افق روشن
www.ofros.com

بررسی وضعیت دستمزد زنان شاغل و طرح دورکاری


کانون مدافعان حقوق کارگر                                                                            سه شنبه ١٨ مرداد ماه ١٣٩٠

بررسی وضعیت دستمزد زنان شاغل و طرح دورکاری- قسمت اول

در میزگردی با حضور مینو مرتاضی لنگرودی، هاله صفرزاده، ناهید کشاورز و الهام هومین فر

اشتغال زنان در صورتی می تواند به افزایش استقلال اقتصادی آنها یاری رساند، که تحت شرایطی عادلانه و انسانی باشد. دستمزد مساوی در قبال کار مساوی، یکی از اولین پیش‌شرط های تامین این شرایط عادلانه و انسانی است. اما متاسفانه میانگین سطح دستمزد زنان نسبت به مردان در همه کشورها پایین تر است. در ایران نیز، با وجود اینکه در قانون کار به برابری دستمزد زن و مرد اشاره شده است، اما به دلایل مختلف، دستمزد زنان به مراتب پائین تر از مردان است. علاوه بر عوامل اجتماعی موثر بر وضعیت اشتغال زنان، طرح ها و برنامه های سیاسی نیز تاثیر به سزایی بر ساختار جنسیتیِ بازار کار دارند. طرح «دورکاری» - با اولویت زنان - از جمله طرح هایی است که اخیراً توسط دولت به اجرا درآمده و موجب نگرانی بسیاری از کارشناسان و فعالان حوزه مسائل زنان شده است. در همین ارتباط، در میزگردی با حضور مرضیه مرتاضی لنگرودی، از مادران صلح و فعال ملی مذهبی؛ هاله صفرزاده، از کانون مدافعان حقوق کارگر؛ ناهید کشاورز، مدافع حقوق زنان؛ و الهام هومین فر، پژوهشگر مسائل اجتماعی؛ علل و پیامدهای تفاوت دستمزد زنان و مردان در بازار کار و همچنین تاثیرات طرح دورکاری بر زندگی زنان، مورد بحث و بررسی قرار گرفت. مشروح گفتگوهای انجام شده در این میزگرد، در دو قسمت تنظیم شده است. مکتوب مباحث قسمت نخست که متمرکز بر بحث شکاف دستمزدی است، در ادامه آمده است:

کاوه مظفری: نخست با بحث درباره اختلاف میان دستمزد زنان و مردان بحث را شروع کنیم. سوال این است که چه عواملی باعث اختلاف دستمزد میان زنان و مردان می شود؟ می توان در دو سطح بحث کرد، یکی در سطح اقتصادی و یکی در سطح فرهنگی. اگر از سطح فرهنگی شروع کنیم، به نظر شما چه عواملی باعث کمتر بودن دستمزد زنان نسبت به مردان می شود؟ مینو مرتاضی لنگرودی: در بحث فرهنگی وقتی که ما راجع به اختلاف دستمزدها و یا سایر نابرابری ها صحبت می کنیم، باید به دو عامل سرمایه انسانی و تفاوت های جنسی که بعد فرهنگ جنسیتی را می سازد، اشاره داشته باشیم. شکاف با تبعیض و نابرابری فرق دارد. شکاف را معمولاً در حوزه سرمایه انسانی بررسی می کنند، سرمایه انسانی به معنای مهارت های اجتماعی و توانمندی هایی ست که انسان دارد، و دستمزدها در واقع به این توانمندی ها و مهارت ها تعلق می گیرد. اگر زنان به هر دلیلی سرمایه انسانی کمتری داشته باشند طبعاً در بازار کار و اقتصاد از دستمزد پائین تری برخوردار خواهند بود. تبعیض یا نابرابری آنجا مطرح است که زن و مرد در شرایط برابر به لحاظ مهارت ها، ساعات کار و دانش (یعنی سرمایه انسانی برابر) قرار دارند، اما زن فقط به خاطر اینکه زن است دستمزد کمتری می گیرد. اینجا می توانیم بگوییم که وارد حوزه تبعیض شده ایم. اقتصاد دانان معمولاً برای اینکه تبعیض را تعریف کنند، تمام این عوامل سرمایه انسانی را در نظر می گیرند. تفاوت دستمزدی را که بر اساس تفاوت در سرمایه انسانی باشد، شکاف دستمزدی می گویند و نابرابری دستمزدها را چنانکه مبتنی بر تفاوت سرمایه انسانی نباشد، تبعیض می نامند. یعنی اگر بگوییم که مهارت مردان بیشتر از زنان است، و به همین خاطر دستمزدشان بیشتر است، دیگر نمی توانیم بگوییم که تبعیض وجود دارد. مثلاً در برخی رفتارهای جنسیتی زنان و مردان به نظر می رسد که زنان ریسک پذیری کمتری دارند، مثلاً بیشتر علاقمندند که کار ثابت داشته باشند، کارشان تحرک کمتری داشته باشد، کمتر دور از خانه و خانواده باشند، سفرهای کاری کمتر داشته باشند و غیره، این موارد یعنی اینکه زنان در حوزه کار و اشتغال محافظه کار تر از مردان هستند و حضور در خانواده را به پول درآوردن ترجیح می دهند، در نتیجه سرمایه انسانی آنها به تدریج از مردان کمتر و نهایتاً از دستمزد کمتری هم برخوردار خواهند شد.
اما علل فرهنگی هم در کمبود و کاهش سرمایه انسانی زنان نقش دارد. تقسیم کار جنسیتی در جامعه و اختصاص نقش خانه داری به زنان و کار بیرون از خانه به مردان، عمداً توانمندی زنان در نقش آفرینی در عرصه اقتصاد بیرون از خانه را کاهش می دهد. همچنین، نادیده گرفتن یا کم اهمیت شمردن خانه داری، سبب کاهش اعتماد به نفس برای کسب مهارت ها و سرمایه انسانی در زنان می شود. البته در دوره سنت که خانه محل تولید و مصرف بود، نقش زن در تولید و تقسیم کار کم اهمیت نبود. در دوره مدرن است که اهمیت نقش های زنانه از مردانه کمتر می شود، به دلیل اینکه محل تولید از محل مصرف جدا شده و کار زنان در خانه کاری مصرفی و بی ارزش تلقی می شود. در واقع، ارزش کار زن در خانه چون به مصرف مربوط است دیده نمی شود. زیرا این کار مانند تولید محصولات لبنی و کشاورزی، ارزش قابل مبادله ای در بازار برای زن ندارد. از این رو، چون در دوره سنت، خانه معمولاً جایگاه آموزش مهارت هایی بود که از مادر و پدر به فرزندان منتقل می شد، به لحاظ فرهنگی زنان خیلی احساس نابرابری و شکاف در دستمزد نداشتند. در دوران سنت کار خانگی تولیدی بود و ارزش داشت. اما در دوره صنعتی شدن، تولید و مصرف از هم جدا شده، خانه محل مصرف و استراحتگاه جامعه و بیرون از خانه محل اشتغال شده است. در این صورت، زنانی که در خانه می مانند، هم سرمایه اجتماعی کمتری دارند، هم تبدیل می شوند به زنان مصرفی که فقط به درد تفریح می خورند و کار خانگی در برابر اشتغال بیرون از خانه، بیکاری محسوب می شود. در واقع، از آنجایی که به کارخانگی زنان مزدی تعلق نمی گیرد، به لحاظ فرهنگی هم کار زنان ارزش کمتری دارد.از این رو ارزش گذاری فرهنگی نسبت به کار خانگی زنان و تولیدات خانگی زنان بسیار نابرابر است. این تبعیض نه تنها بین زن و مرد وجود دارد، بلکه حتی باعث تبعیض بین خود زنان هم می شود، چون زنانی که در بیرون خانه اشتغال دارند، نسبت به زنان خانه دار در موضع بالاتری قرار می گیرند. یعنی ارزش کار خانگی زنان خانه دار حتی از کار زنان شاغل کمتر دیده می شود.

