هرچند ستمی که در طول تاریخ جوامع طبقاتی بر زنان اعمال شده همواره واکنشها واعتراضاتی را به وجود آورده که نشانههای این واکنشها را از خلال داستانها، افسانهها واشعار میتوان دید اما واقعیت اینست که در جوامع طبقاتی ماقبل سرمایهداری، علیالعموم تبعیض بین زن و مرد از طرف هردو جنس پذیرفته شده بود و نه تنها مردان بلکه زنان نیز آن را به عنوان امری طبیعی پذیرفته بودند. نخستین اعتراضات و مبارزات اجتماعی زنان همگام با جنبشهای آزادیخواهانهای که با رشد سرمایه داری، روابط سنتی جوامع فئودالی را به زیر سئوال میبرد به وجود آمدند. قوانین و روابط حاکم برجوامع بسته فئودالی، سدی در مقابل نیازهای گسترش یابندهی جوامع سرمایهداری و به ویژه دستیابی به بازارهای ملی و جهانی و در این رابطه، امکان استفاده از نیروی کار کارگران بود. سرمایهداری نوپا، به افرادی که به لحاظ حقوقی آزاد باشند و بتوانند نیروی کار خود را به سرمایهدار بفروشند نیاز داشت. بنابراین مفاهیم مدرن آزادی و برابری انسانها را مطرح میکرد که برابری حقوق زنان و مردان نیز میتوانست جزئی از آن باشد. در واقع جنبشهای زنان از دل جنبشهای اجتماعی آزادیخواهانه دوران سرمایهداری به وجود آمده و درابتدا با این جنبشها درهم تنیده بودند.
پروتستانیسم که تحولی دینی و جنبش اصلاحطلبی عصر مدرنیسم بود و به نفی اقتدار و سلسله مراتب میپرداخت، اعلام کرد که انسانها اعم از زن و مرد دارای روح برابر میباشند. این جنبش به دلیل تاکید بر فردیت و حقوق فردی اشخاص میتوانست زمینهساز اندیشه برابری زن و مرد باشد. انجمن دوستان که یک انجمن مذهبی متعلق به کوئیکرها در قرن ١٧ بود برای اولین بار به زنان اجازه خطابه داد.
انقلاب فرانسه) ١٧٨٩( نیز که با هدف در هم شکستن روابط اشرافی و فئودالی شکل گرفت و منجر به صدور اعلامیه حقوق بشر شد، مسئله آزادی و برابری همه آحاد بشر را مطرح میساخت. ماده ٢ این اعلامیه که در تاریخ ٢٦ اوت ١٧٨٩به تصویب رسید اعلام کرد: "افراد بشر آزاد متولد میشوند، آزاد میمانند و در حقوق با یکدیگر برابرند". اگرچه صدور این اعلامیه و تصویب این ماده تایید تلویحی حق رای به زنان بود، اما سرمایهداری تنها تا آنجا به شعارهایی چون آزادی و برابری میتوانست پایبند باشد که منافع او به خطر نیافتد و زنان سالها بعد از تصویب این اعلامیه، توانستند طی مبارزاتی مستمر و مداوم، به تدریج درکشورهای مختلف حق رای به دست آورند.(١)
در آمریکا نیز جنبش آزدیخواهانه الغای بردهداری که ایدههای مدرن آزادی و برابری را مطرح میساخت توجه زنان را به خود جلب کرد و زمینه پیدایش جنبشهای اجتماعی زنان را فراهم ساخت .در این جنبش نیز اولین تشکلهای زنان تشکلهایی با هدف دست یابی به حقوق زنان نبودند، بلکه این تشکلها اهداف عمومی جنبش را دنبال میکردند .