زنان کارگر و زحمتکش جهان امسال در شرائطی دشوارتر از گذشته به استقبال ٨ مارس، روز بين المللی زنان می روند. نظام سرمايه داری نابرابری حقوقی، سياسی، اجتماعی و اقتصادی زن و مرد را که محصول نکبت بار مالکيت خصوصی بر وسائل توليد و نظام طبقاتی است به پايه و زمينه ای برای بهره کشی وحشيانه از زنان، کاهش سطح مزد آنان و در نتيجه کاهش عمومی سطح مزد، تشديد رقابت بين کارگران و در نتيجه افزايش وابستگی کارگر، چه زن و چه مرد، به سرمايه، تبديل کرده است. اين نظام، نابرابری و تبعيض بين زن و مرد را به شکل های گوناگون بازتوليد می کند و از اين نابرابری و تبعيض برای تداوم و تشديد استثمار کار ِ مزدی، مقابله با بحران های حاد و مزمن سرمايه داری و طولانی کردن حيات ننگين سرمايه داری بهره می گيرد. علاوه بر مزد پائین تر زنان کارگر نسبت به مردان در مقابل کار یکسان، تحمیل کار خانگی بر زنان، استثمار مضاعف زنان کارگر را افزایش داده است. افزون بر همۀ این فشارها، بار تورم، جنگ، نظامی گری و تقویت سیاست های فاشیستی و بنیادگرایانه، سیاست پان اسلامیستی را در مناطق وسیعی از جهان به اجرا درمی آورد. این رژیم بیش از هر چیز تباه کردن زندگی، آزادی و آرزوهای زنان را هدف قرار داده و می دهد.
در ايران نظام سرمايه داری با ارتجاع سياسی، حقوقی و فرهنگی سهمگين و خطرناکی گره خورده که دولت جمهوری اسلامی نماينده و تکيه گاه اصلی آن است. سرکوب و تحقير قرون وسطائی زنان و بی حقوقی آنان در رژيم اسلامی شکل رسمی و قانونی دارد. موقعيت زن در نظام جمهوری اسلامی از وضعيتِ زن همچون «جنس دوم» - که در همۀ جوامع سرمايه داری به شدت و ضعف وجود دارد - بسيار بدتر است: انسان - چه زن و چه مرد - در اين نظام به طور کلی گمراه، گناهکار و نادان و نيازمند به قيم و چوپان است و زن نه تنها در سطح جامعه بلکه در زندگی خصوصی و خانوادگی و فردی نيز بايد زير اطاعت و سرپرستی مرد باشد. قتل فجیع مهسا (ژینا) امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد تهران و خیزش وسیع و سراسری و مبارزات انقلابی زنان در پنج ماه گذشته در اعتراض به این قتل و قتل ها و سرکوب های دیگر رژیم و به طور کلی مبارزه با سیاست های جمهوری اسلامی و نفس وجود و حاکمیت این رژیم تبهکار و خونخوار نشانه ای از جهش بیداری و حق طلبی زنان و نقطۀ مهمی در تکامل مبارزات زنان ایران پس از انقلاب مشروطه و بویژه در رژیم ارتجاعی و آزادی کُش جمهوری اسلامی است. این مبارزات همچنین نشان دهندۀ رشد آگاهی سیاسی جوانان و دانشجویان و به طور کلی همۀ مردان و زنانی است که از اعتراضات و مبارزات زنان پشتیبانی کردند. آنان به درستی دریافتند که بدون آزادی زن جامعه نمی تواند آزاد باشد و در نبرد برای آزادی و نیز در نبرد علیه استثمار زنان در صفوف نخست مبارزه به پیش می تازند و در رهبری برای انقلاب آتی، مبارزات و انقلابات آینده باید در کنار مردان انقلابی و آگاه، جایگاه ویژه و درخور خود داشته باشند. یک علت ضرورت حضور فعال زنان بویژه زنان کارگر و انقلابی در رهبری مبارزات توده های مردم این است که زنان کارگر و زحمتکش هم در حوزۀ روابط اقتصادی و اجتماعی و هم در قلمرو روابط حقوقی و سياسی زير ستم دو گانه اند. از اين رو در همۀ عرصه ها بايد هم برای خواست های ويژۀ خود مبارزه کنند، و هم در مبارزۀ مشترک همراه با مردان کارگر و زحمتکش برای آزادی و سوسياليسم برزمند.
