افق روشن
www.ofros.com

زنان در قامت گورکنان حکومت خون و سرمایه ی اسلامی


پارسا نیک جو                                                                                             سه شنبه ١٦ اسفند ماه ١٣٩٠

یورش حکومت خون و سرمایه ی اسلامی به زنان

سی و سه سال پیش، دو هفته پس از سرنگونی سلطنت پهلوی، خمینی طی فرمانی خواهان الغای قانون حمایت از خانواده- قانون مصوب ١٣٤٦ و بازنگری شده در ١٣۵۴- شد. ده روز پس از آن نیز درست شب پیش از هشت مارس فرمان حجاب اجباری را صادر کرد. و چنین بود که در روز هشت مارس گاو̊ گند̊ چاله دهانان ِحزبُ الاهی با شعارهای: یا روسری یا تو سری و مرگ بر عروسک های غربی به صف زنان آزادی خواه و برابری طلب حمله ور شدند. زنانی که یک صدا فریاد می زدند : ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم. در حقیقت این زنان با شعار خود درآن بحبوحه ی مستی بسیاری از نخبه گان و توده ی مردم، هسته و هاله ی واپس گرایانه ی اسلام سیاسی را فریاد زدند. زنان که در پروسه ی انقلاب آزاده گی و سرافرازی را تجربه کرده بودند، برای دفاع و تعمیق آزاده گی و سرافرازی به خیابان آمدند.
حاکمان اسلامی از همان نخستین روزهای پایه ریزی حاکمیت ارتجاعی خود کوشیدند زنان را به طور قانونی به برده ی گوش به فرمان نظام و جامعه ی مردسالار تبدیل کنند. در راستای تحقق این خواست بود که حاکمان اسلامی تا آن جا که توانستند هنجار ها و ارزش های منحط شرعی و عرفی مناسبات و فرهنگ پدر- مرد سالار را به قانون تبدیل کردند. با تحمیل حجاب اسلامی نیز کوشیدند زنان را از پیکر و اندام خود شرمسار کنند. خمینی در سال شست اعلام کرد:

یکی از بزرگ ترین دست آورد های انقلاب اسلامی بازگشت حجاب بوده است. اگر انقلاب اسلامی هیچ دست آوردی هم بجز حجاب زنان نداشت، همین خودش برای انقلاب کافی بود. حجاب اسلامی، نماد فرهنگ شرم ساری و اسارت است. فرهنگی که زن در آن یار گرمابه و گلستان شیطان است. فرهنگی که زن در آن مایه تباهی اخلاق جامعه و جامعه ی اخلاقی است.
فرهنگی که در آن زن به گفته ی حاج ملا هادی سبزواری فیلسوف اسلامی « خداوند صورت انسان به این حیوانات ( زنان) پوشانده است تا مردان از مصاحبت با آنان متنفر نشوند و در نکاح با آنان رغبت بورزند». حجاب اسلامی، نماد تثبیت و تحمیل و تزریق آموزه های چنین فرهنگی است. حجاب، نماد فرهنگ شرم ساری از جلوه های تن و تمنا های جنسی زن است؛ حجاب، نماد اسارت و متعلقه ی ابوی و اخوی بودن زن است. و سرانجام آن که حاکمان اسلامی کوشیدند با سازمان دهی دولتی و رسمی آپارتاید جنسی، عرصه های عمومی زند گی اجتماعی را زنانه - مردانه گردانند و با این جدا سازی های توهین آمیز و تبعیض آمیز، زنان را به شیوه ای نهادینه و سازمان یافته به ساکنان درجه دوم دارالحکومه ی اسلامی تبدیل کنند. [همین جا باید یادآور شوم که حکومت شونده گان در ایران، اعم از زن و مرد، دارای حقوق شهروندی نیستند تا بتوان آنان را شهروند درجه یک و دو محسوب کرد.]

