وضعیت جنبش رادیکال زنان در ایران، گذشته از پتانسیل عظیم انقلابی خود، مبین تشتت، آشفتگی و بی سازمانی است. تمام آسیبهایی که جنبش کارگری با آن دست به گریبان است در رابطه با جنبش اعتراضی زنان هم، نه به شکلی مضاعف، بلکه در اشکال پیچیده تر و گسترده تری مصداق دارد؛ شرایط نامساعد اقتصادی، عدم اعتماد بنفس، نبود رهبری رادیکال شناخته شده زنان، عدم سازمان یابی، تابو بودن مسائل و آزادیهای حتی دمکراتیک زنان و عدم ارزشمندی فعالیت برای آنها در میان توده ها، فشارهای روانی ناشی از فرهنگ مردسالار، بمباران تبلیغات رسانه ای لیبرالیسم چه در شکل لس آنجلسی و چه در فرم ارتجاع داخلی؛ با به خورد دادن برنامه های روانکاوی شده ی زن ستیز به منظور بازتولید جایگاه فرودست زنان و توجیه پایگاه غیرانسانی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آنها و از همه مهمتر فضای کاملا بسته و سهمگین امروز که گاها حتی برگزاری جلسه ای چند نفره ناممکن به نظر می رسد، همه و همه سبب شده که خیزش و حضور سهمگین جنبش رادیکال زنان ایران با چالش روبرو شود و در نتیجه این توهم برای زنان فمنیست بورژوا به وجود آید که بخواهند گستاخانه بر تاریخ مبارزات جنبش رادیکال زنان کارگر لم دهند و ضمن عوام فریبی توده ها، برای خود اعتباری دست و پا کنند.
اگرچه اطلاق فمنیسم بورژوازی هم به جریانات لیبرالیسم زنان کشورهای متروپل و هم به جست و خیزهای زنان بورژوای ایرانی نادیده گرفتن مسیر طی شده، تفاوتها و خصوصیات این دو است چرا که فمنیسم بورژوازی ایران درست مثل طبقه ی سرمایه دارش از هرگونه ترقی خواهی و رشد کم و بیش ضعیفی عاری است، اما برای نشان دادن ریشه ها و آبشخور ایدئولوژیک و پایگاه سیاسی و اقتصادی زنان بورژوا ناگزیر از مورد مداقه قرار دادن سرچشمه ی آلوده ی چنین جریانی هستیم و در نهایت قابل اثبات است که چرا می توان همه ی آنها را با یک چوب زد.
زنان فعال اصلاحگرای بورژوا به هر ترفندی دست می یازند تا برای خود تاریخچه و جایگاهی بیابند. صدالبته بنگاههای اعتباربخشی رنگارنگ سرمایه داری هم با کارکردهای گوناگون، در سطوح مختلف و باطیب خاطر، پرزرق و برق ترین ویترین های رسانه ای را فراهم کرده و با گشاده دستی هرچه تمام تر بی، یا باواسطه اقدام به اعطای جوائز مختلف بین المللی می کنند؛ اهداء جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی که حتی برای حفظ ظاهر هم شده قادر به دست کشیدن از مواضع زن ستیزانه و ادبیات مردسالارانه خود نیست، تبلیغات گسترده برای کمپین موسوم به کمپین یک میلیون امضا و معرفی فعالین آن به عنوان رهبران راستین جنبش اعتراضی زنان و اخیرا هم به گونه ای غیر مستقیم به خرج دادن ابتکار حیرت انگیز دیگری برای قالب و چهره کردن "زهرا رهنورد" به عنوان نماد مبارزات زنان ایران، باعث شده که امر حقانیت داشتن فمنیست های بورژوا به خودشان هم مشتبه شود. زهرا رهنورد قطع نظر از گذشته مشخصی که دارد اتفاقا هنوز هم از مواضع و عملکردی مصرانه آن هم در بطن ساختاری قدرتمند و زن ستیز برخوردار است. حضور وی با آن شکل و شمایل دربردارنده