مدافعان بورژوائی حقوق زنان در ايران تنها يک بخش از مبارزۀ زنان را - آن هم به شکل ناقص و يک جانبه و به صورت مماشات جويانه - مطرح می کنند. آنان با مبارزه برای رفع نابرابری اقتصادی و اجتماعی زن و مرد کاری ندارند و صرفاَ يا اساساَ خواستار نوعی «برابری حقوقی» بين زن و مردند؛ برابری ای که بخش بزرگی از مدافعان بورژوائی حقوق زنان در ايران مدعی اند که در چارچوب نظام پارلمانی، و قانون مدنی، قانون جزائی و قانون کار بورژوائی قابل تحقق است. برخی حتی منتظرند - یا تا همین اواخر منتظر بودند - که جمهوری اسلامی حقوق زنان را به آنها اعطا کند! آنان حتی کل ساختار حقوقی ارتجاعی جمهوری اسلامی را به زير سؤال نمی برند. آنان مسألۀ نابرابری حقوق زن و مرد و تبعيض ها و ستم های گوناگونی را که بر زنان وارد می شود نه تنها از روابط اقتصادی و اجتماعی بلکه حتی از کل ساختار روابط سياسی، حقوقی و فرهنگی حاکم بر جامعه جدا می کنند. راديکال ترين شان مسأله را نه به شکل تضاد بين کل روابط اقتصادی - اجتماعی و حقوقی - سياسی حاکم از يک سو و آزادی و حقوق برابر زن و مرد از سوی ديگر، بلکه در شکل تضاد بين «جنس زن» و «جنس مرد» مطرح می کنند و مسائل و مشکلات زنان را به خود خواهی، سلطه طلبی و سوء استفادۀ مردان نسبت می دهند. «خود خواهی، سلطه طلبی و سوء استفادۀ مردان» تا آنجا که وجود دارند و عمل می کنند خود ناشی از روابط اقتصادی، اجتماعی، سياسی، حقوقی، فرهنگی و تربيتی حاکم اند؛ ناشی از نهادها، ارزش ها و سنت های عقب مانده و ارتجاعی اند که رژيم جمهوری اسلامی خود متکی بر آنها است، به آنها ميدان می دهد و تقويت شان می کند. وقتی که قانون می گويد زن برای مسافرت، اشتغال، تحصيل و غيره بدون اجازۀ شوهر یا «ولی مذکر» نمی تواند اقدام کند اين امر زمينه را برای تحميل ارادۀ مرد بر زن و سوء استفادۀ مرد فراهم می کند؛ وقتی که قانون «قتل های ناموسی» را تأييد می کند یا دست کم بی مجازات می داند اين امر نمی تواند چيزی جز قانونی کردن جنايت و به رسميت شناختن وحشی گری قبيله ای و قرون وسطائی باشد؛ وقتی که دادگاه های رژيم حتی در موارد تجاوز جنسی مرد به زن، تقصير را به گردن زن می اندازند که گويا با رفتار خود فرد متجاوز را اغوا و تحريک کرده است در واقع تجاوز را تشجيع می کنند. بدين سان برای اينکه مبارزۀ زنان برای آزادی و حقوق برابر با مردان به نتيجه برسد بايد با مبارزه به ضد کل نظام اقتصادی - اجتماعی و سياسی - حقوقی حاکم، و با مبارزۀ بی امان با فرهنگ ارتجاعی و پيشداوری های ضد زن گره بخورد. اما جنبش بورژوائی زنان از چنين مبارزه ای رويگردان است، مدافعان بورژوائی حقوق زنان صرفاَ خواهان اصلاحاتی هستند که به آنان به عنوان زن بورژوا، زن متشخص، زن «نخبه» امکان دهد در نهادهای اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، سياسی و فرهنگی موجود سهم بيشتری داشته باشند، آنان خواهان تغيير ريشه ای اين نهادها نيستند و خود اين را هر روز و هر ساعت با قسم و آيه تکرار می کنند. بدين سان زنان کارگر و زحمتکش و همۀ کسانی که خواهان آزادی واقعی زن و برابری، نه تنها حقوقی، بلکه عملی و واقعی زن و مردند نمی توانند پيرو سياست مدافعان بورژوائی حقوق زنان باشند.