کاوه مظفری: در مورد تفاوتی که خانم مرتاضی بین شکاف و تبعیض گفتند به نظرم می شود بیشتر صحبت کرد، اینکه چه اتفاقی می افتد که سرمایه انسانی و اجتماعی زنان کمتر از مردان می شود؟ و آیا علت خود این شکاف در سرمایه اجتماعی به دلیل یک تبعیض در گذشته نیست؟
الهام هومین فر: بله، شکاف جنسیتی دستمزد از یک تبعیض جنسیتی عمیق تری ناشی می شود، ما در یک جامعه مردسالار زندگی می کنیم که عمدتاً نقش زن درون خانه تعریف می شود و حوزه عمومی محل فعالیت دوم اوست. به همین دلیل هم بیشتر شغل های پاره وقت در اختیار زنان قرار می گیرد. در حقیقت این تبعیضِ ناشی از ساختارهای مردسالارانه، یک عامل مهم در ایجاد شکاف دستمزدی است. حتی در امریکا، طبق آمار ILO، مردان حدود ٢٢.۴ درصد بیشتر از زنان حقوق می گیرند، در ژاپن این رقم حدود ٣٣.٣ درصد است و برای کشور ما 19.6درصد. این شکاف در یک کشور پیشرفته صنعتی با ادعاهایی که درباره برابری جنسیتی دارند، خیلی جالب توجه است. یکی از دلایل این شکاف این است که نقش های سنتی با وجود صنعتی شدن جوامع هنوز بر عهده زنان است. به نظر من، جامعه ای که دستمزد مردانش ٢٢.۴ درصد بیشتر از زنان است، هنوز از نظر جنسیتی یک جامعه سنتی است، حالا هر قدر هم پیشرفت های صنعتی و مدرن داشته باشد.
البته نقش های سنتی زنان فقط یکی از دلایل شکاف دستمزدی است و این مساله دلایل دیگری نیز دارد مانند نهاد آموزش. در کشور ما همواره آموزش هایی که خیلی تخصصی تر است در اختیار مردان قرار دارد و زنان بیشتر برای رشته های معلمی و دبیری، پرستاری و یا شغل هایی که در جامعه ارزش مالی کمتری دارند در نظر گرفته می شوند. در مورد تفاوت بین سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی باید بگویم، در مورد سرمایه انسانی حرف خانم مرتاضی درست است که سرمایه انسانی زنان کمتر از مردان است؛ اما در مورد سرمایه اجتماعی با اینکه نمی توان آن را به راحتی اندازه گرفت، اما خیلی از جامعه شناسان معتقدند که سرمایه اجتماعی زنان به دلیل نوع تعامل شان و همچنین بحث های هویتی بیشتر از مردان است. ولی سرمایه انسانی، همانطور که گفته شد مثلاً باعث می شود که یک زن متخصص بشود یا نشود و بر روی دستمزدها تاثیر کاملاً مستقیمی دارد. به هر حال سطح سواد و تحصیلات زنان در جامعه کمتر از مردان است . زنان از یک مقطعی به بعد برای اینکه نقش های سنتی مثل مادر شدن، تربیت فرزندان و خانه داری را انجام دهند، به خانه برگردند.
از طرف دیگر، نتایج تحقیقات زیادی نشان داده است که زنان در کارهای مساوی با مردان، حتی با کیفیت برابر، دستمزد کمتری می گیرند. یک کار تحقیقی در بنگلادش نشان می دهد کارفرماها معتقد بودند که زنان بسیاری از کارها را خیلی دقیق تر و بهتر از مردان انجام می دهند؛ اما در عین حال دستمزدی که این زنان دریافت می کنند خیلی پائین تر از مردان است و البته بسیار پایین تر از خط فقر. البته به دلایل فرهنگی و قومی که وجود دارد، زنان قدرت چانه زنی کمتری نسبت به مردان دارند، بنابراین خیلی راحت تر در مقابل کارفرما کوتاه می آیند (در واقع، یک همکاری در این مورد بین سرمایه داری و مردسالاری وجود دارد). نکته دیگری که خیلی مهم است و در کار پاره وقت زنان بیشتر به چشم می آید و باعث کاهش دستمزدشان می شود، موضوعِ مزایا است. عمدتاً به مشاغل پاره وقت مزایایی تعلق نمی گیرد، مثلاً بیمه های درمانی، بیکاری و بازنشستگی و اضافه کاری که البته ریشه در مسایل فرهنگی و اقتصادی دارد. در مجموع، در نتیجه دلایلی که گفته شد زنان عموماً قدرت چانه زنی پایین تری در عرصه اقتصادی دارند و نیروهای خوبی برای سرمایه داری هستند. البته این سه دلیل را که گفتم باید در کنار دلایل خانم مرتاضی بگذاریم.

ناهید کشاورز: به نظرم، نکته دیگری که می شود به این بحث اضافه کرد مربوط به مشاغلی است که احتیاج به مهارت خاصی ندارد و زنان و مردان هر دو در این مشاغل فاقد مهارت های خاص و تخصصی هستند، اما باز دستمزد زنان کمتر از مردان تعریف شده است. یک دلیلش این است که برخی مشاغل زنانه و برخی مردانه تعریف شده اند و از پیش تعیین شده که مشاغل زنانه دستمزد کمتری داشته باشند. در واقع، اینطور جا افتاده که کارهایی که زنان انجام می دهند منزلت پائین تری دارد و در نتیجه دستمزد پائین تری هم به این نوع کارها تعلق می گیرد.

کاوه مظفری: تا به اینجا بیشتر در مورد دلایل اجتماعی و فرهنگی شکاف دستمزدی صحبت شد، اگر می شود درباره دلایل اقتصادی هم بحث کنیم. اینکه چگونه از نظر اقتصادی می توان پائین بودن دستمزد زنان نسبت به مردان را توضیح داد؟ یعنی جنسیت در یک تحلیل اقتصادی در مورد شکاف دستمزدی چه جایگاهی دارد؟
هاله صفر زاده: اساس نظام سرمایه داری بر مبنای کسب سود بیشتر است و این سود از طریق نابرابری ها به دست می آید. در نتیجه به نفع سرمایه داری است که هرچه بیشتر به نابرابری های موجود دامن بزند تا بتواند سود بیشتری به دست آورد. منظورم از نابرابری ها، همه انواع نابرابری های جنسی، سنی، مذهبی، قومی و غیره است. خب هرچه این نابرابری ها که در بین اقشار مختلف است، بیشتر شود و عمق پیدا کند به نفع سرمایه داری هم هست. چراکه به بهانه این نابرابری ها سرمایه دارها می توانند دستمزد کمتری پرداخت کنند و در نتیجه سود بیشتری به جیب بزنند.
در سی تا چهل سال اخیر، نئولیبرالیسم به شیوه های جدیدتر و البته بسیار خشن تر و وحشیانه تر نسبت به دوره های قبل، به افزایش سود سرمایه داری کمک کرده است. انگار در حال عقبگرد به سال های اولیه سرمایه داری هستیم که نظام سرمایه داری عریان تر بود و وضعیت استثمار نیروی کار خیلی حادتر بود. به عنوان مثال، در ابتدای دوره سرمایه داری در انگلستان، ٦٠ درصد نیروی کار در کارگاه ها و کارخانه ها را زنان تشکیل می دادند. در واقع زنان و کودکان؛ چون دستمزد کمتری به آنها پرداخت می شد، به سرعت توسط سرمایه دارها جذب و به بخش بزرگی از نیروی کار تبدیل شدند. وقتی شرایط کار زنان در آن سال ها را می خوانیم، واقعاً وحشتناک و اسفناک است. متاسفانه امروزه مجدداً مشابه همان وضعیت دارد گسترش پیدا می کند. نه فقط در کشورهای جهان سوم، بلکه هرچند وقت یکبار مواردی در کشورهای اروپایی و امریکا کشف می شود که رسوایی به بار می آورد. مثلاً کارگاهی که در آمریکا کشف شده بود و دخترهای جوان آسیای جنوب شرقی به شکل تقریباً برده وار در آنجا وادار به کار می شدند.
همانطور که گفتم سرمایه داری بواسطه این نابرابری ها سودش را افزایش می دهد. نکته ای که باید توجه کنیم این است که زنان و کودکان همیشه جزء اقشار پائین جامعه بودند و طبیعی است که در جامعه سرمایه داری هم بیشترین فشارها بر دوش آنها قرار گیرد. پس علی رغم اینکه به مردهای کارگر هم این فشارها وارد می شود و دستمزد آنها هم پائین نگه داشته می شود و از گرده آنها هم بیش از اندازه کار کشیده می شود؛ اما در مورد زنان این بهره کشی چند برابر است. زیرا زنان نسبت به مردان در موقعیت فرودست تری قرار دارند و این فشارها بر آنها تشدید می شود.
٢٠١١٠٦٠٠ در واقع هم شکاف وجود دارد و هم تبعیض. علی رغم اینکه سال هاست قوانینی در کشورهای مختلف وضع شده که در آنها به حقوق برابر زن و مرد اشاره شده، اما در عمل هنوز شکاف جنسیتی در دستمزد بسیار زیاد است. مثلاً در سال ١٩٦٣، قانونِ «دستمزد برابر در مقابل کار برابر» در امریکا به تصویب رسید، در آن سال تفاوت دستمزد زنان در مقابل مردان ۵۵ سنت در مقابل یک دلار بود و الان طبق آمار سال ٢٠٠٧ این تفاوت دستمزدی تازه رسیده به ٧۵ سنت برای زنان در مقابل یک دلار برای مردان. یعنی فقط چند سنت ظرف این همه سال تغییر کرده است. خانمی که ١٩ سال در یک کارخانه لاستیک سازی در امریکا کار می کرده، وقتی می خواسته بازنشسته شود، تازه متوجه می‌شود که نسبت به همکاران مردش دستمزد کمتری می گرفته است. وقتی این تفاوت را محاسبه کردند چیزی حدود ٢٢۵ هزار دلار بودهاست. این خانم بابت این تفاوت دستمزد شکایت کرد و بر مبنای این شکایت و جریانی که در امریکا به راه افتاد، تبصره ای برای اصلاح قانون در سال ١٩٦٣ به مجلس فرستاده شد. طبق قانون اولیه، فقط کسانی که ظرف یک مدت زمان خاص، فکر کنم ١٨٠ روز، برای تبعیض دستمزدی شکایت کنند به شکایت‌شان رسیدگی می شود و در نتیجه شکایت آن خانم در دادگاه مورد بررسی قرار نگرفت. پس قوانین چاره ساز نیست، این قوانین سالهاست وجود دارد، در ایران هم این را می بینیم که قانون دستمزد برابر در مقابل کار برابر وجود دارد. اما این قانون اجرا نمی شود.
در بررسی عوامل اقتصادی که باعث شکاف دستمزدی می شود باید مسائل مختلفی را در نظر بگیریم. یکی این که به حوزه کار خانگی حتماً باید توجه کنیم، یعنی کار عظیمی که زن ها در خانه انجام می دهند و بخشی از تولید اجتماعی به حساب می آید. یعنی آن بخشی که مربوط به بازتولید نیروی کار هست. وقتی یک نیروی کار شروع به کار می کند و در قبال کاری که انجام می دهد، دستمزدی را دریافت می کند، بخشی از این دستمزد باید صرف تجدید قوا بشود، یعنی تجدید نیرو بشود تا بتواند دوباره کارش را انجام دهد. در دوره سرمایه داری این بازتولید بر عهده زنان خانه دار گذاشته شده و کاری هست که عملاً تصرف می شود، نه خریداری. کار مردها در حوزه اجتماعی است خریداری می شود و برای آن دستمزدی پرداخت می شود. بنابراین کار زنان در خانه به طور کامل تصرف می شود و سود بسیار زیادی را وارد جیب سرمایه داری می کند.
یک بخش دیگری که باز اجازه می دهد که سرمایه داری این نابرابری دستمزدها را به همین صورت نگه دارد، اقتصاد غیررسمی است. اقتصاد غیر رسمی، اقتصادی است که بخشی از تولید اجتماعی را شامل می شود که هیچ کدام از آن استانداردهایی را که بخش رسمی باید رعایت کند مانند قوانین کار، بیمه، حداقل دستمزد و ساعات کار و غیره را رعایت نمی کند. در نتیجه در بخش غیررسمی دستمزدها به میزان زیادی پایین تر از دستمزدهای رسمی است و بخش اعظم از کسانی که در این بخش شاغل هستند را زنان تشکیل می دهند. در حقیقت به نوعی تولید خانگی، یعنی تولیداتی که در خانه انجام می شود - از مونتاژ کیت های الکترونیک گرفته تا تولید عروسک و وسایل مختلفی که امکان تولید در خانه دارد و همچنین خدماتی مانند پاک کردن حبوبات و بسیاری کارهای دیگر - بخش بزرگی از اقتصاد غیررسمی را شامل می شود. اما دستمزدی که به این کارها پرداخت می شود، گاهی وقت ها آنقدر پایین است که تصورش هم غیرقابل باور است.
چند وقت پیش با خانمی صحبت کردم که در خانه تسبیح نخ می کرد، کارفرما نخ و دانه های تسبیح را می آورد و البته بافت قسمت بالای تسبیح که کار ظریفی است هم با این خانم بود بعد بابت هر رشته تسبیح که آماده می کرد ١٠ تومان یعنی چیزی که ما الان سکه اش را دیگر در بازار نداریم دریافت می کرد. یعنی این خانم برای خرید یک نان سنگک ۵٠٠ تومانی مجبور است ۵٠ تا از این تسبیح ها نخ کند. خب، این بخش از اقتصاد که در سال های اخیر خیلی رشد کرده، فقط به این خاطر است که سرمایه داری با دور زدن استانداردها، بیمه، مالیات و همچنین حقوق کارگران بتواند دستمزدها را پایین نگه دارد و سود خودش را بیشتر کند.
یک بخش دیگر که باز باعث می شود که این شکاف دستمزدی وجود داشته باشد، مناطق آزاد تجاری است که در سال های اخیر بسیار گسترش پیدا کرده است. در سطح جهان، تقریباً هزار منطقه تجاری در هفتاد کشور دنیا وجود دارد. در کشور خودمان، مثلاً در کیش منطقه آزاد است. حالا چقدر با بازارهای آزاد تجاری شباهت دارد، خودش جای بررسی دارد. اما به هر حال، خیلی از کارخانه های بزرگ و شرکت های چندملیتی کارگاه های خودشان را به این مناطق منتقل کرده اند. مثل شرکت‌های نایک، سونی، فورد، بنز و غیره که در واقع کارخانه هایشان را به کارگاه ها و قطعه سازی‌های کوچک تقسیم و به مناطق آزاد تجاری منتقل کرده اند. شرایط کار در این مناطق بسیار وحشتناک است. ساعات کار بسیار طولانی است، شدت کار بسیار بالا است و میزان دستمزد بسیار پائین و جالب است که بدانیم ٧٠ تا ٨٠ درصد نیروی کاری که در این مناطق مشغول به کار هستند، زنان و دختران جوان هستند. این آمار را ما در مکزیک، بنگلادش و تایلند داریم. در رابطه با ایران هم بر اساس مشاهداتی که داشتم، می‌دانم که در کیش کارگاه های تولید لباس زیاد است. در این کارگاه ها، لباس هایی با مارک و برند خارجی تولید می شود. معمولاً دختران جوان در این کارگاه ها شاغل هستند. در مناطق آزاد تجاری خبری از قانون کار و قانون حفظ محیط زیست و مانند اینها نیست. شرکت ها کاملاً آزادند از هر نظر که بتوانند نیروی کار را استثمار کنند. در کارگاه های یک منطقه آزاد تجاری در مکزیک، این شیوه جا افتاده که دختران جوان که آنجا کار می کنند مجبورند که نوار بهداشتی شان را ماهانه به کارفرمایشان به عنوان دلیلی برای باردار نبودنشان نشان دهند تا بتوانند همچنان آنجا کارکنند. یا قرص ضدبارداری بین شان توزیع می شود برای اینکه بچه دار نشوند؛ چراکه کارفرما می خواهد حق زایمان، مرخصی زایمان، حق اولاد و این چیزها را پرداخت نکند. طبق تعریف دستمزد شامل تمام مزایا و حقوقی هست که یک کارگر دریافت می کند و شامل چنین چیزهایی هم می شود. خب به دلیل وجود چنین عواملی است که سرمایه داری می تواند دستمزد زنان را پایین تر نگه دارد.

