جنبش بورژوائی زنان ـ که کلاً به عنوان جنبش مدرن زنان مطرح است ـ زادۀ شیوۀ تولید سرمایه داری است. این شیوۀ تولید، به وجود آورندۀ شالودۀ اقتصادی و
حامل و محرک تلاش برای برابری اجتماعی کامل زنان با مردان بوده و در درون جامعۀ بورژوائی که خود نیز مبتنی برهمین شیوۀ تولید است، شرایط اجتماعی فعالیت مولد زن در خانه و خانواده را از بین می برد، شرائطی که خصلت نمای سازمان های اجتماعی سابق بودند، شکل زندگی زن را تعیین می کردند و او را در زیر سلطه و سروری مرد قرار می دادند. عامل تعیین کنندۀ این تحول عمیق، وسائل تولید پیشرفته، نیرو و ابزارهای ماشینی و پیشرفتهای اقتصادی گوناگون متکی بر شناخت تجربی ـ علمی، و افزون برآن توسعۀ شهرهای مدرن بود که فعالیتهای اقتصادی گوناگون سابق زنان در خانه، کارگاه های خانگی و [تولید] مواد خام دست ساز از محصولات کشاورزی را پدید آورد. تحول اقتصادی به وجود آمده در جامعۀ سرمایه داری پیش شرطی برای جنبش مدرن زنان است. قدم به قدم و همراه با این تحول توده های رشد یابندۀ زنان به وجود می آیند که طبق برنامه، رهائی زن را از سلطۀ قانونی ـ اجتماعی مرد سازماندهی می کنند و برای برابری اجتماعی جنس زن با جنس مرد تلاش می ورزند.
جنبش بورژوائی زنان خواست اساسی هم ارزشی و برابری کامل حقوقی و اجتماعی زن و مرد را عنوان کرده است؛ رهبران آنان مدعی اند که تحقق این خواستها برای همۀ زنان بدون استثنا، به طور یکسان مفهوم رهائی را دربر دارد. این اشتباه است. مدافعان حق زنان این حقیقت مسلّم در مورد آزادی کامل اجتماعی ـ انسانی یا بردگی را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند که جامعه بورژوائی، که مبتنی بر شیوه تولید سرمایه داری است، به واسطه تضاد طبقاتی آشتی ناپذیر بین پرولتاریا و بورژوازی، بین استثمار کننده و حاکم از یک طرف، و استثمار شونده و محکوم از طرفی دیگر، تقسیم شده است. در این میان عامل تعیین کنندۀ نهائی در شیوه و وضعیت زندگی زنان وابستگی شان به این یا آن طبقه است و نه اشتراک جنسی آنان، اگر چه حق ویژه و جایگاه برتر مردان به هر حال ناحق و مردود است. برابری صوری جنس زن با مرد که در متون قانونی مطرح می شود، به همان اندازه کم آزادی های کامل اجتماعی ـ انسانی و برابری زنان طبقۀ محکوم و استثمار شونده را تأمین می کند که [آزادی و برابری ِ] مردان طبقۀ محکوم را، با وجود آنکه [افتخار] اشتراک جنسی با مردان بورژوا به آنان اعطا شده است.
عامل اساسی ایجاد کنندۀ تضاد طبقاتی مالکیت خصوصی وسائل تولید، لوازم زندگی و بالا بردن سطح زندگی فرهنگی است که در جامعۀ بورژوائی جزء اموال خصوصی می باشد. از آنجائی که زنان متعلق به طبقۀ تحت ستم و استثمار شونده و اقشار نزدیک به آنها ـ که تودۀ وسیع مجموعۀ زنان را تشکیل می دهند ـ حقیقتاً و عملاً خواهان رهائی و برابری کامل خود می باشند، [ پس] باید برعامل اساسی بردگی طبقاتی خود پیروز شوند. عمومی ساختن وسائل تولید تنها زمانی متحقق می شود که مالکیت جمعی جایگزین مالکیت خصوصی گردد و جامعه شرایط بهسازی ابزار تولید و توزیع مادی و نیز روابط فرهنگی را تعیین کند. تنها برپایه تحول اقتصاد است که فرم زندگی برتر و نوین اجتماعی می تواند توسعه یابد و مجموعۀ آزادی های مسلّم زنان برای حرکت و تکامل به درجۀ کامل انسانی تضمین شود. تنها سازماندهی انقلابی ـ طبقاتی همۀ استثمار شوندگان بدون در نظر گرفتن جنسیت آنان است که باعث تحقق این هدف می شود و نه مبارزه زنان به ضد ابر قدرتی مردان، بدون در نظر گرفتن تمایز طبقاتی آنان.