از سال ١٨٢٩ تا ١٨٣٧ زنان درشهرهای مختلف آمریکا به اشکال مختلف در مبارزات ضد بردهداری شرکت کرده و دست به تشکیل انجمنهای ضد بردهداری زدند. این انجمنها اهداف عمومی جنبش الغا بردهداری را دنبال میکردند و مردان و زنان تواما درآنها عضو بودند. هنگامی که فعالین زن از جانب این انجمنها مورد بی اعتنایی قرار گرفتند، اولین انجمنهای ضد بردهداری مستقل زنان را در فیلادلفیا تشکیل دادند. به دنبال آن، درسال ١٨٣٧ کنوانسیون ضد بردهداری زنان که در واقع گردهمایی انجمنهای مستقل زنان در ١٢ ایالت آمریکا بود در نیویورک تشکیل شد. اگرچه این انجمنها نیز عمدتا به مسائل عمومی"جنبش الغا" میپرداختند، اما از آنجا که تشکلهای مستقل زنان بودند به شدت مورد مخالفت و تحقیر و تمسخر قرار میگرفتند. به این ترتیب زنان با حضور در عرصههای مختلف مبارزات اجتماعی، بیش از پیش متوجه موقعیت نابرابر خود میشدند. گردهمایی سنکافالز در سال ١٨۴٨ نقطه آغاز سازماندهی مستقل زنان با توجه به خواستههای این بخش از جامعه بود. در این گردهمایی اعلامیهای مبنی بر ستمدیدگی زنان و لزوم برخورداری از حقوق برابر با مردان در عرصههای مختلف، به تصویب رسید اما با شروع جنگ داخلی) ١٨۶١( میان شما ل و جنوب، رهبران جنبش مستقل زنان با رهبران"جنبش الغاء" توافق کردند که در دوران جنگ فعالیتهای خود را حول مبارزه علیه بردهداری متمرکز کنند و پس از پایان جنگ داخلی، خواستههای خود، از جمله حق رای را دنبال نمایند.
با پایان گرفتن جنگ داخلی در آمریکا، قانونی به تصویب رسید که به موجب آن نژاد، رنگ و یا برده بودن افراد در گذشته، حق شهروندان برای رای دادن را منتفی نمی ساخت. اما در این مصوبه واژه جنس آورده نشده بود وعملا زنان از حق رای محروم شدند. مخالفت با حق رای زنان منجر به پیدایش انجمن آمریکایی حق رای زنان و انجمن ملی حقوق زنان گردید. انجمن آمریکایی تنها به دنبال کسب حق رای بود، اما انجمن ملی علاوه بر حق رای به خواستههای زنان کارگر و مهاجر نیز توجه نشان میداد. به این ترتیب همگام با رشد سرمایهداری و تعمیق تضادهای درونی آن، جنبش زنان نیز میرفت تا وارد مرحلهای نوین شود.
در آوریل ١٨٧١ در فرانسه هنگام تشکیل کمون پاریس" کمیته مرکزی شهروندان" که بعدها به نام"اتحادیه زنان برای دفاع از پاریس و مراقبت از زخمیان" نامیده شد توسط زنان کارگر و خیاط تشکیل شد. هزاران زن کارگر عضو این اتحادیه بودند که فعالانه از کمون دفاع میکردند. اما عمرکوتاه ٧١ روزه اولین حکومت کارگری جهان، فرصت این را که خواستههای زنان به طور مشخص مطرح و پیگیری شوند نداد. اتحادیه زنان نیز در واقع در راستای اهداف عمومی جنبش که همان دستیابی به حکومت کارگری بود فعالیت مینمود.
در سال ١٨٧۵زنان کارگر کارخانههای نساجی نیویورک با خواسته کاهش ساعات کار و افزایش دستمزدها دست به تظاهراتهایی در سطح شهر زدند .این تظاهراتها در سالهای ١٩٠٦، ١٩٠٧ و ١٩٠٨علاوه بر خواستههای قبلی، با خواستهایی چون حق رأی برای زنان، آموزشهای حرفهای برای آنان و ممنوعیت کار کودکان تکرار شدند و همانطور که همگان مطلع هستند در ادامهی این مبارزات بود که روزجهانی زن (٨ مار (شکل گرفت و تثبیت شد.
در دوران جنگهای اول و دوم جهانی که در نتیجه رقابت دولتهای سرمایه داری بر سر تقسیم بازارهای جهان به وقوع پیوستند، هنگامی که مردان در جبهههای جنگ مشغول جنگیدن بودند، زنان به طور گستردهای وارد کارخانهها شدند و بار تولید را به دوش کشیدند. ورود زنان به عرصههای کار و تولید اجتماعی، بیش از پیش آنها را متوجه تبعیضهای موجود در جامعه، که بیش از همه علیه خود آنها اعمال میشد، نمود و اعتراضات اجتماعی آنان را به وضعیت نابرابرشان سبب گردید.