الهام هومین فر: مساله مهم دیگری که در رابطه با کار زنان باید مورد توجه قرار گیرد چراکه به مسئله شکاف دستمزدی به صورت غیرمستقیم دامن می زند، بحث خشونت جنسیتی علیه زنان در محیط کار است. در واقع یکی از عواملی که باعث می شود ریسک‌پذیری زنان در بازار کار پابین بیاید و نخواهند که در محیط های جدید مشغول به کار شوند، تجربه های تلخ ناشی از خشونت جنسیتی است که بخشی از زنان شاغل را در بر می گیرد. در نتیجه زنان حاضرند به دستمزد پابین تن بدهند تا در جایی که احساس امنیت بیشتری دارند، کار کنند. بدین ترتیب، خشونت جنسیتی در محیط کار به تبعیض دستمزدی زنان دامن می زند. یعنی می توان گفت که یک خشونتی که از جانب نظام مردسالاری آغاز می شود، به نفع نظام سرمایه داری تمام می شود.

ناهید کشاورز: نا امنی شغلی هم هست، یعنی اینکه نسبت به پایدار بودن شغل اطمینانی وجود ندارد. زنی را می شناختم که حاضر بود از هشت صبح تا پنج بعد از ظهر در یک تولیدی پوشاک با حقوق ١۵٠ هزار تومان کار کند، اما من کاری با دو برابر حقوق به او پیشنهاد دادم، اما می گفت چون این کارپیشنهادی سه ماهه است و آینده ندارد، ترجیح می دهد با همان دستمزد پائین تر اما برای زمان بیشتری مشغول به کار شود. در واقع، ناامنی شغلی باعث می شود که قدرت چانه زنی هم کاهش پیدا کند و در نتیجه میزان دستمزد پایین بیاید.

هاله صفرزاده: نا امنی شغلی در واقع به میزان بیکاری وسیع زنان بر می گردد. طبق آماری که دولت ایران ارائه داده است از ٣.۵ میلیون بیکار1 میلیون و ٢٠٠ هزار نفر زن هستند، یعنی تقریباً حدود یک سوم (٣۴ درصد) نیروی بیکار. البته این آمار رسمی است و با آمار واقعی خیلی تفاوت دارد. چراکه در این آمار زنان خانه دار و دختران مجردی که در منزل پدر زندگی می‌کنند در نظر گرفته نشده اند. جالب است که مقایسه ای میان میزان اشتغال زنان و میزان بیکاری آنها نسبت به مردان داشته باشیم. طبق همین آمار رسمی از 24 میلیون شاغل در ایران، تنها پنج میلیون زن هستند، یعنی حدود یک پنجم فرصت های شغلی در اختیار زنان است، در حالی که همانطور که گفتم یک سوم نیروی بیکار را زنان تشکیل می دهند. تفاوت این دو نسبت با هم باعث می شود که زنان برای به دست آوردن و نگه داشتن کارشان به شرایط خیلی پایین تری رضایت بدهند. ارتش ذخیره کار کمک می کند که همیشه کارفرمایان بتوانند دستمزدها را در سطح پایین‌تری نگه دارند. در واقع، هرچه میزان عرضه نیروی کار بیشتر باشد، دستمزد پایین تر می آید. چون نیروی کار در دوره سرمایه داری کالا شده است و قوانین بازار و عرضه و تقاضا روی آن تاثیر دارد.

مینو مرتاضی لنگرودی: به نظرم، این که بخواهیم صرفاً با الگوی تحلیلی نظام سرمایه داری بحث کنیم کافی نیست و با شرایط ما یک تفاوت هایی دارد. پیش فرض بحث دوستان تا اینجا این بوده که جامعه ایران یک جامعه سرمایه داری است و همه آن معیارها و فورمول هایی که مثلاً در یک جامعه سرمایه داری مانند امریکا و یا کشورهای این چنینی وجود دارد در ایران هم برقرار است. اما تناقض اینجاست که ایران اساساً اقتصاد مولدی ندارد و یک کشور تک پایه به لحاظ اقتصادی است. از طرفی به نیروی کار ارزان زنان اشاره می کنیم که خاص کشورهای سرمایه داری است از طرفی می گوییم که بسیاری از زنان بیکارند و از طرف دیگر مثلاً در این طرح دورکاری یا طرح های مشابه آن دولت دارد این نیروی کار ارزان را خانه نشین می کند که طبق تئوری های نظام سرمایه داری نمی توان پذیرفت که دولت از کارگر ارزان صرف نظر کند. این تناقضی است که در تحلیل های برخی دوستان به چشم می آید.
جوامع سرمایه داری در غرب، همانطوری که دوستان می گویندد و من هم می پذیرم سود محور است، و کار زن در آنجا جنبه ابزاری دارد و در جهت کسب منفعت بیشتر است. از این رو از زنان به عنوان کارگر ارزان بهره برداری می شود. اما در جامعه پدرسالار وضع فرق می کند. ویژگی پدرسالاری بیشتر مبتنی بر تحت الحمایه قرار دادن زنان است. زن در جامعه پدرسالار به نوعی تحت قیمومت و حمایت پدر قرار دارد که گاهاً حتی تبعیض های مثبتی هم برایش دارد مثلاً پدر را موظف کند که نیازهای زن را تامین کند تا نگذارد مثلاً وارد عرصه نا امن اجتماعی بشود.