رویارویی زنان و اسلام سیاسی
سی و سه سال پیش زنان آگاه در ایران با شرکت در راه پیمایی روز زن، توانستند نخستین سنگر مقاومت را در برابر یورش اسلام سیاسی ایجاد کنند . زنان آگاه و پیشرو با فریاد های هشدار دهنده و طرح خواست های دموکراتیک خویش، نخستین جبهه ی پیکار دموکراتیک را در برابر اسلام سیاسی گشودند. آنان هم چنین در راستای نقد قوانین شرعی و الاهی تحمیل شده بر جامعه به نقد الا هیات اسارت بار و ضد زن پرداختند. زنان آزادی خواه و برابری طلب با نقد و نفی ارزش ها و هنجارهای منحط پدر- مردسالار، نا قوس مرگ دوره ی تاریخ مذکر جامعه ی ایران را به صدا درآوردند. و این سرآغاز با شکوه و درخشان رویارویی زنان در برابر اسلام سیاسی بود.
اسلام گرایان سیاسی برای استقرار و تداوم قدرت اسارت بار خویش بر زنان، تمام ظرفیت های آشکار و نهان، فعال و نهفته در فرهنگ دینی را بسیج کردند؛ زنان نیز برای در هم شکستن زنجیرهای اسارت بار خویش تمام این ظرفیت های آشکار ونهان، فعال و نهفته را نقد و افشا و رسوا کردند. زنان مدرن توانستند حتا در اقدامات تدافعی خود با گشودن طره ی زلف مُشکین و خود آرایی و جلوه گری پیکر خود، حجاب اسلامی را از دیده ها پنهان کنند. زنان روشن اندیش به رغم حضور سلاخان وزارت ارشاد، آشکارا به بیان پاره هایی از تمنا های وجودی خویش پرداختند و در حفره های ادبیات زیر زمینی، نغمه ها و آوا های زنانه را فریاد زدند. زنان آگاه و لائیک، با طرح و بسط گفتمان‌های زنانه، علیه تصورات و کلیشه های زن ستیز شوریده، و ذهن و زبان زنانه را وارد فضای گفتمانی جامعه کردند. زنان آزاده، با عصیان علیه تابوهای جنسی، تن و تمنا‌های جنسی را از زندان ِ فرهنگ ِ تابو پرور رها کرده و شور عاشقانه را در فرهنگ زنده گی جاری کرد ند. زنان گوش تمامی کوچه - پس- کوچه ها و کوه و کوه پایه ها و پارک و خیابان ها را سرشار از زمزمه های عاشقانه کردند. زنان با ایجاد محافل و شبکه های ارتقا آگاهی و حضور فعال در عرصه ی پیکار های دموکراتیک و طبقاتی توانستند سیمای تاریخ ساز خود را در جنبش زنان آشکارا فریاد بزنند. جنبش زنان، پنهان‌ترین و درونی‌ترین لایه‌های فرهنگ و روابط استبدادی را در زیست سپهر فردی - اجتماعی و خودآگاه و ناخودآگاه فردی- جمعی جامعه‌ی ایران، آشکار و برجسته ساخته و بخش قابل توجهی از جامعه را علیه آن روابط و فرهنگ برانگیخته است. جنبش زنان، با نقد و نفی باورهای زن ستیز مذهبی و جزم های دینی به رشد و بسط گفتمان های لائیک و خرد باور، یاری رسانده و افق و دریچه‌ی روشنی، فرا راه جامعه گشوده است. زنان توانسته اند کانون و عرصه ی خانواده ی پدر- مردسالار را که از سخت جان‌ترین نهادهای زن ستیز جامعه است، سخت سست بنیاد کنند. و با نقد و نفی این کانون استبدادی و استبداد پرور، زمینه ساز رشد خانواده‌ی دموکراتیک و مشارکتی شوند. بر این پایه می‌توان امید داشت که بخشی از نسل آینده، فرایند جامعه پذیری را در محیطی دموکراتیک و دور از الگوهای جنسیتی پدر- مردسالار تجربه کنند.

زنان در قامت گورکنان حکومت خون و سرمایه ی اسلامی
زنان با حضور فعال و گسترده ی خود در اعتراض های پسا انتخاباتی سال ٨٨ به خوبی نشان دادند که نه فقط از پیشگامان پیکارعلیه اسلام سیاسی، بل از پیگیر ترین و جسورترین نیروهای محرکه ی انقلاب پیشارو هستند. زنان نه فقط به عنوان بخشی از نیروی معترض، بل به عنوان نیروی سازمانده و پیشروی جنبش پا به عرصه ی خیابان گذاردند. جسارت چشم گیر و روحیه ی پُر شور انقلابی آنان نیرو بخش تمامی شرکت کننده گان در اعتراض ها بود. هر چند پتانسیل انقلابی زنان انکار ناکردنی است اما نباید از یاد بُرد که جنبش زنان چون سایر جنبش های اجتماعی- طبقاتی نه جنبشی یک دست، بل جنبشی با گرایش های ناهم گون سیاسی- طبقاتی است. بی شک پس از سرکوب اعتراض های پسا انتخاباتی سال ٨٨ گرایش های اصلاح طلب حکومتی و فرا حکومتی، لیبرال و نئولیبرال روند افول و تجزیه ی خود را تجربه می کنند. در حقیقت بخش زیادی از پایه ی حمایتی آنان در عمل از افق راست عبور کرده و به چپ گرایش یافته اند. بخشی از آنان هم چنان محصور و محبوس در افق تغییر در رژیم اند، بخشی دل بسته ی تغییر رژیم به یاری ناجی بین الملی اند ( تو بخوان امپریالیسم)، بخشی دیگر با پرهیز از پیکار در عرصه ی سیاسی دوباره از ضرورت و اولویت کار فرهنگی سخن می گویند. گرایش چپ هر چند پس از سرکوب اعتراض های سال ٨٨ در عمل روند گسترش و رشد را تجربه می کند، اما هم چنان از نداشتن پرچم و افق متحد کننده ی پایه ی حمایتی خود رنج می برد. به عبارت دیگر درست است که زنان در تجربه ی زیسته و پروسه ی پیکار خود در عمل به چپ گرایش یافته اند، درست است که سرکوب وحشیانه و ناکارآمدی راه کارها و راهبرد های گرایش های راست، سبب گسستن بسیاری از زنان از افق و گرایش های راست شده است. درست است که زنان در تجربه ی عملی خود دریافته اند تنها راه رهایی آنان به زیر کشیدن "حکومت اسلامی" است. چپ اما باید از یاد نبرد که گسستن از راست موجود به معنای پیوستن به افق چپ نیست. چپ با یاد آوری تجربه ی رخ دادهای کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا باید به روشنی توضیح دهد که سرنگونی حاکمان دیکتاتور اگر مقدمه ی در هم شکنی دیکتاتوری سرمایه نباشد، زنان به آزادی و برابری دست نخواهند یافت . به عبارت دیگر زنان باید دریابند که آزادی و برابری آنان در گرو انقلاب کارگری است. همان گونه که چپ باید بداند بدون متحد کردن زنان حول پرچم و افق انقلاب کارگری نمی تواند "حکومت خون و سرمایه ی اسلامی" را بزیر بکشد.

پارسا نیک جو

http://agahbash.blogfa.com