اگر در دوران رشد و توسعه سرمایهداری خواستههای زنان عمدتاً حول آزادیهای مدنی دور میزد، با تثبیت و گسترش هرچه بیشتر این نظام و شرکت گسترده زنان در کار و تولید اجتماعی، خواستههای این بخش از جامعه (زنان) از آزادیهای صرفاً مدنی فراتر رفته و بر محور حقوق انسانی آنان و برابری کامل حقوق زن و مرد در همهی عرصهها، متمرکز گردید.
* * *
سابقه شکلگیری اولین انجمنها و تشکلهای زنان در ایران نیز همگام است با رشد سرمایهداری و ورود به دوره تدارک انقلاب مشروطه. در واقع طی همین دوره است که اولین سازمانهای زنان به طور مخفی شکل گرفتند. البته این تشکلهادر ابتدا به طور مشخص و آشکار به دنبال کسب حقوق زنان نبودند، بلکه در پیوند با جنبش مشروطه فعالیت میکردند. وضع رقتبار زنان ایرانی در دوران حاکمیت فئودالیسم در ایران و آگاهی از اخبار فعالیتها و مبارزات این بخش از جامعه در کشورهای اروپایی و آمریکا و همچنین امتیازاتی که زنان در پی پیروزی انقلاب اکتبر ١٩١٧ در روسیه به دست آوردند (٢)، به مرور زمینهساز ایجاد تشکلهای زنان با هدف بهبود وضعیت آنان گردید.
تاسیس انجمن حُرّیت زنان در سال١٢٨٦، انجمن مخدرات وطن در سال ١٢٩٠ توسط صدیقه دولتآبادی، انجمن شکوفه در ١٢٩٢ توسط مریم عمید مزینالسلطنه، انجمن پیک سعادت نسوان در ١٣٠٠ توسط روشنک نوعدوست، مجمع انقلابی نسوان در سال ١٣٠۶ توسط زندخت شیرازی و جمعیت نسوان وطنخواه توسط جمعی از زنان روشنفکر، از جمله محترم اسکندری، تنها نمونههایی از تشکلهای اولیه زنان در ایران میباشند. اهداف این سازمانها عمدتا ارتقاء آموزش زنان بود و گاه از این فراتر رفته و در پاره ای موارد خواهان حق رای و کشف حجاب نیز بودند.
* * *
و اما امروز
میدانیم که زنان نیز همچون مردان به طبقات مختلف اجتماعی تعلق دارند. زنان کارگر(٣)، و زنان بورژوا، هر یک بر اساس منافع طبقاتی و دیدگاههای خاص خود، خواستهها و مطالبات خود را دنبال کرده و آنها را پیگیری و دنبال میکنند. بر همین اساس نیز جریانات مختلفی در درون جنبش زنان شکل گرفتهاند .در سیستم سرمایهداری، زنان، بخش وسیعی از طبقه کارگر را تشکیل میدهند که عمدتاً پراکنده و بی تشکل هستند، تحت ضوابط و مناسبات ستمگرانه و عقب مانده و مردسالارانه، کار رایگان خانگی میکنند و در مراکز کار و تولید به شدت استثمار میشوند. بدین معنا که سرمایهداری به عنوان یک سیستم اجتماعی - اقتصادی روابط خاصی را در درون جامعه حاکم میکند. این روابط که مبتنی بر منافع این سیستم میباشد زنان را در موقعیت خاصی قرار میدهد. زنان نه تنها به مثابه کارگران ارزان، در این نظام، تحت ستم و استثمار قرار دارند بلکه موظف به بازپروری رایگان نیروی کار میباشند و همچنین به عنوان کالایی جنسی مورد معامله و بهرهبرداری قرار میگیرند .