زنان کارگر به سازمان زنان کارگر، يعنی سازمان مستقل و ويژۀ خود نياز دارند زيرا خواست های زنان کارگر و زنان بورژوا نه تنها در مسائل عمومی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بلکه در زمينۀ مسائل مربوط به حقوق و آزادی زن، و نيز در زمينۀ چگونگی روش مبارزه برای رسيدن به اين خواست ها يکسان نيستند، یا کاملا یکسان نیستند. روشن است که طرح تشکل زنان کارگر در سازمان های مستقل خود به معنی اين نيست که مثلاَ زنان کارگر بايد سنديکاهای زنانه يا حزب کارگری زنانه داشته باشند و يا دانشجويان دختر سازمان دانشجوئی دخترانه به وجود آورند! اين گونه اقدامات تنها به سود نيروهای ارتجاعی طرفدار جدائی زن و مرد و سرمايه داران است که خواهان تفرقه در درون جنبش کارگری اند. زنان و مردان کارگر در سنديکا، حزب يا ديگر سازمان های کارگری باید به طور يکسان، در کنار هم و بازو به بازوی هم مبارزه کنند، همين امر در مورد جنبش معلمان يا پرستاران که بخش مهمی از جنبش کارگری است و نيز در مورد جنبش دانشجوئی و ديگر جنبش های دموکراتيک صادق است. اما زنان کارگر بايد سازمان زنان ويژۀ خود را نیز متمايز از سازمان های بورژوائی زنان داشته باشند چون همان گونه که گفته شد خواست های زنان کارگر و روش رسيدن به آنها با خواست های زنان بورژوا و روش مبارزۀ اين آخری ها اساساَ فرق دارد. بی گمان در سطح اجتماعی تنها زنان کارگر نیستند که خواهان مبارزه ای ریشه ای و حتی انقلابی برای رفع ستم ها و تبعیض های گوناگون بر زنان هستند و برای این منظور تلاش می کنند و تشکل هائی به وجود می آورند. زنان کارگر طبیعتا باید با زنان انقلابی و دموکرات همکاری و همرزمی داشته باشند و در شرایطی که امکان تشکیل سازمان های مستقل زنان کارگر وجود ندارد در تشکل های دموکراتیک و انقلابی زنان شرکت کنند.
در هر حال، زنان کارگر ايران بايد خواست های خود را در زمينه های مدنی، اجتماعی و اقتصادی با مبارزۀ سياسی به ضد رژيم جمهوری اسلامی ترکيب کنند. سردمداران جمهوری اسلامی در تلاش برای بقای خود يعنی برای تحکيم و تداوم سلطۀ سرمايه داران و زمينداران، روحانيان، و سردمداران نظامی و بوروکرات حاکم، و برای تحقق جاه طلبی های سياسی و نظامی اين رژيم برای تبديل شدن به « قدرت برتر منطقه» کارگران و زحمتکشان ايران و از جمله زنان کارگر و زحمتکش را به ورطۀ نابودی می کشانند. رژيم اسلامی برای رسيدن به هدف خود به ترساندن، تحميق و فلج کردن توده ها به ويژه طبقۀ کارگر نياز دارد. از اين رو علاوه بر استفاده از ابزار سرکوب، شکنجه، زندان و اعدام، ملی گرائی و رجز خوانی شووينيستی، و به اصطلاح مبارزه با سلطه طلبی قدرت های بزرگ را نيز به تبليغات ارتجاعی پان اسلاميستی خود افزوده است. رژيم همچنين اين به اصطلاح «مبارزۀ ضد امپرياليستی» را به دستاويز و بهانه ای برای سرکوب هر حرکت حق طلبانه ای تبديل کرده است. هزينه های مالی و انسانی سياست جاه طلبانۀ رژيم پيش و بیش از هر کس بر دوش طبقۀ کارگر است که از نان و خون خود بايد آن را بپردازد و زنان کارگر و زحمتکش بيشترين صدمه را از اين سياست می بينند. درست است که امپرياليسم، به ويژه امپرياليسم امريکا در منطقۀ خاورميانه - و در نقاط ديگر جهان - برای حفظ و گسترش سلطۀ خود به تجاوز و جنگ افروزی روی می آورد اما نقش ارتجاع های محلی و قدرت های منطقه ای، و نيز مسائل حل نشده در اين مناطق مانند مسائل ملی، را در شعله ور شدن جنگ های منطقه ای نبايد ناديده گرفت. قدرت های ارتجاعی محلی و سياست های جاه طلبانۀ آنها يک مؤلفۀ اين جنگ ها، تجاوزها، خون ريزی ها، ترورها و ويرانی ها هستند. مبارزه با سياست هژمونی طلبانۀ جمهوری اسلامی در منطقه جزء مکمل و اجتناب ناپذير مبارزه با جنگ و تجاوز امپرياليستی است. مبارزه با امپرياليسم بدون مبارزه با قدرت های مرتجع و سلطه طلب محلی و منطقه ای، به نفع اين آخری ها تمام می شود.