برخلاف این شناخت علمی که با عمل و تجربه به اثبات رسیده است، جنبش بورژوائی زنان حوزۀ مبارزاتی خود را برای رهائی زنان به مبارزه با امتیازات و قدرت مرد در خانواده، دولت و جامعه محدود می کند. این محدودیت، ویژگی بین المللی جنبش بورژوائی زنان است. ویژگی جنبش بورژوائی زنان در این است که مدافعان آن، مسئلۀ بغرنج رهائی زن را در رابطۀ همه جانبۀ اجتماعی در نظر نگرفته، بلکه بیشتر آن را در حیطۀ علائق جامعه بورژوائی مدّ نظر قرار می دهند. درک و عمل آنان بدین خاطر بیشتر شاخص می شود که تاریخ به ما می آموزد بردگی جنسی زنان بر پایۀ مالکیت خصوصی و در پیوند با آن تکامل یافته است.
خواستهای اصلی جنبش بورژوائی زنان برای از بین بردن برتری جنس مرد بر جنس زن به قرار زیر است:
حق برابر برای جدائی، ازدواج و طلاق ـ حق سرپرستی فرزندان برای زن و مرد ـ داشتن اخلاق یکدست جنسی برای زن و مرد ـ اختیار آزادانه زن بر دارائی ها، درآمد ها و مزد خود ـ تضمین آزادی های آموزشی و شغلی و حق برابر فعالیت و آزادی شغل زنان و مردان در تمام محدوده های زندگی اجتماعی و برابری کامل سیاسی در دولت و ارگان های مربوطه و غیره. مسلم است که خواستهای حقوقی زنان برای زنان پرولتر و نیز برای زنان شاغل با ارزش اند و به ویژه تأئید اصولی هم ارزشی و برابری جنسی زن از اهمیت بزرگی برخوردار است. ولی ارزش و اهمیت اصلاحات در جهت کاستن و یا حذف بردگی جنسی زنان، برای اکثریت زنان در جامعۀ بورژوائی کاهش یافته، و قطعاً با ادامه یافتن بردگی طبقاتی [یعنی] به زنجیر کشیدن جسم و روح استثمار شوندگان از میان خواهد رفت. جنبش بورژوائی زنان نهایتاً و کلاً در خدمت زنان مرفۀ طبقۀ حاکم و استثمار کننده قرار خواهد گرفت.
مدافعان جنبش حقوق زنان از مبارزه به ضد بردگی طبقاتی اکثریت قریب به اتفاق زنان چشم می پوشند، اگر چه خود مسئله بردگی جنسی را به شکل وسیعی مطرح می کنند. به علاوه آنان اساساً مبارزۀ طبقاتی ای را نیز که باید قاطعانه توسط طبقۀ تحت ستم به ضد حاکمان و شکنجه گران انجام گیرد، رد می کنند. جنبش بورژوائی زنان بر روی هر دو پای خود بر زمین جامعه بورژوائی ایستاده است و از آن در مقابل پرولتاریای پیشرو حمایت می کند. این جنبش تنها برای این تلاش می ورزد که جامعۀ بورژوائی را که در آن جنس زن در قید امتیازات مرد گرفتار می باشد، از طریق گسستن وابستگی های حقوقی و اجتماعی اصلاح کند. اکثریت بزرگی از مدعیان حقوق زن، امروزه در مقابل مبارزه در جهت انقلاب رهائی بخش زنان که [در عین حال] عامل اجتماعی برای کسب قدرت پرولتاریا و برقراری سوسیالیسم است نه به صورت ظاهراَ بی طرفانه، آن چنان که در شروع حرکتشان بودند، [بلکه] بیشتر با دشمنی آشکار و تند و تیز ایستاده اند.