زنان در عین حال که به مثابه بخشی از طبقه کارگر مطالباتی دارند به عنوان بخش فرودست و تحت ستم و استثمار چندگانه دارای ویژگیهایی هستند. در شرایط کنونی که سرمایهداری جهانی با بحرانی عمیق دست و پنجه نرم میکند بخش بزرگی از بار این بحران را بردوش زنان گذاشته و با به خدمت گرفتن هرچه بیشتر این بخش از جامعه در مشاغل غیررسمی، سعی دارد با پایین نگه داشتن دستمزدها از این بحران عبور کند .با افزایش فشار اقتصادی، زنان هرچه بیشتر جذب مشاغل کم درآمد و بخش غیررسمی میشوند. طبق آمار بانک جهانی ٦٠ درصد از ۵۵٠ میلیون کارگر بی بضاعت جهان را زنان تشکیل میدهند. همچنین سازمان جهانی کار تعداد کارگران خانگی در سراسر جهان را ۵٣ میلیون نفر اعلام کرده است که غالب این کارگران را زنان مهاجرتشکیل میدهند و باتوجه به اینکه اغلب کارگران خانگی بدون هیچ قراردادی مشغول به کار میشوند میتوان حدس زد که آمارهای واقعی بسیار بیشتر از این تعداد باشد در اوضاع و احوال کنونی، با توجه به شرایط فلاکت بار اقتصادی، روز به روز زنان بیشتری با دستمزدهای ناچیز و بدون هیچ قراردادی دررستورانها، منازل، مزارع، مهد کودکها، مطبها، فروشگاهها، آرایشگاهها، کارگاههای کوچک و خانگی و مراکزی از این دست مشغول به کار میشوند. علاوه برآن به طور رایگان در خانههای خود به بازپروری و بازتولید نیروی کار مشغول هستند. و سرمایهداری با استفاده ازکار رایگان زنان خانهدار قادر است هزینهی خرید نیروی کار (دستمزد) را به حد اقل برساند. زنان کارگر نه تنها در کارخانهها بلکه در، محله، خیابان و خانه حضور دارند وعلاوه برتشکلهای کارگری عام، نیاز به تشکلهای ویژه خود دارند. البته این به آن معنا نیست که تشکلهای زنان باید چیز عجیب و غریب و غیر عادی باشد، بلکه مسئله تنها توجه به ویژگیهای این بخش از طبقه کارگر است. زنان خانهدار به دلیل موقعیت ویژهای که در آن قرار دارند نیاز به تشکلهای ویژه خود دارند. زنانی که به هر دلیل آسیب دیدهاند نیاز به حمایت ویژه و خدمات بهداشتی و روانی دارند. خواستههایی از قبیل مهد کودک رایگان نه تنها برای زنان شاغل، بلکه برای زنان خانهدار، ایجاد خانههای امن برای زنانی که در معرض خشونت هستند، همه و همه میتواند زمینهساز ایجاد تشکلهای زنان کارگر باشد. خشونتی که بر پایه نظام مردسالار و از طریق سیستم قانونی یا فرهنگ حاکم به زنها اعمال میشود، جهت تثبیت و حفظ روابط سرمایهدارانه ضروری و جزء لایتجزای این سیستم میباشد. بنا براین بدیهی است زنان در سیستم سرمایهداری نخواهند توانست به زندگی انسانی و برابر دست یابند.