بدين سان مبارزۀ سياسی با رژيم جمهوری اسلامی یعنی مبارزه برای آزادی بيان، مطبوعات، گردهمائی، تشکل، تحزب، اعتصاب، تظاهرات و غيره، مبارزه برای آزادی زندانيان سياسی و عقيدتی، افشای سياست ضد کارگری و ضد دموکراتيک رژيم جمهوری اسلامی در همۀ زمينه ها و از جمله افشای سياست سلطه طلبانۀ رژيم در منطقه، مبارزه برای برابری حقوق ملت های مختلف ساکن ايران و حق آنان در تعيين سرنوشت خويش، آری همۀ اين مبارزات سياسی با مبارزات ويژۀ زنان برای آزادی و برابری با مردان در همۀ عرصه ها پیوند نزدیک دارند و این مبارزات عرصه های تلاش زنان مبارز و انقلابی، هم به عنوان مبارز سیاسی و هم به عنوان زن، را تشکیل می دهند. اما مبارزه صرفا به زنان و مردان انقلابی اختصاص ندارد و تنها زمانی به نتیجه می رسد که توده های وسیع زن و مرد در آن شرکت کنند و آن را از آن خود بدانند.
در ايران، مبارزات و خواست های ويژۀ زنان در زمينۀ حق انتخاب همسر و حق طلاق، حق و مسؤليت برابر زن و شوهر در نگهداری و تربيت فرزندان، حق برابر زن و مرد در ارث، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برای همۀ مسؤليت های سياسی، اجتماعی، اقتصادی، اداری، قضائی، فرهنگی و غيره، مزد يکسان زن و مرد در برابر کار يکسان، حق برابر زن و مرد در انتخاب شغل و حرفه، تحصيل و تحقيق، فعاليت های هنری، ورزش و غيره، آزادی انتخاب پوشاک، لغو حجاب اجباری، الغای چند همسری و صيغه، لغو موانع مذهبی و عرفی در زمينۀ ازدواج، طلاق يا زندگی مشترک بدون ازدواج، ازدواج و طلاق مدنی و عرفی بدون اجبار در اجرای مراسم مذهبی، عدم حمايت قانون از مهريه، شيربها و مانند آن و ... تنها با بر انداختن انقلابی رژيم جمهوری اسلامی و استقرار دولتی کارگری به نتيجۀ مطلوب می رسد، اما اين بدان معنی نيست که در اين رژيم نمی توان و نبايد برای تحقق آنها و تبليغ و ترويج شان مبارزه کرد. مبارزۀ زنان کارگر و زحمتکش برای آزادی و حقوق برابر زن و مرد در تمام زمينه ها، مبارزه ای واحد در دو عرصه است: مبارزه به ضد سرمايه داری يعنی مبارزۀ سوسياليستی، و مبارزه برای دموکراسی. مبارزه برای دموکراسی و سوسياليسم و نيز مبارزۀ زنان برای آزادی که بخشی جدائی ناپذير از جنبش دموکراتيک و جنبش کارگری است بايد هم برای خواست های روزانه و هم برای خواست های دراز مدت به پيش روند.
پرطنین باد پیام آزادیبخش ۸ مارس!
گسترده و مستحکم باد مبارزۀ زنان برای آزادی!
سرنگون باد رژیم ارتجاعی و زن ستیز جمهوری اسلامی!
زنده باد آزادی!
زنده باد سوسیالیسم!
www.aazarakhsh.org azarakhshi@gmail.com