ی تفکر و اهتمام وی برای به کرسی نشاندن اعتقاداتش است. با این همه مسئله ی اصلی زمانی رخ می دهد که زنان نویسنده و ناشر و فعال بورژوا با تجلیل از چنین شخصی به خوبی نشان می دهند که تفاوت چندانی میان آنها و جریانی که رهنورد نماد آن است وجود ندارد. اگرچه فمنیست های بورژوا می کوشند که برای توجیه اعمال خود و تحت تاثیر قرار دادن زنان و دختران معترض، به مناسبت ٨ مارس دست به ساختن کلیپ هایی بزنند (توسط نوشین احمدی خراسانی) که در آن رهبر شناخته شده و مارکسیست زنان کارگر آلمان یعنی "کلارا زتکین" با شعارهای" سبز اصلاحی" ظاهر می شود و اعلام می کند که برای تغییر به پشت بامها می رود و همان شعارهایی را سر می دهد که مد نظر سبزها و اتفاقا لیبرالیسم است. فمنیسم بورژوازی ایران نه تنها فاقد اصالت است بلکه به شدت کم هوش نیز هست. تحریف تاریخ به این سادگی ها اتفاق نمی افتد و چنین اقدامی از جانب آنها نه تنها نمود توهمی است که به خوردشان داده شده است بلکه بازتاب تظاهر به دست کم گرفتن توده های زنان رادیکال و زحمتکش و فعالین آنهاست.
بدون شک تمامی حقوق نسبتا انسانی ای که امروز زنان کشورهای متروپل از آن برخوردارند برآمده از امواج مبارزات زنان طبقه ی کارگر آن کشورها ست نه ناشی از حقوق به ظاهر برابری که لیبرالیسم با هرعنوانی برای زنان و مردان ادعا می کند. با این همه آنچه امروز در این کشورها رفته رفته به وقوع می پیوندد تعرض به حقوق طبقه ی کارگر و زنان آن کشورها، کاهش تسهیلات مربوط به نگهداری از کودکان زیر 3 سال، کاهش دستمزد و بیمه و .. است. فمنیسم سرمایه داری ناچار است به تبعیضات جنسیتی گسترده و عمیقی که اتفاق می افتد رضا دهد، در برابر تعرضات روزانه ی جنسی، نبود فرصتها و امکانات برابر در سطوح مختلف کاری و مدیریتی، بیکاری بیشتر زنان، فقر، قاچاق انسان که بیشترین آنها زنان و دختران هستند، مواد مخدر، انواع بیماریها سکوت کند، به خشونتهای پنهان رسمیت بخشد و برای حفظ آنچه که دارد تلاش کند تا پس مانده های بزک کرده ی آزادی لیبرالیستی را از طریق کانالهای تلویزیونی مانند VUA و BBC و کانالهای کردی در کردستان عراق مانند kanal4 و korek کانالیزه کرده و در کنار آن نمادها و عناصر مورد نظر خود را در میان فمنیستهای بوژوای ایران و دیگر کشورها برجسته کند و به موازات آن برای جنبش اعتراضی زنان ایران، رهبر، مسیر، خواست و مطالبات، رنگ و شعار تدارک ببیند. مطالبات و خواستهای کمپین یک میلیون امضا برای تغییر، آنچنان سطحی و کاذب است که با تلنگری فرو می ریزد؛ حق طلاق چیزی از بردگی و استثمار زنان نمی کاهد اگر زیرساختهای اقتصادی موجود تغییر اساسی پیدا نکند، اگر کار خانگی به کار اجتماعی بدل نشود اگر برابری در تمام سطوح و به صورت ریشه ای و برای تمامی توده های زحمتکش در دسترس نباشد. اگر فرهنگ مردسالار که پایه های آن بر انباشت و استثمار است به طور کلی ملغی نشود. با این همه بورژوازی ایران به هیچ وجه قادر به تحصیل کمترین مطالبات دموکراتیکی نیست از این رو نه تنها نمی تواند پیش برنده باشد بلکه ابزاری است انحرافی.