اما پذیرفتن این واقعیت به معنای به انتظار نشستن برای روز موعود و جامعه ایدهآل نیست. میدانیم که طبقه کارگر به منظور دست یافتن به زندگی انسانی چارهای جز متشکل شدن حول خواستههای واقعی و به روز خود ندارد. این بخش از طبقه یعنی زنان زحمتکش نیز برای دستیابی به رهایی و برابری، چارهای جز متشکل شدن حول خواستههای مشخص، با چشماندازی طبقاتی ندارند .همانطور که فعالین کارگری برای هر بخش از طبقه کارگر باتوجه به ویژگیهای آن بخش، شکل خاصی از تشکل را پیشنهاد و در جهت ایجاد آن تلاش میکنند ضروری است برای تشکلیابی این بخش گسترده و به شدت تحت ستم نیز ابتکارعمل به خرج دهند. ایجاد تشکلهای ویژه زنان به هیچوجه به معنای جداسازی زنان از جنبش کارگری نبوده بلکه تنها به معنای درنظر گرفتن ویژگیهای بخشی از طبقه کارگرمیباشد.این بخش از طبقه به دلیل ستم چند گانه، منافع بزرگی در دگرگونی اساسی و ریشهای سیستم سرمایهداری دارد اما این انرژی تنها زمانی آزاد میشود که بر محور خواستهها و مطالبات مشخص متشکل گردد .خواستههای زنان کارگر، نه تنها لغو قراردادهای موقت، امنیت شغلی، افزایش دستمزد و پرداخت بیمه بیکاری به زنان خانهدار به مثابه کارگرانی که از کار اجتماعی محروم شدهاند میباشد، بلکه همچنین و علاوه بر همه اینها خواستههایی نظیر خدمات درمانی و بهداشتی و حمایتهای ویژه از زنان آسیب دیده، استفاده از مهد کودکهای رایگان و به طور کلی اجتماعی شدن هرچه بیشترخدمات رفاهی که امروزه به صورت کارخانگی بردوش زنان گذاشته شده، میباشد. اگرچه ارائه کامل خدمات رفاهی به صورت اجتماعی خارج از توان سیستم سرمایهداری می باشد اما مطرح کردن این مطالبات وحرکت کردن به سمت چنین خواستههایی و حتی دستیابی به برخی از این خواستهها در جامعه سرمایهداری نه تنها امکانپذیر، بلکه ضروری میباشد. امروزه بسیاری از خدمات خانگی دربعضی از کشورهای اروپایی به صورت اجتماعی ارائه میشود وبه این ترتیب تاحدود زیادی وقت و نیروی زنان آزاد شده است. درخواست مهدکودکهای رایگان و رستورانهای عمومی در محلات و یا خواسته ایجاد خانههای امن برای زنان آسیبدیده و بیپناه نمونههایی از این دست میباشند. تنها در جریان حرکت جهت دستیابی به خواستههای واقعی و معین هست که زنان کارگر و زحمتکش میتوانند آگاهی پیدا کرده متشکل شوند و به مبارزات خود عمق و وسعت بخشیده خود را از چارچوب تنگ مبارزات لیبرال فمینیستی (۴) یا مبارزات ضد مرد رادیکال فمینیستی (۵) که بین زنان و مردان طبقه کارگر جدایی میاندازد، رها ساخته، منافع دراز مدت خودرا دنبال نمایند. مسلما زنان کارگر نیز خواستار حق حضانت فرزندان، آزادی پوشش، ارث برابر و سایر حقوق مدنی میباشند اما واقعیت اینستکه هر خواسته بهبودی طلبانه، تنها در صورتی که با دیدگاه طبقاتی درهم آمیزد و در چارچوب خواستههای قانونی متوقف نماند و در هر قدم علل و ریشههای ستم بر زنان را افشا نماید خواهد توانست گامی اساسی در جهت رهایی زنان بردارد.
جنبش زنان (۶) جنبشی واقعی برخاسته از قرنها ستم و استثمار زنان بوده و ساخته و پرداخته ذهن هیچ کس نیست. این جنبش در هر دوره بر بستر جنبشهای اجتماعی رشد کرده وخواستههای خودرادر همان چارچوب مطرح کرده و تا جاییکه که شرایط اجتماعی و مناسبات تولیدی در هردوره اجازه میداده توانسته است خواستههای خودرا مطرح کند. انقلابهای بورژوا دمکراتیک اگرچه برای زنان دستاوردهایی به همراه داشتند اما نمیتوانستند پاسخگوی همه خواستههای زنان و رسیدن به برابری کامل و حقوق انسانی