نتیجتاً جنبش بورژوائی زنان پیشتاز و پیشاهنگ تمامی زنان تشنه رهائی نیست. این جنبش یک جنبش طبقاتی بورژوائی است و این چنین نیز خواهد ماند. جنبش بورژوائی زنان، آخرین تیر ِ ترکش ِ مبارزۀ رهائی بخشی است که در آن بورژوازی اقشار مسلط و حاکم بر جامعه فئودالی را سرنگون کرد و بورژوازی را به حاکمیت سیاسی برکشید.
هدف بورژوازی تحقق حقوقی قوانین اساسی ای است که به نام آنها مبارزۀ همۀ کسانی را که زیر سلطۀ قهارانۀ فئودالی سرکوب و غارت شده بودند رهبری می کرد. اینها قوانین دمکراسی صوری بورژوائی بودند که برابری و حقوق یکسان همۀ اعضای جامعۀ بورژوائی را که تحت عنوان قوانین حقوق بشر خلاصه می شوند، به رسمیت می شناسند.
بنا بر ایدئولوژی پیشتازان قدرت بورژوازی در سدۀ هفدهم در انگلستان، که به شدت رنگ مذهبی داشت، این قوانین حقوق بشر هدیه ای الهی بودند. طبق جهان بینی فلسفۀ ماتریالیستی، که آموزه های آن صد سال بعد رهبران مبارزات بورژوائی به ضد ستم فئودالی در فرانسه را مجذوب خود کرده بود، قوانین حقوق بشر، حقوقی طبیعی اند که هر عضوی از جامعه بدون استثنا از بدو تولد دارای آن حقوق است. از درون هر دوی این دیدگاه ها، جنبش بین المللی بورژوائی زنان بر آمد، که خواستار آن بود و امروز هم هست، که حق برابری جنسی زن به عنوان « قوانین عمومی حقوق بشر»، هدیه ای الهی و حقی طبیعی به حساب آید که مردان قوی از زنان ضعیف ربوده اند. جنبش بورژوائی زنان تنها زمانی تدریجاً و آن هم نه به شکل کامل ـ به ویژه تحت تأثیر آموزه های سوسیالیستی و انتقاد سوسیالیستی ـ ، وارد مرحلۀ دیگری می شود که خواسته هایش را بر تغییر شرایط کار و شرایط زندگی زنان قرار می دهد، [ولی] از این واقعیت که در جامعه بورژوائی « اصول دمکراسی ِ» مقدس به عنوان دیکتاتوری بورژوائی و « قوانین حقوق بشر» به عنوان امتیازات حاکمان مورد بهره برداری قرار می گیرد، می گریزد.
جنبش بورژوائی زنان همزمان با انقلاب فرانسه در اواخر قرن هیجدهم ریشه می گیرد. در توفان و شعلۀ این پدیدۀ عظیم، زنان سازمان یافتۀ مبارز، خواست برابری کامل جنس زن [ با مرد] را در خانواده، جامعه و دولت مطرح می کنند. اُلمپ دو گوژ این [جنبش] را همچون دستاورد اعلامیۀ حقوق بشر، در جملۀ معروف خود این چنین تصویر می کند: « وقتی زن این حق را دارد که بالای گیوتین برود، پس باید این حق را داشته باشد که بتواند بالای کرسی خطابه ( تریبون) هم برود.» [ولی] با وجود صرف نیرو و دادن قربانی از طرف توده های زنان برای دفاع از انقلاب و پیروزی آن، قوانین حقوق بشر، [شامل] حقوق زنان نشدند. سرمایه داری جوان هنوز جامعۀ بورژوائی را به اندازۀ کافی برای چنین پیشرفتی تغییر نداده بود. این جامعه هنوز تضاد طبقاتی بین بورژوازی و پرولتاریا را نیز به شکل قاطع و کامل آن توسعه نداده بود، که امکان دهد حقوق زنان با خصوصیت نارسا و صوری خود تحت عنوان حقوق بشر آشکارا قدم به پیش گذارد. وانگهی این آن چیزی نبود که به نظر می آمد: رهائی کامل مجموع جنس زن.