هاله صفرزاده: با اینکه موافقم که شرایط در هر کشوری متفاوت است، اما باید توجه داشته باشیم که ما در عصر جهانی‌سازی زندگی می کنیم. یعنی سرمایه داری در حال جهانی شدن است، کما اینکه همیشه هم جهانی بوده اما در بیست سال اخیر وضعیت خیلی فرق کرده است. در نظام سرمایه داری جهانی شده امروز، یک تقسیم کار بین‌المللی ایجاد شده است و به راحتی نمی توانیم بگوییم که جامعه ایران مستثنا از این سرمایه داری است. من قبول دارم که شرایط هر کشور خاص است اما شرایط کلی اقتصاد ایران با تعریفی که مثلاً درباره مکزیک شد، تفاوت عمده ای ندارد، در هر دو منطق سود جریان دارد. نمی توان به سادگی گفت که در ایران سرمایه داری غالب نیست. در واقع ایران بخشی از جهان سرمایه داری قرن بیست و یکم است که البته شرایط خاص خودش را دارد. طبق تقسیم کار جهانی نظام سرمایه، تنها یک بخش هایی از اقتصاد ایران عمده شده است. صنعت نفت و پتروشیمی یا حتی خودروسازی ایران در ارتباط با بازار جهانی سرمایه است، اما در صنعت کفش یا نساجی، بنگلادش، هند، تایوان و ویتنام پیشرفته تر از ما هستند و در این قسمت صنایع ما رو به افول است. به علاوه تعریفی که امروز از نیروی کار و کارگر داریم همان تعاریف کلاسیک نیست. هر کسی که نیروی کارش را می فروشد و در مقابلش مزد دریافت می کند به نوعی کارگر محسوب می شود. در نتیجه بسیاری از افرادی که در بخش خدمات کار می کنند هم جز طبقه کارگر هستند. اگر بخواهیم فقط این تفاوت های جزئی را مد نظر داشته باشیم اصل نظام سرمایه‌داری را که سود محور است کمرنگ کرده ایم. آنچه درکشورهای جهان سوم مثل ایران وجود دارد در حقیقت بدترین نوع سرمایه داری است که تمام معایب آن از قبیل تبعیض های جنسیتی، قومی، نژادی، مذهبی و غیره را دارد بدون آنکه آزادی های اجتماعی اولیه کشورهای پیشرفته تر را داشته باشد. الهام هومین فر: البته به نظرم تاحدودی تردیدی که خانم مرتاضی وارد کردند، درست است. اینکه دولت در ایران تسهیل ‌دار است و به خاطر درآمد و رانت نفتی که در اختیار دارد برخی از قواعد اقتصاد سرمایه داری را می تواند دور بزند.

ناهید کشاورز: به نظرم در این رابطه می توان به بحث هایدی هارتمن درباره رابطه سرمایه داری و مردسالاری اشاره کرد. او معتقد است که مردسالاری با سرمایه داری در بیشتر اوقات به توافق می رسند و همدیگر را تقویت می کنند. اما یک جاهایی هست که در تضاد با هم قرار می گیرند و باعث تضعیف یکدیگر می شوند. در مورد ایران فکر می کنم این تناقض هم از اینجا ناشی می شوند. مثلاً دولت رانتی در ایران از دستمزد خانوار صحبت می کند، یعنی مدعی است که این دستمزدی که به مرد خانواده تعلق می گیرد مربوط به همه خانواده است. نمی دانم آیا در کشورهای دیگر هم چنین استدلالی وجود دارد یا نه؟ ولی اینکه یک خانواده با دستمزد ٣۵٠ هزار تومان – یعنی حداقل دستمزد – باید خرج چهار یا پنج نفر را تامین کند اصلی ترین دلیل برای نشان دادن تناقض این ادعا است.

مینو مرتاضی لنگرودی: از یک جهت باید توجه کنیم که دقیقاً به این دلیل که سرمایه‌داری در ایران دولتی است و در واقع بزرگترین کارفرما در ایران دولت است تاحدودی شکاف دستمزد از نظر جنسیتی در ایران نسبت به کشورهای سرمایه داری پیشرفته کمتر است. یعنی دولت به دلیل قوانینی که دارد سعی می کند تاحدودی این شکاف را محدود کند. مثلاً میزان دستمزد یک زن معلم با یک مرد معلم، تفاوت آنچنانی ندارد. البته منظورم مشاغل مربوط به دولت است. به همین خاطر هم خیلی از افراد تمایل دارند که کارمند دولت باشند. چون دارای امنیت شغلی بیشتر، حقوق بازنشستگی ، بیمه درمانی و مزایای دیگراست که تفاوت زیادی هم بین زن و مرد در آن وجود ندارد. منظورم این است که اختلاف دستمزد در ایران نسبت به دیگر کشورها، از آنجایی که دولت کارفرمای اصلی است، تاحدودی کمتر است. البته با توجه به اینکه در دو دهه اخیر ایران هم به سمت خصوصی سازی متمایل شده شکاف دستمزد زن و مرد در سال های اخیر بیشتر شده است. از آنجا که جمعیت زنان خانه دار ایرانی چندین برابر جمعیت زنان شاغل است و آنها از سرمایه انسانی قابل توجه و مهارت های شغلی در بازار کار برخوردار نیستند در نتیجه زنان فقیرتر شده اند و به اصطلاح فقر در ایران هم چهره زنانه پیدا کرده است. در نهایت منظورم این است که وقتی می خواهیم در رابطه با جامعه ایران صحبت کنیم، باید به ریشه ها و ویژگی های خاص جامعه ایران توجه و تکیه کنیم.

الهام هومین فر: البته یک نکته ای که در مورد دستمزد وجود دارد، این است که میان دستمزد پرداختی با دستمزد نهایی تفاوت وجود دارد. مثلاً بیشتر مزایا حتی در مشاغل دولتی به مردان - به عنوان سرپرست خانوار - تعلق می گیرد. حتی در مورد اضافه کاری. این تصویر بویژه در بخش دولتی وجود دارد که کار اصلی زن خانه‌داری است، در نتیجه اضافه کاری هم مختص مردان است. بنابراین در مجموع دستمزد نهایی زنان پائین تر از مردان و باعث شکاف دستمزد می شود. البته من هم فکر می کنم که این شکاف در مشاغل دولتی فعلاً خیلی عمیق نیست.

کاوه مظفری: با اینکه ممکن است فعلاً شکاف دستمزدی خیلی شدید و عمیق نباشد، اما در طول بحث هایی که مطرح شد، از این صحبت شد که روند خصوصی سازی در حال شتاب گرفتن است و مثلاً گسترش مشاغل غیررسمی هم از یک طرف سبب شده که کنترل دولت بر شرایط کار کاهش پیدا کند. خب در یک چنین شرایطی چه ترفندهایی را از سوی صاحبان سرمایه برای افزایش سود شاهد هستیم که به ضرر زنان تمام می شود؟
مینو مرتاضی لنگرودی: در مورد ترفندهای رایج صاحبان سرمایه یا اگر به طور خاص تر بگوییم، ترفندهای دولت سرمایه‌دار ایران برای کاهش سطح دستمزد، مهمترین ترفند همین پروژه خصوصی سازی است. در همین رابطه مشاغل زیرزمینی و پنهان هم افزایش زیادی پیدا کرده است. مثلاً طبق آماری که در روزنامه ها منتشر شد، ٢٨ تا ٣٠ درصد مشاغل در ایران زیرزمینی هستند و از این میان ۵۶ درصد مربوط به زنان است. تعریف مشاغل زیرزمینی خیلی گسترده و شامل تمام کارهایی که دور از چشم قانون انجام می شود، است. غالب نیروی کاری که در این مشاغل هستند طبق آمار موجود زنان و کودکان هستند.
اما بزرگترین ترفند دولت سرمایه دار که در این چندساله شاهد آن هستیم، در زمان تعیین حداقل دستمزد در پایان هر سال رخ می دهد. در پایان هر سال برای تعیین حداقل دستمزد کارگران، شورای کار به اصطلاح سه جانبه ای با حضور نمایندگان دولت، کارفرمایان و کارگران تشکیل می شود. در این شورا وزنه نماینده کارگران بسیار سبک است. چرا که در عمل نماینده دولت و کارفرما اغلب منافع مشترکی را دنبال می کنند که با منافع کارگران و حقوق بگیران همسو نیست و نماینده کارگران برای دفاع از منافع نیروی کار در تعین دستمزدها در اقلیت قرار می گیرد. در عین حال باید توجه کرد که معمولا به دلیل نگاه امنیتی و پلیسی که دولتِ کارفرما به تشکل های مستقل و غیر وابسته به دولت دارد و از فعالیت این تشکل ها جلوگیری می کند زنان کارگر هم به علت ترس و نداشتن آگاهی و پشتوانه و حمایت متعارف، معمولاً از مشارکت و عضویت در تشکل های کارگری پرهیز دارند. با توجه به این واقعیت که معمولاً نماینده کارگران بیش از اینکه انتخابی باشد انتصابی است از این رو کارگران بویژه زنان کارگر برای تعیین دستمزدشان از پشتوانه قوی و متشکل کارگری در جامعه برخوردار نیستند. لذا قدرت لازم را برای چانه زنی بر سر دستمزد ندارند. به نظرم همین پرهیز از مشارکت و جلوگیری از فعالیت تشکل های مستقل کارگری یکی از جدی ترین موانع برای پراکنده کردن کارگران، اتمیزه کردن و بی قدرت ساختن آنان برای دریافت دستمزد بیشتر است. کاوه مظفری: علاوه بر ترفندها و اقداماتی که به صاحبان سرمایه یا دولت مربوط است، نظام پدرسالاری در این میان چه نقشی دارد؟

الهام هومین فر: پارسونز به عنوان یک نظریه پرداز کارکردگرا معتقد است که زن باید در خانه بماند و کار خانگی را به درستی انجام دهد تا مردی که در بیرون از خانه کار می کند کارکرد بهتری داشته باشد. تاحدی این نوع تفسیر در ذهن جامعه ما هم وجود دارد. یعنی همکاری نزدیک سرمایه داری و مردسالاری! اما در مورد دولت های تسهیل ‌دار به دلیل اینکه درآمدش مثلاً از نفت است، بنابراین خواسته نیروی کار زیاد برایش اهمیت ندارد. حال آن قسمتی از نیروی کار که در جامعه جایگاه پایین تری دارد، در قبال دولت باز هم در در موقعیت فرودست تری قرار می گیرد. در این وضعیت حتی حمایت هایی که در پدرسالاری قدیمی نسبت به زنان وجود داشت تضعیف می شود و در مواقعی به فرودستی بیشتر هم منجر خواهد شد.

