مراسم ٨ مارس سال گذشته، با وجود موانع و مشکلات مختلف امنیتی در شهرهای مختلف کردستان برگزار گردید و تاثیرات مثبت خود را گذاشت.
اما افرادی که از شرایط و واقعیتهای جامعهی ایران فاصله زیادی گرفتهاند و در دنیای ذهنی و فضای مجازی اینترنت سیر می کنند، به نتایج دلخواه خود رسیدهاند. فردی بیهویت، دستپاچه دو قطعه عکس فعالین کارگری شهر مهاباد را نشانه گرفته و آنها را به ناسزا می گیرد و شخص دیگری برگزاری ٨ مارس در کردستان ایران را نمونهای از عقب ماندن عنصر پیشرو از زمان میداند و بر این باور است که فعالین کارگری در حاشیه جنبش تودهای جست و خیز می کنند.
من در اینجا نمی خواهم که به برداشتها و تصورات کسانی بپردازم که جنبش کارگری و فعالین آن را چگونه ارزیابی کرده و چه نسخهی جدیدی را تجویز می کنند و یا خودشان را در کجای این جنبش می بینند، فقط مشاهدات خودم را از روز هشتم مارس در شهر سقز بیان میکنم تا کمکی به روشن کردن حقایق کرده باشم. اما پیش از آن لازم است برای اطلاع خواننده این متن، یادآور شوم که به دلیل وجود و حضور عینی فعالین کارگری در شهرهای کردستان، آنها همواره به بهانههای مختلف احضار و بازجویی می شوند. این مسئله به خصوص به مناسبتهایی مانند اول ماه مه و 8 مارس شدت میگیرد و مقامهای حکومتی در این شهرها، به هر طریقی میخواهند که مانع برگزاری مراسمهای مستقل و غیر دولتی شوند. علاوه بر این، شرایط هر شهر با دیگر شهرها متفاوت است و بنابراین شکل برگزاری چنین مراسمهایی یکسان نیست و بستگی به وضعیت و موقعیت هر منطقه و شهر دارد.
در آستانه روز جهانی زن ٨٩ نیز نیروهای امنیتی با احضار فعالین کارگری، اجتماعی و زنان، فشار زیادی را روی آنها متمرکز کرده بودند تا در این مراسم شرکت نکنند. شهر سقز نیز از این قاعده مستثنی نبود و مسئولین اطلاعات و نیروی انتظامی از چند روز قبل به همه فعالین کارگری و زنان تلفنی و یا به شکل احضار، آنها را تهدید کرده بودند که نباید در مراسمهایی که در شهر سقز برگزار میشود، شرکت کنند. علاوه بر این مامورین امنیتی و انتظامی با جمعآوری نیروهای خود از اطراف سقز و با همهی توان خود، از چهار راه آزادی تا میدان "هه لو" (عقاب) هر چند قدم، مامور گذاشته بودند تا در میان مردم جو رعب و وحشت ایجاد کنند.
به دلیل محدودیتهای امنیتی که برای فعالین کارگری ایجاد شده بود، من فقط محمود صالحی، همسرش و محمد عبدیپور از چهرههای سرشناس و کارگری را دیدم و بقیهی شرکت کنندگان، مردم حاضر در آنجا بودند. قرار بود که به مناسبت ٨ مارس، مردم در ساعت ٦ بعدازظهر در میدان عقاب تجمع کنند، اما تمام خیابانهای اطراف از نیروی انتظامی و لباس شخصی پر شده بود و آنها با در دست داشتن دوربین فیلمبرداری و عکاسی، در این مکان حضور داشتند. جمعیت زیادی از مردم نیز به صورت گروهی در حال تردد بودند که یکباره محمود صالحی و همسر ایشان در دور میدان عقاب حاظر شدند و بلافاصله تعداد زیادی به دور ایشان حلقه زدند. من که در چند قدمی و پشت سر محمود صالحی ایستاده بودم، متوجه صحبتهای او با نیروهای انتظامی و لباس شخصی شدم. یک نفر لباس شخصی در مقابل محمود قرار گرفت و از ایشان سئوال کرد" محمود صالحی کجا رفت؟ "
محمود صالحی هم جواب داد:" به طرف بالا حرکت کرد!"
