نظام جهانی سرمایهداری با چند صد شرکت فراملیتی از طریق مالکیت خصوصی بر امکانات و وسایل تولید، نزدیک به ۷ میلیارد انسان را از طریق تشدید بهرهکشی مخصوصا کار ارزان زنان و کودکان، بیکاری میلیاردی، خانهخرابی، جنگ و کشتار، نزولخواری، فروش اعضای بدن انسان و بهرهکشی گستردهی جنسی از زنان و همچنین نابودی تمامی دستاوردهای مبارزاتی زحمتکشان در عرصهی تشکل، امنیت شغلی، تغذیه، بهداشت، درمان، آموزش، تحصیلات و خدمات عمومی به فلاکت و خاک سیاه نشانده است. به طوری که هر چه بر انباشت سرمایه و رشد علمی و تکنولوژیک افزوده میشود و این سیستم همانند یک خونآشام بزرگتر میشود بر ابعاد بهرهکشی هم افزوده شده، کیفیت تضاد آشتیناپذیر طبقاتی بین بهرهکشان و رنجبران بیشتر میگردد.
در تایید این مساله، در حالی که از سال ۱۹۵۰ تاکنون، رشد تولید به علت بیشتر شدن پیشرفت علمی و تکنولوژیک در مقابل رشد ۲ و نیم برابری جمعیت ۳۸ برابر شده است، نهتنها از این رشد ۳۸ برابری، خیری عاید بشریت ستمدیده نشده، بلکه دو سوم جامعهی بشری زیر خط فقر قرار داشته و ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون نفر با درآمد کمتر از ۱ دلار در روز در فقر مطلق دست و پا میزنند و سالیانه ۱۶ میلیون کودک از گرسنگی جان میبازند و خلاصه اینکه، به قول کلام آتشین رزا لوگزامبورگ، یکی از پایهگذاران جنبش مستقل زنان در جهان، دنیا به مرحلهی بربریت یا سوسیالیزم رسیده است.
نظام سرمایهداری با تشدید بهرهکشی و استفاده از کار ارزان زنان و نیز فروش و بردهداری جنسی در ابعاد جهانی این تبعیض طبقاتی و جنسی را بر روی بیش از نصف بشریت به اوج رسانده است. همگامی جنبش مستقل زنان با طبقهی ۲ و نیم میلیاردی کارگران جهان به عنوان طبقهی اصلی تولید، تحول و انقلاب در نظام سرمایهداری به عنوان علتالعلل تمامی فقر، رنج و نابرابری در جوامع بشری از جمله نابرابری علیه زنان و همچنین اعمال حاکمیت شورایی، سوسیالیستی و دموکراتیک و حاکم شدن بر سرنوشت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود تنها راه نجات از این گرداب و فلاکت و بدبختی میباشد. بیشک در این مبارزهی مقدس، نقش زنان و جنبش مستقل آنان با الگوگیری از نقش رهبران جنبش کارگری و بنیانگزاران جنبش مستقل زنان و روز جهانی زن همانند شاهین انقلاب جهانی، رزا لوگزامبورگ، حیاتی و تعیینکننده خواهد بود. رزمندگانی که در ستون فقرات احزاب و سازمانهای انقلابی و کارگری قرار داشتند و بر تارک مبارزات ضدسرمایهداری مردم ستمدیده خواهند درخشید.
حکومت زنستیز جمهوری اسلامی به عنوان حافظ نظام سرمایهداری وابسته به امپریالیزم در مباشرت و تامین نیروی کار و مواد خام ارزان برای امپریالیزم جهانی با عقبماندهترین اشکال قرون وسطایی بهرهکشی و سرکوب در پیاده کردن سیاستهای آنان مانند نابودی امنیت شغلی، درمان، تحصیل، تشدید بیکاری، تورم، اعتیاد، تنفروشی و طلاق و همچنین زندان، شکنجه و اعدام، دشمن قسمخوردهی مردم ایران است. این رژیم بَربَرِ ماقبل تاریخی با تکیه بر ارتجاعیترین قوانین ماقبل قرون وسطایی، زنان را در ردیف اسباب منزل، مایملک خصوصی مردان، ابزار انتفاع غریزهی جنسی، تولید کودک و کهنهشوری مردان تبیین و تئوریزه کرده است، گستردهترین و خشنترین اشکال تبعیض، تحقیر و توهین را نسبت به نصف جمعیت کشور روا میدارد. قوانین مربوط به چندهمسری و صیغه به عنوان ابزار بهرهکشی جنسی، بیاعتباری شهادت، قوانین ارث، عدم حضانت کودک، ممنوعیت مسافرت خارجی، عدم حق طلاق، مجازاتهای سنگسار، قصاص و تنبیه مستقیم با تکیه بر مبنای حکم قرار دادن احکام دینی، احادیث و روایات به عنوان قوانین غیرقابل تغییر و لازمالاجرا و الهی، شدیدترین شکنجهی روحی و جسمی و آزار و اذیت و تبعیض را بر زنان ستمدیده روا میدارد. به همراه این شکنجه و تبعیض قانونمند و طبیعی در نظام ولایت مطلقه، استفاده از نیروی کار ارزان با بالاترین آمار جهانی بیکاری، تورم، اعتیاد، بیسوادی و ناامنی اجتماعی و نیز بردهداری جنسی به شکل فروش زنان توسط باندهای ثروت و قدرت اعم از مولتی میلیاردرهای روحانی و نظامی به عنوان پنجمین صادرکنندهی زنان در جهان و همچنین سواستفاده از زنان خانوادههای فقیر و گرفتار در قاچاق مواد مخدر که به دلیل ابعاد فاجعه اخبار آن به روزنامههای حکومتی هم کشیده شده است، از دیگر نمونههای قابل ذکر میباشد.
با توجه به موارد فوق و سطح تحصیلات و رشد زنان در ایران میتوان گفت، در کل تاریخ ایران، این درجه از ظلم و تعدی و تبعیض بر آنان روا نشده است. این مساله زنان را به آتشفشانی در حال انفجار زیر پای جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. جنبش مستقل زنان باید با تکیه بر این پتانسیل بیکران در جهت ارتقای آگاهی و تشکل این جنبش مستقل حرکت کرده آن را از تشتت و پراکندگی نجات دهد. خانوادهی ۵۰ میلیونی طبقهی کارگر ایران مرکب از مردان، زنان و جوانان به عنوان مولدین تمام ثروتهای جامعه و ستون اصلی مبارزه و تحول اجتماعی در انقلاب در ریشهکنی اساسی ستم، تبعیض و نابرابری کنونی و بنیانگذاری جامعهی شورایی و دموکراتیک ستمدیدگان برای حاکمیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بر سرنوشت خود، میتواند از انقلاب سیاسی همانند سال ۱۳۵۷ فراتر رفته و از طریق انقلاب اجتماعی به حقوق خود برسد. زنان، ملل و مذاهب تحت ستم و جوانان بیآینده فقط همسو و همجهت با طبقهی کارگر در یک جبههی متحد دموکراتیک و تحت رهبری آن میتوانند به هدفشان برسند. هرگونه تفرقهاندازی در جنبش انقلابی – دموکراتیک و هر عاملی غیر از محوریت طبقهی کارگر به عنوان ستون اصلی انقلاب به نتیجه نخواهد رسید.
شاهرخ زمانی - ١٦ اسفند ۱۳۹٢