انقلاب های نیمۀ اول قرن نوزدهم در فرانسه و آلمان، همچنین مبارزات اجتماعی ـ سیاسی در انگلستان و به ویژه جنگ بزرگ انفصال بین شمال صنعتی و جنوب فئودال در ایالات متحدۀ آمریکا برای الغای بردگی سیاه پوستان با ظهور نمایندگان مرد و زن پیشتاز خواهان برابری جنس زن همراه بود؛ این گروه های آزاد و به هم پیوستۀ زنان بودند که خواست برابری جنسی را مطرح می کردند. در فرانسه و آلمان بعضی از پیشتازان آنان به غیر از رهائی زنان، بهسازی شرایط زندگی کارگران زن را طلب می کردند و این نه از نقطه نظر پرولتری ـ طبقاتی، بلکه برای این بود که به نام احساسات رقیق بشر دوستانه « خواهران بیچاره » را از بالا کمک کنند و نه اینکه خواسته باشند آنان را به مبارزه ای خود یاری رسان فرا خوانند. در انقلابات فرانسه و آلمان ورود کارگران همچون طبقه ای متحد و مبارز به میدان ـ قتل عام ژوئن ۱۸۴۸ پاریس! ـ بورژوازی، این « شهروند شریف » را وحشت زده کرد. در همۀ کشورهائی که سرمایه داری پیروزمندانه به قدرت رسید، بی وقفه باعث تشدید تضاد طبقاتی بین استثمار کنندگان و استثمار شوندگان شد. [پیروزی سرمایه داری همچنین باعث شد] پرولتاریا همچون قدرتی مطالبه گر، انقلابی که به شکل سندیکائی و سیاسی سازماندهی شده، شروع به صف بندی نماید. بورژوازی نخست کوشید این قدرت را به دام اندازد و سپس آن را درهم بشکند. [اکنون] بورژوازی انقلابی ِ قبلی به نیروئی ارتجاعی و به طور قطع به یک طبقه قسم خوردۀ ضد انقلابی تبدیل شده بود.
جنبش بورژوائی زنان نیز در کل ِ این تغییرات سهم داشت. خصلت طبقاتی او با شیوۀ گفتار قدیمی اش همواره روشن تر و آشکارتر پدیدار شد. این مسئله به خصوص در موضع گیری جنبش بورژوائی زنان در بارۀ تأمین حقوق اجتماعی ـ قانونی زنان کارگر و در مورد حق رأی زنان که به « حق رأی برای خانم ها » تقلیل یافته بود، خود را به اثبات رساند. اگر چه مدافعان « رادیکال » حقوق زنان به شکل فشرده در جلو و در عقب آنان اقشار بینابینی زنان، با نیازها و خواست های وسیعشان، که آگاهانه حاکمیت سرمایه داران بزرگ را دردآور می یافتند، به پیش می رفتند. با وجود این و با این همه جنبش بورژوائی زنان در تئوری و در عمل « توده ای تر» و « خرد مند تر» می شد. این با پیشداوری های قدیمی که علایق طبقاتی بورژوائی را بالاتر از برابری حقوقی جنس زن با مرد قرار می داد، پیمان بسته بود. تاکتیک تروریستی مبارزات فداکارانۀ زنان مبارز آنارشیست در ایالات متحدۀ آمریکا و در انگلستان در مبارزه برای دریافت حق رأی زنان، تأکیدی است بر [ این] تغییرات، ولی نه بر خصلت طبقاتی مدافعان حقوق زن. اکثریت قریب به اتفاق
سازمانهای بورژوائی زنان در تمام کشورها، صرف نظر از نغمه سرائی های شادمانه شان دربارۀ پیمان خواهری بین المللی و عشق آتشین شان به ایجاد صلح، به نام « دفاع از سرزمین پدری » و همچون زنان مقاوم ناسیونالیست- متعصب، میهن پرست پرشور در قتل عام امپریالیستی، که بیش از چهار سال طول کشید، شرکت کردند.