هاله صفرزاده: مکانیسم های مختلفی برای کاهش دستمزد وجود دارد که به برخی از آنها در طول صحبت ها اشاره کردیم، مثل گسترش کار نیمه وقت و پاره وقت، پرداخت دستمزد به صورت کارمزدی، افزایش ساعات کار روزانه، استفاده از شرکت های پیمانکاری در استخدام نیروی کار، قراردادهای موقت، ایجاد مناطق آزاد تجاری، استفاده از نیروی کار زنان و کودکان و کارگران مهاجر و در نهایت تعیین و نگه داشتن حداقل دستمزد در حدی که برای برآورده کردن نیازهای عادی زندگی کافی نیست.
اگر بخواهیم ریشه ای تر نگاه کنیم باید از خود دستمزد شروع کرد. دستمزد در واقع میزان بهایی است که به نیروی کار بابت فروش نیروی کارش و تولید ارزش پرداخته می شود. بخشی از ارزشی که نیروی کار تولید می کند صرف زنده ماندن او می شود، برای اینکه بتواند ادامه بدهد و مجدداً به سر کار بیاید باید این بخش از ارزش تولیدی اش به عنوان دستمزد به او پرداخت شود. حالا سرمایه دار از هر طریقی سعی می کند که میزان دستمزد را کاهش دهد تا سود خودش بیشتر شود. مثلاً از طریق افزایش شدت کار و یا افزایش ساعات کار، دستمزد واقعی را کاهش می دهد. مثلاً کارخانگی زن که تصرف می شود به این معنی است که زمان کار لازمی که برای بازتولید نیروی کار لازم است به شدت کاهش پیدا کند و تمام آن را کارفرما صاحب شود. افزایش مدت زمان کار هم یکی دیگر از ترفندها است. وقتی مثلاً یک کارگر هشت ساعت کار می کند و طبق قرارداد مثلاً ۵٠٠ هزار تومان دریافت می کند با زمانی که ١٢ ساعت کار می کند و باز همان ۵٠٠ هزار تومان را می گیرد، بهای نیروی کار متفاوت است، چون ارزش متفاوتی تولید می کند. یعنی در واقع دستمزد او به نسبت کاری که انجام داده کمتر شده است. اما این افزایش ساعت به این صورت مستقیم انجام نمی‌شود که نیروی کار متوجه شود. بلکه مثلاً در همان کمیسیون‌های سه جانبه تعیین حداقل دستمزد که صحبت شد دستمزد را تعیین می کنند ٣٣٠ هزار تومان. کدام خانواده با این مبلغ می تواند تامین معاش کند. بنابراین مجبور می شود دو یا سه جا کار کند و این یعنی زمان کارش را افزایش دهد تا میزان دستمزدی را به دست آورد که برای تامین معاش اولیه لازم است.
یکی دیگر از روش های کاهش دستمزد کار نیمه وقت و پاره وقت است. در سال‌های اخیر این شیوه نیز خیلی زیاد شده است. بواسطه نیمه وقت یا پاره وقت شدن کار، که قانونش در سال 62 اگر اشتباه نکنم تصویب شد و کارمندان رسمی را شامل می شود، سرمایه دار یا بهتر بگوییم دولت سرمایه دار می خواهد خودش را از شر پرداخت مزایایی مانند مرخصی سالانه و تعطیلات، ساعات نهار و مواردی از این دست خلاص کند. در کار نیمه وقت یا پاره وقت و به تازگی هم در دورکاری، پرداخت دستمزد به صورت «کارمزدی» است. در طرح دورکاری دولت نمی خواهد بابت زمان کاری که توسط نیروی کار صرف می شود دستمزد پرداخت کند، بلکه می خواهد بابت کاری که انجام می شود پول بدهد تا بدین ترتیب هزینه ها را کاهش دهد. در کارهای پاره وقت و نیمه وقت هم از ساعت نهار یا امکانات ایاب و ذهاب خبری نیست و دستمزد ساعتی نه ماهانه پرداخت می شود.
در پرداخت دستمزد به شیوه کارمزدی یک اتفاق دیگر هم می افتد و آن افزایش شدت کار است. یعنی نیروی کار برای اینکه بتواند در زمان کمتری دستمزد بیشتری به دست آورد ناگزیر می شود سرعت کارش را بالا ببرد، مثل صحنه‌ای در فیلم عصر جدید چارلی چاپلین. با این تفاوت که در کارخانه کارفرما یا سرکارگر ناظر بر کار است، اما مثلاً در کارمزدی، خود نیروی کار به سمت افزایش شدت کار سوق داده می شوند. مثلاً وقتی کارگری در یک تولیدی مانتو به جای حقوق ثابت ماهانه، بابت هر مانتویی که می‌دوزد پول دریافت کند ان وقت مجبور می‌شود که شدت کارش را افزایش دهد تا پول بیشتری کسب کند. جالب است که در این شرایط احساس رضایت کاذبی هم برای نیروی کار ایجاد می‌شود؛ زیرا تصور می کند خودش است که بر کارش کنترل دارد در حالی که ارزش افزوده نصیب صاحب کار می شود. صاحب کارگاه هم با افتخار سینه جلو می دهد و می گوید: «در کارگاه من دستمزد کارگران از حداقل دستمزد بسیار بیشتر است».
در واقع روان‌شناسان، جامعه شناسان و مردم‌شناسانی که در خدمت سرمایه داری هستند این شیوه ها را طراحی می کنند و در لفافه‌های خیلی زیبایی پنهان می کنند و بعد هم در جامعه تبلیغ می کنند. مثلاً در ارتباط با دورکاری می گویند که در این شیوه کار، زنان وقت اضافه می‌آورند و می‌توانند بیشتر به خانواده شان برسند. این توجیه ها برای این است که وقتی زنی وارد این حیطه کاری می شود اصلاً متوجه نشود که چه اتفاقی دارد برایش می افتد. این شیوه ها باعث می شود که به شکل ظاهری بیکاری هم پنهان شود. مثلاً کسانی که کار نیمه وقت و پاره وقت دارند در آمار بیکار محسوب نمی شود به طوری که اگر یک نفر حتی یک ساعت در هفته کار کند، شاغل به حساب می آید و از نظر آمار رسمی بیکار نیست.
با اینکه طبق قانون به برابری دستمزد اشاره شده اما در عمل شکاف دستمزدی بالا است و روند رو به افزایش هم دارد. در مصاحبه با کارگران خدماتی در بیمارستان‌ها که از طریق شرکت‌های پیمانکاری استخدام می‌شوند، متوجه شدیم که این شرکت ها اولاً نصف دستمزد را خودشان بر می دارند. در تقسیم دستمزد بین کارگران زن و مرد در ظاهر پرداختی ‌ها برابر است اما در عمل دریافتی زنان باز نصف مردان است. یعنی کارگران مرد حداقل حدود ۵٠٠ تا ٦٠٠ هزار تومان در ماه دریافتی داشتند در حالی که زنان حدود ٣٠٠ هزار تومان. چراکه زنان نمی‌توانستند مانند مردان اضافه کاری کنند. به دلیل شرایط فرهنگی یا همان ساختار مردسالاری امکان اینکه زنان هم بتوانند مانند مردان اضافه کاری کنند وجود ندارد. زنان باید بروند خانه و درخانه خدمات ارائه دهند. پس بدین ترتیب خود به خود میزان دریافتی زنان کمترازمردان میشود.
در بخش کشاورزی شکاف دستمزدی بیشتر است. مثلاً در شمال در زمان شالی کاری زنان برای یک روز کاری که حداقل ١٢ ساعت است حدود ٢٠ تا ٣٠ هزار تومان دستمزد دارند. در حالی که این میزا برای مردان حدود ۵٠ هزار تومان است. در باغات چای، وجین کاری، میوه چینی و سایر بخش های کشاورزی هم این مسئله به چشم می‌خورد. پس چگونه ما می توانیم بگوییم که شکاف دستمزدی بین زنان و مردان در ایران وجود ندارد یا کمرنگ است. کارکنان فامیلی بدون مزد بخش دیگری از نیروی کار را شامل می شوند که در واقع هیچ دستمزد مشخصی ندارند. این ها جدا از کار خانگی، کارهایی مانند قالی بافی هم انجام می دهند اما معمولاً هیچ دستمزدی به خود آن ها تعلق نمی گیرد بلکه نصیب سرپرست خانواده می شود. با توجه به این موارد با اینکه بنابر آمار رسمی شکاف دستمزدی به لحاظ جنسیتی در ایران خیلی بالا نیست اما به نظر من وضعیت زنان شاغل خیلی اسفناک ‌تر از آن چیزی است که تبلیغ می شود.

کاوه مظفری: سوالی که پیش می آید این است که چرا با اینکه دستمزد زنان پایین تر از مردان است اما آنان نسبت به مردان بیشتر در معرض بیکاری هستند؟ مگر به نفع سرمایه داران نیست که از نیروی ذخیره و ارزان تر زنان استفاده کنند تا از آن بخش از نیروی کار مردان که دستمزد بیشتری دریافت می کند؟
هاله صفرزاده: البته دارند همین کار را هم می کنند. تمایل بیشتر به استفاده و استخدام نیروی کار زنان روز به روز بیشتر می شود. همانطور که پیشتر اشاره شد در جامعه ما یک تناقضی وجود دارد. از یک طرف جامعه ما بخشی از سرمایه‌داری جهانی است و در حال پیاده کردن سیاست های تعدیل اقتصادی و برنامه های بانک جهانی و از طرف دیگر جامعه ما دارای یک فرهنگ سنتی مردسالارانه است که می‌خواهد زن به خانه برگردد. این تناقض میان مسایل اجتماعی، فرهنگی و ضروریات اقتصادی است که جامعه را به سمت خودش می کشاند. بدیهی است که فشار این تناقضات اکثراً روی زن هاست. فرهنگ مردسالارانه و سنتی اضافه می‌شود به خشونت های جنسیتی و اقتصادی که خاص جوامع سرمایه داری است. همه این ها نشان می دهد علیرغم اینکه در آمارها ذکر شده شکاف دستمزدی میان زنان و مردان در ایران کمتر است وضعیت زنان شاغل به مراتب بدتر واسفناک تر از آن چیزی است که به نظر می آید. پایان قسمت اول...

