افق روشن
www.ofros.com

دنیای زنانه - مردانه


رزا                                                                                                           شنبه ٢٠ اسفند ماه ١٣٩٠

دخالت‌گری و گاه حتی صرف اعتقاد به دنیای زنانه– مردانه گرچه در ظاهر تفکیک انسانها بر پایه جنسیت شان است، اما در عمل کارکردی جز استقرار و استمرار تبعیض علیه زنان ندارد. حال چه این تمایز به دست سنت‌ها و باورهای ارتجاعی باشد که زن را از حقوق انسانی خود محروم می‌کنند و چه جنبش‌هایی بی مایه‌ی ضد مرد که بی‌توجه به ریشه اصلی ستم، مبارزه برای رهایی زنان را به مرافعه زن‌ و شوهری تقلیل می‌دهند.
زنانه- مردانه‌سازی روابط اجتماعی میان انسان‌ها، نشر آن در ادبیات گفتاری و نوشتاری، هنر و اصولی که بر زندگی روزمره ما غالب است و البته پاسداشت آن به موهبت قوانین ضد انسانی دولت‌ها و ابزارهای تبعیض‌گرا، به محرومیت عام زنان منجر می‌شود که هر زن درجه‌ای از این بی‌عدالتی را بر اساس طبقه اجتماعی خود تجربه می‌کنند.
برای مثال خانم الف- خانه‌دار- که به عدم مشارکت در اجتماع نه به اراده خود بلکه به جبر شوهر تن داده است، زندگی‌اش به بیهودگی سپری می‌شود چرا که تمایل قلبی‌اش چیزی فرای زندگی در چهارچوب تنگ خانه شوهر است. علاوه بر این حس نارضایتی، عدم استقلال مالی را نیز متحمل می‌شود و وابستگی‌اش او را به ادامه یک زندگی ناخواسته وا می‌دارد. در واقع خانم الف قربانی تاکید قوانین بر جلب رضایت شوهر برای کار یا تحصیل شده است.
در مقابل خانم ب شاغل است. اما نسبت به تخصصی که دارد از همکاران مرد دستمزدی کمتر می‌گیرد و تجربه‌های ناخوشایندی ازمزاحمت و آزار در محل کارش دارد. وقت تعدیل نیروهم، در لیست کارفرما، خانم ب جزء گزینه‌های نخست است.
محرومیت‌هایی که امثال خانم الف و ب بابت جنسیتشان دچار آن می‌شوند ریشه در ماهیت نظام‌هایی دارد که بر اساس منافع اقتصادی طبقه‌ای خاص، روابط انسانی را شکل می‌دهند. در این نظام‌ها زنان همواره با دیوار بلندی از عقاید، سنت‌ها و قوانین دولتی روبرو هستند که با پافشاری بر تولید، بازتولید و تداوم ارتجاع، استعدادها و توانایی‌های آنان را به سخره گرفته و متمردان را عقوبت می‌دهند. این سیستم‌ها با اتکا به ابزارهایی چون سنت، مذهب و رسانه زنان را به حاشیه رانده و بر حسب منافع خود نقش دلخواه را به آنها تحمیل می‌کنند. یکی را زنی سازگار، مادری فداکار و اسطوره نجابت می‌کنند که روابط خانوادگی مورد نظر را پاسداری کند و دیگری را کارگر ارزانی می‌سازند که با یک سوم حداقل دستمزد پشت پیشخوان بایستد و تولیدات سرمایه‌داری را برای مشتریانی تبلیغ کند که اتفاقا نقش آنان نیز تعریف شده است. نقش کلیدی زن مصرف‌گرا! عجب که روز و شب خرید کند، دلزده نمی شود!
البته سرمایه‌داری بسته به شرایط زمانی و مکانی خود، در هر جامعه سیاستی متناسب با منافع خویش و موقعیت آن منطقه برمی‌گزیند. در حالی‌که در یک نقطه جغرافیایی دمکراسی علیلی پیاده می‌کند که در آن حتی زنان تن فروش نیز از حق داشتن اتحادیه برخوردارند، در نقطه‌ای دیگر روسپیان را بنا بر سنت عشیره‌ای، سنگسار می کند. اینجاست که مشخص می‌شود گرچه کالاها و روابط سرمایه داری به تمام نقاط دنیا صادر می‌شوند اما وسایل تزئینی همراه با آن، یعنی همان آن دمکراسی علیل نیز، در هر جعبه‌ای نیست. برای حفظ منافع گاه سرکوب و بی‌حرمتی به زن از هر ابزاری کارا تر است. برای مثال در نهضت مشروطیت، جنبش زنان مشروطه چنان نیروی عظیم و آگاهی تشکیل داده بود که در میدان مبارزه از مردان مشروطه‌خواه رشادت بیشتری نشان می‌داد. استعمار با احساس خطر از رشد این جنبش برای سرکوب آن دست به دامان مرتجعان مذهبی شد تا دوباره زنان را به پستوی خانه تبعید کند.