باشند. سرمایهداری که در دوران رشد و شکوفایی خودآزادیهای اندکی در مقایسه با جوامع بسته و فئودالی برای زنان به ارمغان آورد، اکنون در دوران گندیدگی و بحرانزدگی خود، برای آنان چیزی جز فقر،تنفروشی و استثمار در چنته ندارد. رشد تضادهای درونی جامعه سرمایهداری که رشد جنبش کارگری را به همراه داشته زمینه رشد و ارتقاء جنبش زنان را از جنبشی با خواستههای محدود یعنی درخواست برابری با مردان در مقابل قانون به جنبشی با خواستههای اساسی و بنیادی فراهم ساخته است. امروزه خواسته زنان، دستیابی به برابری کامل زن و مرد در همه عرصههای اقتصادی اجتماعی و دستیابی به حقوق انسانی میباشد. این خواستهها تنها در سیستمی که مبتنی بر تولید و توزیع اجتماعی بوده و نفعی در استثمار زنان نداشته باشد میتواند تحقق یابد و تنها، جنبش دورانساز کارگری است که میتواند چنین افقی را پیش روی زنان قرار دهد. اما چنین سیستمی ناگهان و به طور خلق الساعه به وجود نمیآید بلکه طی روندی پیچیده از دل مبارزات طبقه کارگر شکل گرفته و تحقق خواهد یافت. همچنان که شرط اول برای ایجاد پویایی و تحرک در جنبش کارگری، داشتن تشکلهای مستقل است زنان نیز برای دستیابی به خواستههای خود نیاز به تشکل دارند. برای ایجاد تشکلهای زنان نیز نظیر سایر تشکلهای کارگری ضروری است از شرایط عینی و زندگی واقعی زنان شروع کرد. محافل دوستانه، گردشهای دسته جمعی، جمعهای ورزشی، صندوقهای خانوادگی، صندوقهایی در محل کار، کتابخانههای کوچک و محافل مطالعاتی، ایجاد محافلی جهت یاری رساندن به زنان و کودکان آسیب دیده که نیاز به کمکهای مالی، آموزشی، بهداشتی، روانشناسی و یا حقوقی دارند، برگزاری کارگاههای آموزشی در مورد مسائل و مشکلات مشخص زنان، همه و همه میتوانند زمینهساز ایجاد تشکلهای زنان زحمتکش باشد. اعتقاد به دیدگاه طبقاتی و مرزبندی با دیدگاههای رفرمیستی ــ فمینیستی یا رادیکال-فمینیستی به معنای نفی ضرورت تشکلیابی زنان نمیباشد. اینکه این تشکلها تا چه حد موفق شوند خود را به دیدگاه طبقاتی مجهز سازند بسته به میزان تاثیرگذاری فعالین است چیزیکه عینا در موردکلیه تشکلها و کمیتههای کارگری نیز صدق میکند وصرف وجود تشکل مستقل اگرچه در شرایط فعلی یکی از محوریترین خواستههای جنبش کارگری است تضمینی برای اینکه تشکل مزبور الزاماً به دیدگاه طبقاتی و اصولی مجهز باشد نمیباشد.بنا براین وظیفه آن دسته از فعالین کارگری و فعالین زنان که بادید گاه طبقاتی به مسائل زنان نگاه میکنند اینست که در کنار ترویج این دیدگاه، با استفاده از حداقل امکانات موجود، در جهت ایجاد تشکلهای زنان زحمتکش، اقدام نمایند. این امر نیاز به صبر وحوصله فراوان دارد. اشاعه و ترویج و تبلیغ دیدگاه طبقاتی و ایجاد تشکلهای زنان زحمتکش، مستلزم ارتباط دائم با زنان زحمتکش، شناخت مشکلات و خواستههای واقعی آنان و متشکل شدن حول این خواستهها میباشد. چنین تشکلهایی نه همچون تشکلهای فرمایشی وابسته به احزاب و نهادهای بورژوایی با اسامی پرطمطراق و دهان پرکن اما توخالی وبی مایه، بلکه میتوانند تشکلهایی هرچند کوچک اما واقعی باشند.
مینا روشن - بهار ٩٢
کمیتۀ هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری
توضیحات:
(١) زنان فنلاند در ١٩٠۶، زنان نرو ، دانمارک و سوئد به ترتیب در سالهای ١٩١٣، ١٩١۵ و ١٩٢١، زنان شوروی درسال ١٩١٧، زنان آمریکا در سال ١٩٢٠حق رای به دست آوردند و زنان بریتانیا نیز اگرچه در سال١٩١٩ قانونا دارای حق رای شدند اما این قانون تا سال ١٩٢٨ اجرا نشد.