بررسی وضعیت دستمزد زنان شاغل و طرح دورکاری- قسمت دوم

در میزگردی با حضور مینو مرتاضی لنگرودی، هاله صفرزاده، ناهید کشاورز، و الهام هومین فر

اشتغال زنان در صورتی می تواند به افزایش استقلال اقتصادی آنها یاری رساند، که تحت شرایطی عادلانه و انسانی باشد. دستمزد مساوی در قبال کار مساوی، یکی از اولین پیش‌شرط های تامین این شرایط عادلانه و انسانی است. اما متاسفانه میانگین سطح دستمزد زنان نسبت به مردان در همه کشورها پایین تر است. در ایران نیز، با وجود اینکه در قانون کار به برابری دستمزد زن و مرد اشاره شده است، اما به دلایل مختلف، دستمزد زنان به مراتب پائین تر از مردان است. علاوه بر عوامل اجتماعی موثر بر وضعیت اشتغال زنان، طرح ها و برنامه های سیاسی نیز تاثیر به سزایی بر ساختار جنسیتیِ بازار کار دارند. طرح "دورکاری"- با اولویت زنان- از جمله طرح هایی است که اخیراً توسط دولت به اجرا درآمده و موجب نگرانی بسیاری از کارشناسان و فعالان حوزه مسائل زنان شده است. در همین ارتباط، در میزگردی با حضور مرضیه مرتاضی لنگرودی، از مادران صلح و فعال ملی مذهبی؛ هاله صفرزاده، از کانون مدافعان حقوق کارگر؛ ناهید کشاورز، مدافع حقوق زنان؛ و الهام هومین فر، پژوهشگر مسائل اجتماعی؛ علل و پیامدهای تفاوت دستمزد زنان و مردان در بازار کار و همچنین تاثیرات طرح دورکاری بر زندگی زنان، مورد بحث و بررسی قرار گرفت. مشروح گفتگوهای انجام شده در این میزگرد، در دو قسمت تنظیم شده است. پیشتر، مباحث قسمت نخست در وبلاگ کانون مدافعان حقوق کارگر منتشر گردید. اینک، مطالب قسمت دوم که متمرکز بر عوارض طرح دورکاری است ارائه می شود:

کاوه مظفری: خب، تا اینجا بیشتر درباره وضعیت عمومی دستمزد زنان در ایران و علل و پیامدهای تبعیض دستمزدی از نظر جنسیتی صحبت شد حالا به طور خاص نظر شما درباره اهداف و منافع طراحان ه پروژه دورکار کردن زنان چیست؟
هاله صفرزاده: ابتدا به این نكته اشاره كنم كه ما نمی‌توانیم طرح دوركاری را به تنهایی و به صورت انتزاعی مورد بحث قرار دهیم و روند كلی سرمایه داری را در سال های اخیر در نظر نداشته باشیم. به عقیده من طرح «دورکاری» در راستای کوچک سازی و تکه تکه کردن نیروی کار اجتماعی است. دورکاری هم یک ترفند برای کاهش دستمزدهاست. اولین قشری که برنامه دارند تا شامل طرح دورکاری بشوند کارمندان رسمی هستند. پس دولت می‌خواهد خودش را از شر پرداخت مزایایی مانند مرخصی، حق نهار و غیره رها کند. در واقع، دورکاری به نوعی با «کارِمزدی» معنا پیدا می کند. یعنی به تدریج دیگر حقوق ثابت ماهیانه از بین می رود و نیروی کار بر مبنای میزان کاری که انجام می دهد، دستمزد دریافت خواهد کرد. همانطور که گفتیم این ترفند یکی از روش های کاهش دستمزد است. یعنی ممکن است در ابتدا مدعی شوند که دستمزد و مزایا تغییر نمی کند اما دورکاری به مرور به این سمت خواهد رفت که مزایا حذف شود و دستمزدها هم کاهش پیدا کند. وقتی كارمندی حقوق ماهیانه دریافت می كند در واقع برای چهار تعطیلی جمعه كه جز كارش محسوب می شود دستمزد دریافت می كند. تعطیلات رسمی هم همین طور، عیدی و پاداش و غیره. همچنین بابت ٣٠ روز برای حقوق بگیر حق بیمه پرداخت می شود. در مرحله اول، کارکنانی که وارد طرح دوركاری می شوند حقوق و مزایای قبلی خود را دریافت می كنند، اما در ادامه طرح وقتی كه حقوق ماهیانه به كارمزدی تبدیل شود عملاً دستمزدها كاهش خواهد یافت. دورکاری یا کار در خانه سال‌ها است که دارد انجام می شود به طور خاص در اقتصاد غیررسمی. حالا بخش رسمی و دولتی نیز با فراگیری از بخش زیرزمینی می خواهد همین کار را برای کاهش هزینه هایش انجام دهد. جالب است که یکی از راهکارهایی که برای رفع بیکاری زنان توسط مشاوران وزارت کار ارائه شده، افزایش تولیدات خانگی است. این طور استدلال می کنند که مثلاً در چین ٣٤ درصد تولید به صورت خانگی انجام می شود بنابراین ما هم اگر به این سمت برویم بیکاری زنان را می توانیم کاهش دهیم.

مینو مرتاضی لنگرودی: در مورد دورکاری من باز هم اشاره می کنم که وقتی دولت بزرگترین کارفرما باشد، می توانیم بدبین باشیم به اینکه حتماً غرض و مرضی در این طرح موجود است. ولی اصولاً دورکاری برای زنان در بسیاری از کشورهای توسعه یافته کارکرد دارد مثلاً می تواند فضاهایی را برای اشتغال زنان فراهم کند، همچنین می تواند باعث گسترش دسترسی زنان به فرصت های متنوع شغلی بشود. همچنین می تواند زنان را از خشونت موجود در محیط کار دور نگه دارد. در واقع برخی زنان که به دلایل فرهنگی نمی توانند زیاد در محیط اجتماعی باشند به تدریج می توانند در برخی فعالیت ها مشارکت داشته باشند.
اما دورکاری پیش‌نیاز و پایه اولیه اش مبتنی است بر دولت الکترونیک و دموکراتیک. یعنی تا وقتی دولتی دموکرات نباشد، نمی توان به آینده و اهداف چنین طرحی خوش‌بین بود. شرط اولیه موفقیت چنین طرح هایی این است که اعتماد متقابل بین دولت و مردم برقرار باشد. اما در ایران در چهار سطح اعتماد مخدوش است. دولت به ملت اعتماد ندارد، ملت به دولت اعتماد ندارد، دولت به دولت اعتماد ندارد و ملت هم به ملت بی اعتماد است. در چنین وضعیت بی اعتمادی گسترده، اساساً طرح دورکاری معلوم نیست با چه هدفی ارائه شده است؟ مگر اینکه همان طور که خانم صفرزاده گفت یک ترفندی باشد برای به حاشیه راندن زنان از عرصه اجتماعی. اگر چنین قصدی در بین باشد ان وقت معایبش خیلی بیشتر از محاسنش خواهد بود.
از طرفی در جامعه ای که نگرش عمومی به «کار» و حتی کلماتی که با پسوند یا پیشوند کار باشد، تحقیرآمیز است و از زیر کار در رفتن یک نوع زرنگی محسوب می شود، در جامعه ای که اکثریت طالب موقعیت های اکازیون اند و در جامعه ای که فرهنگ کار در آن چنان پس رفته که بر اساس آمارهای جهانی در رتبه سوم تنبلی در جهان قرار گرفته است و در فرهنگ غلطی که در دوران نو رواج پیدا کرده که کار کردن را ارزشمند نمی داند، مثلاً مادر به فرزندش می گوید: اگر درس نخوانی «عمله» می شوی. در فرهنگی که انگار درس خواندن به قصد کار نکردن صورت می گیرد و فرهنگ یقه سفیدی مبتنی بر پشت میز نشینی در آن رواج پیدا می کند، وقتی در کنار اقتصاد تک پایه و غیر مولد با ویژگی دلال صفتی و طرح های زود بازده قرار بگیرد، دورکاری اعم از اینکه زنانه و یا مردانه باشد دردی از دردهای مزمن این ملت و به خصوص زنان ایرانی را دوا نخواهد کرد.
درباره زیرساخت های تکنولوژیک هم که از پیش‌نیازهای اصلی دورکاری است جای بحث بسیار است. وقتی سرعت اینترنت در ایران به عمد پایین نگه داشته می شود و شبکه فیلترینگ گسترده عملاً اینترنت را بسیار محدود کرده است. و در روزهایی از سال کلاً شبکه قطع است چطور می شود دورکاری را اجرایی کرد؟
یک معضل دیگر فرهنگ پدرسالار است. مجسم کنید که زن و مرد هر دو دورکار شوند و در خانه بمانند، تقسیم کار خانگی چطور می شود؟ آیا هر دو علاوه بر دورکاری در کار منزل هم فعالیت می کنند؟ طبیعی است که زن دچار استثمار مضاعف می شود. یعنی از زن انتظار می رود که کارهای خانه را در اولویت قرار دهد و کار خودش را به تعویق بیاندازد. در واقع، تفکر دولتمردان درباره کار زنان هم به همین نحو است. یعنی کار زنان را جانبی و به عنوان کمک هزینه می بینند نه درآمد اصلی خانوار.