به همین ترتیب نیز در خاورمیانه امروز که زنان تحت سلطه مذهب از بی‌حقوقی رنج می‌برند هیچگاه اتحادیه اروپا یا آمریکا پیگیر این نقض حقوق نبوده است. این موضوع کاملا بی‌اهمیت است که حقوق زنان در این منطقه در همه ابعاد مورد تجاوز قرار می‌گیرد و هیچ مرجع صالحی جهت رسیدگی به این نابرابری‌ها وجود ندارد. زنان در خردسالی وادار به ازدواج‌های اجباری می‌شوند، بارداری ناخواسته را تجربه می‌کنند، به کوچکترین ظنی مبنی بر داشتن روابط نامشروع به قتل می‌رسند، مورد تجاوز دسته جمعی قرار می گیرند و حتی از انتخاب پوشش دلخواه خود محرومند . آش چنان شور است که گاه فرد قربانی خود عاملی جهت بقای ستم می‌شود و چه بسیار دخترانی که در دامان مادر سر فرود آوردن به بی‌عدالتی را می‌آموزند. زنان چنان به وضعیت اسف‌بار خود خو‌گرفته‌اند که در برابر هر تغییری در وضعیت موجود مقاومت می‌کنند. ستم را تا آنجا که توان دارند تحمل می‌کنند و زمانی‌که طاقت نیاورند اعتراض خود را به شیوه‌های دردناکی چون خودسوزی نشان می‌دهند.
با این وجود دست آورد سقوط رژیمهای خودکامه در منطقه و به لطف حمایت غرب، بازگشت به شریعت و حق چند همسری برای مردان است. در واقع تنها آنچه اهمیت دارد سود کلانی است که این دولت‌ها از سرمایه‌گذاری در منطقه و بهره‌برداری از نیروی کار ارزان آن می‌برند. حال اگر این سود با احیای برده‌داری مرسوم در دو هزار سال پیش باشد چه باک؟
انکار این واقعیت مهم که در پس پرده ستم جنسیتی بر زنان منافع اقتصادی نهفته است تنها به محافظه‌کاری جنبش‌های رهایی زنان منجرمی‌شود. ابزار و آلات اعمال ستم بر زنان دورافکندکی هستند. زیرا ایدئولوگ‌های نظام سرمایه‌داری بلافاصله پس از آن که احساس کنند قبای مناسب بر تن مناسبات مطلوب‌شان پوسیده و نخ‌نما گشته، پوششی نو برقامت این روابط استثماری می‌پوشانند. حتی در دمکراسی مدل سرمایه داری نیز زن محکوم است که جایگاه برتر را به مردان بسپارد و در حاشیه سیاست یا اقتصاد باشد. در پارلمان جمعیت ناچیزی را زنان تشکیل می دهند و اصولا نقش کلیدی ندارند. آنها نیز جنس دوم اند گرچه برای مردانی در شان خودشان!
بنابراین تفکری که می‌پندارد صرفا با مبارزه در برابر این ابزارها -سنت یا مذهب- می‌تواند از یوغ قوانین و احکام غیر انسانی حاکم بر اجتماعات بشری رهایی یابد، به بیراهه می‌رود. زن ایرانی و نیز تمام زنانی که در دنیا مورد ستم قرار می‌گیرند را امضای یک کنوانسیون نجات نمی‌دهد، همان‌گونه که اعلامیه حقوق بشر حقی از بشر را احقاق نکرده است. شرط رهایی، آزاد سازی انسان است از روابطی که در آن هزاران نفر برای منفعت یک نفر قربانی می شوند. رهایی زنان از ستم جنسیتی در گرو اعتقاد به برابری انسان‌ها است. در کنار زنان، مردان متعهد به این باور نیز باید بخشی از فعالیت خود را در راستای تامین حقوق انسانی زنان صرف کنند. برای مردی که به استثمار انسانی به دست انسان دیگر معترض است، برابری زن و مرد اصلی انکارناپذیر است. پس چگونه ممکن است شریک زندگی خود را از حقوق مسلم انسانی اش محروم سازد؟ زمانی که مردی قادر نباشد همسر، دوست یا همکار خود را به سمت ترقی و آگاهی راهنمایی کند، بی‌شک نمی تواند مدعی ساختن دنیایی نوین برای انسانها باشد.

رزا - ١٩ اسفندماه ١٣٩٠