشین مشمول بیحقوقی، تبعیض، توهین و تحقیر و بیکاری و محرومیت از یک زندگی متعارفِ انسانی شدهاند، و رنج فرودستی و توسری خوردن را با همۀ گوشت و پوست و خون خود حس کردهاند. این جنبش سراسر کشور را درنوردید و توجه جهانیان را به رنج و ستم و تبعیض و ستم استبداد دینی به زنان ایران جلب کرد. جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز با شدت تمام و با خشنترین شیوه ها سرکوب شد و سرکوبگران به ضرب باتوم و گلوله تا توانستند از کودک و نوجوان و جوان بهویژه از دختران و زنان جوان قربانی گرفتند، به آنان تجاوز کردند و چشمشان را کور کردند. با این همه، بهرغم این سرکوب خونین، امواج بلند و خروشان این جنبش فروننشست و جنبش آزادیخواهانه زنان هرگز به سنگرهای پیش از شهریور ۱۴۰۱ بازنگشت. سهل است؛ اکنون حتی هارترین عناصر جمهوری اسلامی در حضیض درماندگی و استیصال از «فتح خاکریز حجاب اسلامی» توسط زنان آزادیخواه سخن میگویند. البته حجاب اسلامی همچنان در ادارات دولتی و دانشگاه ها و مدارس اجباری است. علت پذیرش این ستم تحمیلی نیز روشن است: کمترین اعتراضی به این ستم به معنای محرومیت از کار و تحصیل است، و فقط کسی معنای این محرومیت را میداند که در اوضاع هولناکِ کنونی ایران زندگی کند. با این همه، خیابان بهعنوان عرصه اصلیِ مبارزه برای آزای پوشش همچنان در اختیار زنان است. نه تنها دیگر نشانی از گشتهای ریز و درشتِ ارشاد و بگیر و ببند زنان دیده نمیشود، بلکه، و مهمتر از آن، قانون موسوم به «حجاب و عفاف»، که بعد از سر و صدای فراوان در مجلس و شورای نگهبان تصویب شد، نهادی برای اجرای خود نیافت و از ترس واکنش جنبش زنان بهویژه جنبش سراسری مزدبگیران تا اطلاع ثانوی به بوته تعلیق افتاده است. اگر چه، برخی از هارترین نمایندگان سرسپرده جمهوری اسلامی در مجلس هنوز خود را از تک و تا نینداختهاند و در پی جمعآوری امضای نمایندگان دیگر برای اجرای این قانون قرونوسطایی هستند.
گام بلند زنان آزادیخواه در فتح خاکریز پوشش تحمیلیِ جمهوری اسلامی گرچه ممکن است موقت باشد و استبداد خونریزِ حاکم در کمین فرصتی نشسته باشد که قانون مورد نظرش را اجرا کند، اما آمران و عاملان این استبداد علیالقاعده باید این را فهمیده باشند که اولاً جنبش زنان به دورانِ پیش از جنبش «زن، زندگی، آزادی» باز نخواهد گشت، ثانیاً تلاش برای بازگرداندن این جنبش به عقب نه تنها موفق نخواهد بود بلکه به احتمال بسیار قوی آتش جنبش مزدبگیران برای به زیرکشیدن استبداد دینی و تحقق آزادی و رفاه و برابری در گام نخست و سپس تداوم مبارزه با سرمایه داری را شعلهورتر خواهد ساخت. بیتردید، یک عامل برخورد محتاطانه و دست به عصا رفتن جمهوری اسلامی در واگذاری عرصه خیابان به زنان آزادیخواه هراس او از پتانسیل عظیمِ نهفته در آتشفشانِ جنبش اکثریت مردم ایران است که از طبقه مزدبگیر تشکیل شده است، آتشفشانی که شواهد و قرائن بسیار از گسترش و برآمدِ آن در سال آینده خبر میدهند. از سوی دیگر، زنان آزادیخواه نیز این عرصه را به آسانی فتح نکردهاند که آن را به آسانی تسلیم جمهوری اسلامی کنند. آنان با فداکاری، دلیری، و پیگیری و در واقع با خون خود توانستهاند خواست خود برای آزادی پوشش را ، هر چند به صورت دوفاکتو، به جمهوری اسلامی تحمیل کنند.
در پایان و برای حسن ختام این نوشته، بجاست که مناسبت ۸ مارسِ امسال، روز جهانی زن، را مغتنم شماریم و این دستاورد و گام بلند در تحمیل آزادی پوشش به استبداد دینیِ حاکم را به زنان آزادیخواه ایران شادباش بگوییم.
کانال تلگرام منشور آزادی، رفاه، برابری
۱۵ اسفند ۱۴۰۳