کاوه مظفری: حالا، فرضاً اگر بدبینی به دولت وجود نداشت و در شرایط دموکراتیک بودیم، زیرساخت های الکترونیک هم مناسب بود، آیا آنوقت دورکاری آن هم ویژه زنان، طرح خوبی می بود؟
الهام هومین فر: خود دولت مدعی است که دورکاری طرحی برای صرفه جویی اقتصادی است؛ منتها از جیب نیروی کار و از اعتبار نیروی كار. اگر اینطور استدلال کنیم که دورکاری خوب است چرا که باعث می شود زنان از خشونت اجتماعی دور بمانند، به نظرم داریم همان کاری را می کنیم که نظام پدرسالاری از اول می خواسته یعنی تبعید زنان به عرصه خصوصی و حذف آنها از عرصه عمومی. با توجه به شرایط ایران، هر طرحی که درباره زنان مطرح می شود مورد تردید است، تجربه نشان داده که حمایتی از حقوق زنان وجود ندارد. پس وقتی می گویند که طرح دورکاری با اولویت زنان است حتماً یک خوابی برای زنان دیده اند. شاید نتیجه این مساله آن باشد که زنان از جایگاهی که در نتیجه چندین دهه تلاش به دست آورده اند دوباره به عقب برگردانند.
با خانمی که به تازگی دورکار شده بود صحبت می کردم، می گفت که اولاً دورکاری باید اختیاری باشد نه اجباری و ناگهانی.ثانیاً برای فقط چند روز در هفته باشد نه تمام آن. اما علاوه بر همه این ها نگران بود که دورکاری به مرور زمان به بیکاری وی منجرشود. یعنی همان بی اعتمادی که صحبت شد نسبت به چنین طرح هایی وجود دارد.
همانطور که گفتیم بدنه دولت خیلی بزرگ و فربه شده و به دلیل اینکه تسهیل‌ دار بوده، این بدنه تنبل شده است و دیگر به صرفه نیست. حالا دولت می خواهد این بدنه را کوچکتر و تعدیل کند. اما در این میان اتفاقی درد رخ می دهد این است که دولت بیشترین فشارش را به بخشی از نیروی کار وارد می کند که از همه ضعیف تر است، یعنی زنان. با این استدلال که برای زنان بهتر هم هست چون نقش های خانگی شان واجب است.
خب، چنین طرحی عوارض ناگواری برای زنان دارد. در جامعه ای که همواره زنان در جایگاه پایین تری قرار دارند و فرصت های شغلی برای کسی که دورکاری می کند مسلماً کمتر می شود نتیجه اش می شود عدم ارتقا شغلی زنان. این در حالی است که زنان از نظر توسعه انسانی روند رو به رشدی دارند و ٦٠ درصد دانشجویان در حال حاضر دختر هستند وتحصیلات عالی در بین زنان رواج یافته است. چنین طرحی مسلماً تهدیدی برای توسعه انسانی زنان خواهد بود. مورد دیگر اینکه، با وجود حضور بیشتر زنان در عرصه عمومی به نسبت گذشته، هنوز در عرصه خصوصی به دلیل ساختارهای مردسالارانه جامعه، تقسیم کارخانگی تغییر نکرده است. هنوز کار خانگی وظیفه زن تلقی می شود. خب مسلم است که در نتیجه دورکاری، فشار کارخانگی بر زنان مجدداً تشدید می شود؛ چراکه فضای کار زنان با فضای خانه تداخل پیدا می کند. قبلاً زنان برای کار وارد حوزه عمومی می شدند و هویت کسب می کردند. اما اگر زنان دوباره به خانه برگردند این هویت اجتماعی نیز از بین خواهد رفت. آن هم در جامعه ای که همه رسانه هایش نقش های سنتی زنان را تبلیغ می کند. وقتی فضای عمومی هم از زنان گرفته شود دیگر مجالی برای نقش ها و هویت های جدید باقی نمی ماند.
نکته مهم دیگری که در نتیجه دورکاری اتفاق می افتد – و البته محدود به جنسیت هم نیست - تضعیف شبکه های اجتماعی میان همکاران و در واقع نیروی کار است. مثلاً اگر کارفرمایی بخواهد صد نفر از پرسنلش را اخراج کند، واکنش نیروی کاری که دورکار شده با نیروی کاری که در یک فضای مشترک کار می کنند، خیلی تفاوت خواهد داشت. همچنین اتحادیه های کارگری که در شرایط ایران شکل گرفته‌اند معمولاً مردانه بوده اند. اما اگر زنان وارد اتحادیه ها بشوند به دلیل آنکه سرمایه اجتماعی بیشتری نسبت به مردان دارند، می توانند اتحادیه ها را کارآمدتر و منسجم تر بکنند. اما با طرح دورکاری چنین فرصت و امکانی هم از تشکل ها سلب می شود. در کل من فکر می کنم که طرح دورکاری به دلیل اینکه شبکه روابط اجتماعی و فضای حضور و مشارکت عمومی را از زنان می گیرد، نمی تواند طرح خوبی برای شرایط جامعه ما باشد.

ناهید کشاورز: قبل از اینکه به بحث دورکاری اشاره کنم، یک چالشی در مورد بحث تنبلی دارم. چرا وقتی از همین ایران، افراد به کشورهای غربی مهاجرت می کنند، جزء موفق‌ترین آدم ها می شوند؟ مثلاً نسبت به دیگر مهاجران سطح درآمدشان بیشتر می شود یا حتی موقعیت های اجتماعی بهتری به دست می آورند؟ اما وقتی همین آدم ها در ایران هستند فکر می کنیم که تنبل هستند و راندمان ندارند. در واقع، به نظرم شرایط و ساختار اجتماعی است که باعث می شود افراد بتوانند توانایی های خود را نشان بدهند. اما در مورد دورکاری، یافته های تحقیقی که در کبک کانادا انجام شده، نشان داده که ٦٠ درصد کسانی که دورکار هستند درآمدشان سالانه کمتر از ١۴ هزار دلار بوده که یعنی یک درآمد بخور و نمیر. این میزان به نسبت شرایط کانادا درآمد خیلی پایینی است. همچنین در همین تحقیق اشاره شده که دورکاری حتی در کانادا که وضعیت شاخص های جنسیتی نسبتاً خوبی دارد، باعث شده که بین اشتغال زنان در بیرون از خانه با کارخانگی شان تداخل ایجاد شود. یعنی در آنجا هم هنوز کارخانگی عمدتاً بر عهده زنان است. ما در بهترین شرایط ایران، ١۴ درصد نرخ اشتغال زنان داشته ایم حالا دولت همین ١۴ درصد را هم نمی تواند در عرصه عمومی تحمل کند و می خواهد دورکار شوند؟ در دهه هفتاد میلادی، یک از شعارهای جنبش زنان، شعار «شخصی، سیاسی است» بود. منظور این بود که خشونت داخل خانواده، صرفاً موضوعی خصوصی نیست، بلکه مربوط به همه جامعه است و دولت باید قوانینی برای مداخله در خشونت خانگی وضع کند. حالا اگر با طرح دورکاری زنان را بفرستیم داخل خانه، با فرض اینکه از خشونت در محیط کار رها می شوند، چه ضمانتی وجود دارد که از خشونت در خانه آسیب نبیند؟ یعنی چه قانونی داریم که از زن در خانه حمایت کند؟ وقتی قانون کار محدود به کارگاه های بالای ده نفر است با اجرای طرح دورکاری جایگاه زنان در قانون کار چه می شود؟
همانطور که گفته شد، کار زنان در بیرون از خانه فقط فایده مادی ندارد بلکه باعث افزایش سرمایه اجتماعی هم می شود. وقتی امکان کار زنان در عرصه عمومی محدود شود در عرصه خصوصی هم کاری اتفاق نمی افتد. چراکه به خاطر فرهنگ مردسالاری که داریم کار زنان در خانه جدی گرفته نمی شود. اولین وظیفه زن در خانه می شود همان کارهای سنتی. یعنی دیگران از زن انتظار دارند که کارخانگی را بر دیگر کارها مقدم کند.

مینو مرتاضی لنگرودی: من هم موافقم که کار کردن برای زنان ایرانی فقط به معنی کسب درآمد مادی نیست بلکه اعتبار اجتماعی زنان و احساس اعتماد به نفس آنها را هم افزایش می دهد. بنابراین طرح دورکاری باید اختیاری باشد. و البته باید در نظر داشته باشیم که دورکاری در همه مشاغل اصلاً امکان پذیر نیست. همچنین توجه داشته باشیم که در کشورهای توسعه یافته هدف از دورکاری این بوده که زمان فراغت بیشتری در اختیار مردم قرار بگیرد تا بتوانند حضور با کیفیت تری در عرصه مشارکت های عمومی و اجتماعی داشته باشند، نه اینکه به حاشیه رانده شوند و از مشارکت باز بمانند. مثلاً در فنلاند وقتی که می گویند 50 درصد وزرا باید زن باشند، یعنی حق مشارکت زنان در عرصه عمومی لحاظ شده به همین خاطر در آنجا می توان خوشبین بود که دورکاری زمان بیشتری به زنان می دهد تا اتفاقاً بتوانند حضور کیفی تری در عرصه عمومی داشته باشند.
بدین ترتیب حتی اگر فرض کنیم دستمزد و درآمد زنان عادلانه و مناسب باشد ولی اجازه حضور در عرصه حیات اجتماعی و سیاسی نداشته باشند مسلم است که در حق زنان اجحاف شده است. به همین دلیل معتقدم دولتی که دموکراتیک نیست و زیرساخت های مناسب الکترونیک را هم ندارد،مطرح کردن دورکاری برای زنان صرفاً حربه ای است تا یکه تازی خود را افزایش دهد.