مامور خیلی موزیانه به محمود نگاه می کرد و چند مامور دیگر به او پیوستند. محمود رو به مامور اول کرد وگفت: " من محمود صالحی هستم!" مامور خندید و گفت:" می دانم شما آقای صالحی هستید و..." جمعیت زیادی تجمع کرده بودند و این روز را به هم دیگر تبریک می گفتند و همه شاد و سر زنده بودند. محمود رو به مامورین انتظامی کرد و گفت:" امروز روز جهانی زن است و ما اینجا تجمع کردیم تا این روز را گرامی بداریم، شما چرا از زن می ترسید و چرا از مادران، خواهران و دختران خود وحشت دارید؟..." مامورین عکس العملی نشان نمیدادند و به چهره محمود نگاه می کردند و او هم صحبت می کرد و هر لحظه به تجمع مردم اضافه میشد.
اما نیروهای امنیتی و انتظامی تمام محل را به محاصره خود درآوردند و چند اتومبیل دیگر که یکی از آنها حامل فرمانده منطقه و چند افسر بودند، درست در مقابل محمود و همسر ایشان توقف کرد. او با عجله از ماشین پیاده شد و با صدای خشن و بلند فریاد زد:" برید، اینجا را خلوت کنید" و سراسیمه به اطراف خود نگاه میکرد و وحشت زده در حال حرکت بود. محمود رو به تمامی مامورین که روبروی او ایستاده بودند، گفت:" ما مراسم برگزارکردیم و دیگر می خواهیم برویم، می دانی چرا؟ به این دلیل که امروز سه شنبه است ( جریان به اصطلاع سبزها اعلام کرده بودند که مردم برای دفاع از کروبی و موسوی به خیابان بیایند و تجمع برگزار کنند.) و ما از آن دسته از معترضان نیستیم و پرچم سفید را در دست نداریم، بلکه ما برابری طلب هستیم و جامعهای می خواهیم که در آن هیچ کس به دست کس دیگری استثمار نشود و برابری کامل زن و مرد جایگزین نابرابری شود."
مامور که به محمود نگاه می کرد گفت:" احسن بر شما! "
لحظه به لحظه به مردم حاضر در خیابان افزوده میشد. مامورین از تجمع مردم وحشت زده شده و باتومهای خود را تکان میدادند. مردم هم به آنان می خندیدند و دور محمود و همسر ایشان حلقه زده بودند. یک مرد لباس شخصی که معلوم بود از همه آنان بزرگتر است، به طرف محمود و همسرش آمد و دست محمود را گرفت و گفت" آقای صالحی ما با شما کار داریم، لطفا" بیا بریم و سوار آن ماشین بشو!" محمود رو به مامور کرد و گفت:" لطفا" دستم را ول کن، من جرمی مرتکب نشدم و هیچ وقت با شما نخواهم آمد." مردم بیشتر میشدند و چند نفر زن بلافاصه خود را به آنجا رساندند و گفتند که " ما نمی گذاریم که محمود با شما بیاید و اگر قرار است کسی دستگیر شود ما هم هستیم و باید ما هم بیایم و..."
مامور ناامید شد و نمی خواست که وضعیت متشنج شود و به ناچار به محمود گفت: خیلی خوب بیا آن گوشه، با شما کار دارم. محمود آرام راه می رفت و مردم هم دنبال ایشان بودند. سرانجام مردمی که تجمع کرده بودند از محمود خواستند که محل را ترک کند. مامورین به محمود گفتند که بیا تا برایت ماشین تهیه کنیم و شما را به خانه برساند. اما این خواست ماموران مورد اعتراض همسر محمود قرار گرفت و گفت:" احتیاجی نیست که شما برای ما ماشین تهیه کنید، ما خودمان خواهیم رفت " و به طرف میدان حرکت کردند. در این لحظه مامورین و مردم به اندازه ای زیاد شده بودند که من تنها از فاصلهای دور می توانستم آنها را ببینم. وقتی که محمود و همسرش سوار ماشین شدند، مردم با کف زدن مامورین را هراسان کرده بودند و زنان با فریادهای خود به این تجمع جان تازهای بخشیده بودند. بعد از اینکه آنها محل را ترک کردند، مردم حاضر در خیابان، به شکل راهپیمایی به طرف میدان امام حرکت کردند و در مسیر راه، به پخش شیرینی و تراکت اقدام مینمودند. مراسم ٨ مارس بعد از یک و ساعت و نیم در شهر سقز به اتمام رسید.
شهروند سقزی - فروردین ۱۳۹۰
کمیته هماهنگی برای کمک - سه شنبه ۲۳ فروردين