(٢) بعد از انقلاب اکتبر ١٩١٧ زنان در جمهوری شوروی نه تنها از حق رای بلکه از بسیاری حقوق دیگر از جمله حق طلاق، حق اشتغال همراه با سیاستهای حمایتی و تشویقی از قبیل استفاده از مهد کودکهای دائمی و موسمی و سالن های غذاخوری عمومی و همچنین حق انتخاب شدن برخوردار شدند. به نحوی که میتوانستند کاملا برابر با مردان در شوراها حضور یابند. حق انتخاب شدن و حق حضور در شوراها به ویژه به زنان درهمه مسائل اجتماعی ازجمله در زمینه رفع تبعیض قدرت اجرایی میداد که بسیار فراتر از حق رای صرف بود. اما با درغلتیدن جمهوری شوراها به دامن بوروکراسی و سپس سرمایهداری دولتی و فراموش شدن اهداف سوسیالیستی انقلاب، به تدریج مسئله آزادی و برابری زنان نیز رنگ باخت و برنامه جذب خدمات خانگی در نهادهای اجتماعی و انتقال از سیستم خانواده بسته به سیستم مراقبت و رفاه اجتماعی متوقف ماند.
(٣) نه تنها کسانی که مستقیما از طریق فروش نیروی کار امرارمعاش میکنند، بلکه کلیه نیروهای آماده به کار نیز که بالاجبار بیکار شده اند جزء طبقه کارگر و اردوی بزرگ کار میباشند. بنابراین نه تنها زنان مزد بگیر شاغل در کارگاهها و کارخانه ها و فروشگاهها ومطبها و کارگران خانگی و معلمین و پرستاران، بلکه زنان خانهدار نیز جز این طبقه میباشند و زنان کارگر صرفا زنان شاغل در کارگاهها و کارخانهها نمیباشد.
(٤) مرزبندی با دیدگاههای لیبرال فمینیستی که عمدتا مبارزه علیه قوانین نابرابر را هدف مبارزات خود قرار دادهاند به معنای این نیست که زنان زحمتکش نباید برای تغییر قوانین تبعیضآمیز و ضد زن مبارزه کنند .مبارزه برای هر تغییر و کسب هر امتیاز ولو کوچک و ناچیز میتواند گامی در جهت ارتقاء مبارزات زنان زحمتکش باشد مشروط به اینکه منجر به ایجاد توهم نسبت به مناسبات سرمایه داری نگردد.
(۵) حفظ مناسبات سرمایهداری بدون وجود فرهنگ مرد سالارانه که به کمک آن منافع سیستم تثبیت شده و گسترش می یابد نمیتواند تداوم یابد. طبقه کارگر نیز از آلودگی به فرهنگ مسلط جامعه بری نمیباشد. هرمبارزهای در جهت دستیابی به برابری زن و مرد بدون مبارزه با فرهنگ مسلط بر جامعه راه به جایی نخواهد برد. اما بینش طبقاتی به ما کمک میکند که در عین مبارزه با انواع و اقسام نمودهای فرهنگ مردسالاری چه در جامعه و چه در خانواده، همواره نسبت به علت ایجاد و باز تولید چنین فرهنگی که همانا مناسبات سرمایهداری است آگاه باشیم این همان چیزی است که رادیکال فمینیستها در نظر ندارند و نهایتا مبارزه در جهت احقاق حقوق زنان را به مبارزه ای سطحی بر علیه مردان ونه برعلیه مناسباتی که موجب چنین روابطی شده است، تبدیل میکنند. فمینیسم رادیکال، ستم بر زنان را ستم بنیادی دانسته و درواقع زنان را به عنوان طبقه فرودست ومردان را به عنوان طبقه مسلط و ستمگر میشناسد. زنان رادیکال نیویورک و جوراب قرمزها دو نمونه از گروههای رادیکال فمینیستی بودند.
(۶) منظور از جنبش زنان،حرکت اعتراضی زنان نسبت به موقعیت فرودست و تحت ستم و استثماری است که هرروزه در زندگی با آن دست به گریبانند .
منابع مورد استفاده:
١- تاریخ دو قرن فمینیسم نوشته حمیرا مشیرزاده، نشر شیرازه .
٢- جنبش حقوق زنان در ایران نوشته الیز ساناساریان، ترجمه نوشین احمدی خراسانی، نشر اختران.
٣- انقلاب کبیر فرانسه نوشته آلبرسوبول،ترجمه نصرالله کسراییان، انتشارات شباهنگ.
۴- کمون پاریس نوشته جمعی از نویسندگان، ترجمه محمد قاضی انتشارات خوارزمی.