هاله صفرزاده: همانطور كه گفتم دوركاری را نمی توان به طور انتزاعی و خارج سیستم از سرمایه داری جهانی قرن بیست و یكمی بررسی كرد. دولت های فنلاند و کانادا هم که دورکاری را اجرا کرده اند، اصلاً به این دلیل نبوده که دلشان برای زنان سوخته است. بلکه این دولت ها به دلیل منطق نظام سرمایه داری نیاز به ارتش ذخیره کار دارند. و به زنان این گونه نگاه می کنند که این ارتش ذخیره کار باید همیشه باشد تا بتواند دستمزدها را پایین نگاه دارد. تازه مساله بحران های بیكاری وسیع كه در سال های اخیر گریبان كشورهای سرمایه داری را گرفته نیز نباید نادیده گرفت.
حالا اگر درباره ایران بخواهیم مثال بزنیم، ما در شهرستان های مختلف با دختران جوان مصاحبه کردیم که با دستمزدهای بسیار اندک کار می کردند، مثلاً ۵٠ تا ٦٠ هزارتومان. وقتی از آنها می پرسیدیم که با این دستمزد پایین چرا همچنان حاضرید تن به کار بدهید، اکثراً می گفتند که محیط خانه برای‌شان قابل تحمل نیست. یعنی فشاری که فرهنگ مردسالارانه سنتی در خانه به زنان تحصیل‌کرده وارد می کند علاوه بر فشار اقتصادی باعث می شود که زنان و دختران بخواهند به هر قیمتی بیایند و بیرون از خانه کار کنند. اما این مساله که دورکاری باعث می شود که برای برخی زنان خشونت در محیط کار کاهش پیدا کند، نه درست نیست. من هم موافقم که خشونت جنسی در محیط كار باعث می شود برخی زنان دورکاری را انتخاب کنند. مثلاً با دختر جوانی صحبت می کردم که کار دست دوزی روی لباس را انجام می داد، می گفت دوست ندارد که در تولیدی کار کند، چون محیط تولیدی ها مناسب نیست، بنابراین ترجیح می داد که داخل خانه کار کند. اما، به نظرم ترویج این انتخاب، اشتباه است. باید در نظر بگیریم که زنان نیاز و حق دارند که در جامعه حضور داشته باشند و اگر جامعه امن نیست، نباید صورت مسئله را پاک کنیم. باید محیط را امن كنیم. بنابراین، ما به عنوان فعالان اجتماعی، باید در تحلیل‌هایمان حتماً به این نکته توجه کنیم که یکی از دلایلی که زنان تن به دستمزد پائین می دهند و كارفرمایان دستمزد را پایین نگه می دارند، فشارهای مردسالاری و سنتی است.
نکته دیگر اینکه، سرمایه داری طی سال های اخیر در کل جهان دارد سعی می کند واحدهای تولیدی را کوچک و کوچک تر کند. همین سیاست طبق برنامه های صندوق بین المللی پول در ایران هم دارد اجرا می شود. کوچک کردن دولت هم به نظرم ذیل همین برنامه است. و طرح دورکاری هم به نظرم در همین راستا است. یعنی اگر دارند اصرار می کنند که این طرح اجرا شود، نسخه ای است که بانک جهانی و سایر نهادهای سرمایه داری نولیبرال برای ما پیچیده است.
خب، کوچک کردن واحدهای تولیدی باعث می شود که نیروی کار در کنار هم قرار نگیرند و در نتیجه قدرت چانه‌زنی و اعتراضی‌اش کاهش پیدا کند. در نهایت با دستمزد کمتر سود بیشتری را عاید سرمایه دار سازد. در مصاحبه ای که با کارگران یک تولیدی داشتیم، متوجه شدیم که کارفرما پنج آپارتمان مجزاء اجاره کرده و در هر کدام یک قسمت از کار را انجام می دهد. مثلاً در یک آپارتمان برش می زند، در یکی دوخت را انجام می دهد، در دیگری اتوکاری و بسته بندی و غیره. در هر آپارتمان ۵ تا ٦ کارگر مشغول به کار بودند در حالی که اگر همه یک جا بودند، می شد حدود ٣٠ نفر. وقتی جدا از هم هستند همبستگی کاهش پیدا می کند و به جای آن رقابت میان‌شان زیاد می شود. اما اگر همه با هم باشند می شوند یک نیروی بالقوه اعتراض. این موضوع به ضرر زنان هم هست. وقتی زنان در یک کارگاه ۵٠ نفره باشند، قدرت چانه زنی بیشتری دارند تا در یک تولیدی کوچک. در واقع این سیاست کوچک سازی که تحت عناوین زیبایی هم اجرا می شود و توسط متخصصان هم تبلیغ می شود، هدفش این است که دستمزد نیروی کار را کاهش دهد. ناهید کشاورز: در برنامه های توسعه هم متاسفانه نگاه ابزاری به زنان حاکم است. مثلاً در برنامه های اول و دوم توسعه یکی از هدف ها را کنترل موالید برای کاهش جمعیت در نظر گرفته بودند. جالب است که یکی از راه هایی که در آن برنامه ها برای کنترل جمعیت پیشنهاد شده بود، تشویق زنان به اشتغال بود. یعنی آن زمان چون توانایی تامین نیازهای جمعیت در حال افزایش را نداشتند و کنترل جمعیت مورد نیاز بود، اشتغال زنان تبلیغ می شد و خوب بود. اما حالا جالب است که دولت آقای احمدی نژاد به دلیل تغییر سیاست های توسعه ای مدعی است که کنترل جمعیت اشتباه بوده و جمعیت ایران باید زیاد شود. بعد به همین دلیل خانه نشینی زنان را از طریق دورکاری پیگیری می کنند. یعنی می خواهند زنان را از عرصه عمومی به این بهانه حذف کنند.

مینو مرتاضی لنگرودی: به نظرم یک تناقض جدی در برنامه های دولت پیش آمده؛ چراکه از یک طرف نیاز به کار زنان دارند، یعنی در امتداد رویکرد خصوصی سازی نیروی کار ارزان زنان مورد نیاز دولت است. اما یک مسئله دیگر این است که به لحاظ ایدئولوژیک که برآمده از همان فرهنگ پدرسالار است، مخالف حضور زنان در عرصه عمومی و قدرت گرفتن زنان هستند. این دوگانگی باعث شده که طرح هایی مانند دورکاری و حمایت از مشاغل خانگی را مطرح کنند.

کاوه مظفری: موضوع دیگری که به نظر می رسد به طور جدی تحت تاثیر دورکاری قرار بگیرد، موضوع اوقات فراغت است. یعنی اینکه بین زمان کار و فراغت تمایزی باشد. البته این تمایز برای مردان همیشه مشخص تر بوده است. در شکل کلیشه‌ای کارخانه محل کار بوده و خانه محل فراغت و استراحت. اما در مورد زنان همیشه مرز این دو نامشخص بوده است بویژه در مورد زنان شاغل بعد از کار مزدی وقتی به خانه باز می گردند مجالی برای فراغت نیست.این زنان دوباره باید وظایف خانگی را انجام دهند. حالا سوال این است که با اجرای طرح دورکاری وضعیت فراغت زنان چه می شود؟ چگونه می توانند زمان فراغت خود را از زمان کار متمایز کنند؟
مینو مرتاضی لنگرودی: در ایران اوقات فراغت تعریف مشخصی ندارد. اغلب مراد از اوقات فراغت یعنی بیکاری و ول گشتن و سر را به ترتیبی گرم کردن. حالا وقتی به زنان می رسیم وضعیت خیلی آشفته تر هم می شود. متاسفانه زیرساخت های لازم برای گذران اوقات فراغت زنان در جامعه ما وجود ندارد. بویژه بعد از انقلاب به دلیل تفکیک جنسیتی نسبت ورزشگاه ها، کتابخانه ها و کلاً اماکن عمومی برای مردان خیلی بیشتر از زنان است. بعلاوه اوقات فراغت ما هم همانطوری که در مورد تنبلی و کار کردن گفتم خیلی سطحی شده و به تفریح و سرگرمی محدود شده است. در حالی که اوقات فراغت باید در جهت ارتقاء کیفیت زندگی باشد.

کاوه مظفری: به عنوان آخرین سوال واکنش عموم زنان در قبال دورکاری را چطور ارزیابی می کنید؟ چه در کوتاه مدت و چه در بلند مدت؟
مینو مرتاضی لنگرودی: من فکر می کنم با توجه به فرهنگ گریز از کار و مسئولیت که در جامعه ایران جا خوش کرده است واکنش زنان در کوتاه مدت خوشحالی و شعف به خاطر فرار از کار است. همچنین ممکن است این توهم هم برایشان ایجاد شود که در جریان دورکاری می توانند جای دیگری هم شاغل شوند و کار بیشتری انجام دهند. اما در درازمدت یکی از جدی ترین پیامدهای دورکاری برای زنان می تواند افسردگی ناشی از کم تحرکی و دور بودن از اجتماع باشد. در حال حاضر هم میزان افسردگی در بین زنان زیاد است به طوری که طبق آمار، ٦۵ درصد زنان خانه دار افسرده هستند. در عین حال، دورکاری می تواند روابط مجازی را بر روابط واقعی انسان ها در تعامل های رو در رو سیطره ببخشد.
الهام هومین فر: پیش‌بینی من این است که دورکاری به تدریج باعث کاهش شدید دستمزد و حتی بیکاری می شود. در نتیجه شاغلان بخش دولتی که دورکار می شوند به تدریج جذب بخش خصوصی خواهند شد. حتی این فرایند ممکن است با هدایت دولت از طریق ایجاد شرکت های خصوصی وابسته انجام شود. در واقع، از این طریق نیروی کار به تدریج دستمزدش کاهش پیدا می کند و تحت قراردادهای تبعیض آمیز به خدمت شرکت های پیمانکار به اصطلاح خصوصی در می آید که زیر مجموعه دولت است. اما متاسفانه از آنجایی که نیروی کار در ایران متشکل نیست و با طرح هایی مثل دورکاری بیشتر هم پراکنده می شود در نتیجه امکانات واکنش و اعتراض هم از این طریق برایش کم می شود.
هاله صفرزاده: به چند نكته باید اشاره كرد:
١- طرح دوركاری در مورد همه ی مشاغل قابل اجرا نیست و تنها قشر كوچكی از زنان كارمند را در بر خواهد گرفت. در نتیجه به حذف بخش بزرگی از زنان از همه عرصه‌های اجتماعی منجر نخواهد شد.
٢- این طرح در مورد كارهایی است كه با كامپیوتر انجام می شود و كامپیوتر خود وسیله‌ی ارتباطی بسیار قوی‌ای است در نتیجه در زمینه قطع كردن ارتباط اجتماعی زنان به ضد خودش تبدیل خواهد شد.
٣- زنان ما درهمه‌ی عرصه ها نشان داده‌اند كه حصرپذیر نیستند، حتا در سخت ترین شرایط. زمانی همین مردسالاران و سرمایه سالاران می‌خواستند زنان را از تحصیل محروم كنند، اما میزان ٦٠ درصدی دانشجویان دختر مثال بارزی از تلاش مدام و بی وقفه و موفق زنان ماست، در مقابل هر نوع محرومیت و انقیاد مردسالارانه، برای دست یابی به شرایط بهتر و انسانی تر زندگی.
مساله اصلی آن تفكری است كه نمی‌خواهد واقعیت وجودی زنان را در عرصه‌های اجتماعی به هر نحو بپذیرد، اما دیده‌ایم كه در این زمینه همیشه تیرشان به سنگ خورده است و این بار هم همان خواهد شد. گسترش نهادهای مردمی، (بخصوص نهادهای زنان) و مشاركت در فعالیت های اجتماعی راه مقابله با این دیدگاه است كه زنان ما ید طولایی در این زمینه دارند. پایان

کانون مدافعان حقوق کارگر