از زمانی که زنگ پیروزی انقلاب جهانی پرولتری از طرف پرولتاریای روسی و با اکتبر سرخ ۱۹۱۷ به صدا درآمد و در حالی که تحت تأثیر این عظیم ترین پدیدۀ عصر حاضر، ستمدیدگان و استثمار شدگان چه در کشورهای سرمایه داری و چه در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره، در حالی که زنجیرها را تکان می دهند و مبارزه جویانه به پیش می روند، تمام اهداف اصلی برنامه ریزی شدۀ جنبش بورژوائی زنان، حمایت از آن نظم بورژوائی است که در آن زنان نه از بردگی طبقاتی و نه از بردگی جنسی می توانند رها شوند. در حالی که اتحاد جمهوری های دمکراتیک سوسیالیستی با قانون اساسی جماهیر شوروی و زیربنای سوسیالیستی براین پایه استوار است که انقلاب پرولتری به شکل اقتصادی ـ سیاسی متعالی تر دست یافته و هم ارزشی و برابری اجتماعی ـ انسانی همۀ زنان از حقوق ابتدائی به زندگی شکوفا تبدیل شود. در مقابل ِ فعالیت جنبش بورژوائی زنان همچون قدرتی ضد انقلابی، اتحادیه های بین المللی زنان برای صلح و آزادی یک استثنا است. بهترین رهبران این اتحادیه ها از سرنگونی قریب الوقوع نظم بورژوائی به دست پرولتاریای انقلابی رزمنده و دیکتاتوری او نمی ترسند، دلیل این امر بی طرفی خالصانه، عشق شدید به آزادی و تأئید غیرمغرضانه دستاوردهای رهائی بخش انقلاب روسی است. ولی این اتحادیه ها تنها یک بخش
کوچک از جنبش بورژوائی زنان به حساب می آیند.
قدرت ضد انقلابی سازمان های حقوق زنان، نه بر اجماع خانم های بورژوا، بلکه بر جریان گمراه کننده و فلج کنندۀ توده های بزرگ زنان شاغل، که انگیزه و حرکتشان به جای مبارزۀ طبقه در مقابل طبقه و در جهت انقلاب، بر مبارزۀ جنس در مقابل جنس و در جهت اصلاح در نظم بورژوائی متمرکز است، متکی می باشد. این جنبش، این توده ها را به نیروهای ضد انقلاب تنزل می دهد و با در اختیار گرفتن حرکت و مبارزۀ آنها، عنوان قوی ِ جنبش رفرمیستی و سوسیال دموکراتیک زنان را یدک می کشد. اهمیت این وقایع
را نباید کم بها داد. جنبش بورژوائی زنان در تمام کرۀ زمین همراه سرمایه داری قدم بر می دارد و در کشورهای شرق نیز توده های رشد یابندۀ زنان را جذب می کند. در همۀ جاهائی که طبقات و خلق های عقب نگهداشته شده و غارت شده به ضد سرمایه داری امپریالیستی بلند می شوند، جنبش بورژوائی زنان [ مثلاً] به کمک آنها می آید، [ کمکی] که به واسطۀ آن زنان شاغل را از مبارزۀ انقلابی برادران شان با خیال پردازی های مسخره باز می دارد. این جنبش میلیون ها نفر را در التزام و در عقب خود می کشاند و در بر گیرندۀ سازمان های آموزشی، که تواضع در مقابل اعتقاد به سرمایه را آموزش می دهند، شرکت های تعاونی، سندیکاها، سازمان های کاریابی که به امتیازات کوچکی دل خوش می کنند و سازمانهای خیریه که
مثل غل و زنجیر نظرات ضد بورژوائی و حرکت آنها را تحت نفوذ دارند، می باشد. این جنبش برنامه ها و دستگاه های تبلیغاتی گمراه کننده و ده ها هزار نفر نیروهای فعال در اختیار دارد و از طریق
صندوق های دولتی و خصوصی به منابع
غنی مادی مجهز می باشد. شاهد کلاسیک وجود ضد انقلابی جنبش بورژوائی زنان، سازمانهای فاشیستی زنان در ایتالیا، لهستان، آلمان، ایالات متحدۀ آمریکا و کشورهای دیگر می باشد.
خلاصه اینکه، جنبش بورژوائی زنان قدرت ضد انقلابی جدی و خطرناکی است که با آن نه می توان و نه ممکن است سازش کرد و یا پیمان اتحاد بست. جنبش بورژوائی زنان باید شکست داده شود تا انقلاب پرولتری پیروز گردد و نیروهای عینی و ذهنی تاریخ پیروزی خود را تضمین نمایند.
کلارا زتکین - آزاده پورآذر
***
منبع ترجمه:
Zetkin, Clara: Zur Geschichte der proletarischen Frauenbewegung Deutschlands, Frankfurt am Main 1979,S.146-152
کلارا زتکین: تاریخ مبارزاتجنبش پرولتری زنان - آلمان فرانکفورت ۱۹۷۹ ص ١٥٢-۱۴۶