چرا فمنیستهای سرمایه داری که با طبقه ی خود همداستانند علیرغم در اختیار داشتن ثروت های فرا هنگفت مالی نتوانسته اند تضمینی برای حقوق به اصطلاح "بشر" شان باشند و برای شهروندان خود شرایط انسانی ای فراهم کنند؟ آمارها نشان می دهد در کشورهای به اصطلاح پیشرفته سرمایه داری هنوز هم رشد زنان فقط در رشته ها و عرصه هایی به چشم می خورد که از همان سرچشمه ی تبعیض آمیز آب می خورد. کارخانگی هنوز به قوت خود باقی است و فقط با استفاده از تکنولوژی تلطیف شده است؛ خانواده هنوز دارای همان کارکرد بازتولید ایدئولوژیک و تضمین بازار مصرف است. روابط اتقتصادی استثماری به انحاء مختلف و از قبل تاراج ثروت طبقات کارگر چه داخلی و چه خارجی در جریان است. آمار تعرضات و تجاوزات جنسی شتاب بیشتری گرفته است و موازی با چنین معضلاتی ترویج روز افزون مصرف گرایی و راه اندازی شوهای مد و به اصطلاح زیبایی؛ ردیف کردن مانکن هایی که بیشتر به مترسک می مانند تا انسان جهت نهادینه کردن ازخودبیگانگی بیشتر زنان ومتقابلا مردان، جای گزین کردن معیارهایی چون سایز کمر، دور سینه، اندازه ی باسن، بلندی قد، رنگ چشم و ... به جای مفاهیم و ارزشهای انسانی، ساز و کار سرمایه داری است. در همین راستا بورژوازی ناچار است برای در تصرف داشتن بازارهای مورد نیاز خود نبض دولتهای پیرامونی را در دست داشته باشد. ناچار است از به انحراف کشیدن جنبشهای اعتراضی دیگر کشورها، خاصه ایران. ناچار است از راه اندازی بنگاهها و نهادهای حقوق بشتری و تبلیغات انسان دوستانه. ناچار است توهم آفرینی کند؛ تاریخ را تحریف سازد و به هر شکل ممکن خود را موجه جلوه دهد. سیاستها و عملکرد ضد انسانی سرمایه داری آنچنان رسواست که به وسیله ی هر انسان منصفی قابل ریشه یابی است. با این حال سرکوب بی حد و حصر، امکانات ناچیز تبلیغی و رسانه ای و مشکلاتی که در ابتدای این نوشته برشمرده شد سبب شده است که هنوز توده های زنان کارگر و زحمتکش و بعضا دانشجو با حضور و رسالت تاریخی، طبقاتی، لازم، درخور ومقتدر خود به شکل سازمان یافته، فاصله داشته باشند. اگرچه مسلم است راه حل تقابل با آماج تبلیغات منحرف کننده سرمایه داری و ارتجاع، در حضور متشکل فعالین رادیکال و آگاه گری زنان طبقه ی زحمتکش کارگر نهفته است.
باید دید که رهبران واقعی جنبش اعتراضی زنان چگونه و با چه تمهیداتی در عرصه های مختلف نظری و اجتماعی حضور پیدا می کنند و خواستهای رهایی بخش و واقعی زنان را به سرانجام می رسانند. مسلما پی گیری، ایجاد ارتباط، حضور در عرصه های مختلف اجتماعی، موضع گیری و تجزیه و تحلیل مسائل و نقد جریانات منحرف زنان و سازمان یابی، اتحاد منسجم تر با جنبشهای کارگران و دانشجویان، دستور کار زنان رادیکال طبقه ی کارگر است که توانایی به انجام رساندن خواستهای برحق و انسانی آنها را دارد.
شیوا سبحانی
١٠ مارس ٢٠١٠ - شنبه ٢٢ اسفند ١٣٨٨
شورای زنان
http://showrayezanan.blogfa.com